به گزارش خبرگزاری مهر، رابطه متقابل مادر و كودك، دلبستگي و پيوندهاي ماندگار آنان و نيز پيامدهاي محروميت از مادر از مدت ها قبل مورد بحث روان شناسان قرار داشته است. برخی دانشمندان دلبستگي هاي ايمن و نا ايمن مادر و كودك را مشخص كرده اند. آنها دلبستگي را پيوندهاي هيجاني مي دانند و آن را به عنوان نظام كنترل "سازمان دهنده رفتار" تعريف مي نمايند و اساسا مادر را منبع امني براي اكتشافات كودك دانسته و اعتراض جدي كودك در برابر جدايي از مادر را از شواهد قطعي دلبستگي اعلام مي دارند.
برخی دلبستگي هاي پرورش دهنده را بيان كرده اند. مطالعات مختلف در خصوص سودمندي كوتاه مدت و بلند مدت دلبستگي ايمني بخش درآغاز زندگي را بيان مي نمايد. همچنين ديگر نظريه پردازان عنوان داشته اند كه الگوي سالم و فعال رابطه مادر و كودك اساس رفتار اجتماعي و فردي هر شخصي را شكل مي دهد.
برنامه هاي مراقبت بهينه براي كودكان بايد مشتمل به شبكه اي از دل بستگي پايدار و ايمن باشد كه مسلما اين دلبستگي پايدار و ايمن در رابطه تعاملي مادر- كودك از لحظه تولد شكل مي گيرد. همان طور كه اريكسون گفته است كودك براي تامين نيازهاي خود نيازمند ارتباط با ديگري است و نخستين ارتباط را با مادر برقرار مي كند تا بتواند در كنار مادر احساس ايمني كند. احساس ايمني شرط هر نوع پيشرفت بعدي است.
به نظر فرويد دلبستگي يك ارتباط عاشقانه انتخاب شده است. اين ارتباط از الگوهاي رفتاري با افراد مراقب شكل مي گيرد، سپس تركيب شده سازمان يافته و هدفمند و دروني مي گردد. مفهومي كه فرويد درباره روابط كودك با مادر ارائه مي دهد بر اين فرض استوار است كه كودكان با غرايز زيست شناختي به دنيا مي آيند كه بايد ارضا شود.نياز كودك به غذا گرما و كاهش درد، نمايانگر"لذت جويي حسي" است و اساس زيست شناختي اين جويندگي نوعي انرژی جسماني است كه آن را نيروي "ليبدو" ناميده اند.به نظر فرويد اشيا، مردم و فعاليت هايي كه كودكان نيروي ليبيدويي خود را صرف آنها مي كنند همراه با تحول كودكان به نحوي قابل پيش بيني متغيرند.
در دوران شير خوارگي هر چيزي كه به غذا خوردن كودك مربوط باشد از مهمترين سرچشمه هاي كسب رضايت براي او قلمداد مي شود. مراقبت از كودكان و تامين غذاي آنها، توجهشان را بر كسي كه اين لذايذ را فراهم مي كند متمركز مي كند. فرويد اين فرآيند را "سرمايه گذاري" مي نامند. از نظر او كودكان به طور مداوم انرژي ليبدويي خود را صرف كساني مي كنند كه از آنها مراقبت مي نمايند و نيز اين انرژي در دهان، زبان و لب ها متمركز است. زيرا اين نقاط از لحاظ غذا خوردن اهميت دارند. به همين دليل فرويد دوران شيرخوارگي را "مرحله دهاني"ناميده است.
چهره مادر به منزله آينه اي است كه تصويري را به كودك باز مي گرداند، اين آينه جنبه خنثي ندارد، چرا كه حالات صورت و شكل هاي مادرانه را به كودك عرضه مي كند.كنش نگاه مادرانه بسيار زودرس است و از و هله شير دهي آغاز مي شود و بخش یکپارچه ای از كنش مادرانه را در كنار در" بغل نگه داشتن""در مهار خود داشتن" و ارائه شي" تشكيل مي دهد. روان شناسي مرضي به توصيف واكنش هايي در كودكان بر اساس مشاهده هاي مستقيم نسبت به جدايي از مادر پرداخته اند و در كودكان از 13 تا 23 ماهه مراحل متوالي سه گانه اعتراض، نوميدي و بريدگي را مشخص ساخته اند، مراحلي كه پيامد ناپديد شدن مادر و تنها ماندن كودك است
برخی واكنش نسبت به جدايي را مبناي واكنش هاي ترس و اضطراب در انسان مي داند. بنابراين هر نوع جدايي داراي پيامدهاي كم و بيش آشكاري است. اگر جدايي به صورت كوتاه مدت باشد، كودك مي ترسد از اين كه دوباره مادر خود را از دست بدهد و در او ترس از يك جدايي جديد تحول يابد و چنين ترسي در موقعيت هاي زير بروز مي كند.
هنگامي كه مادر جسما حضور دارد اما نسبت به نيازهاي كودك خويش بي توجه است؛ هنگامي كه مادر حضور ندارد اعم از آن كه اين عدم حضور موقت و يا دائم باشد؛ هنگامي كه مادر، كودك را در معرض تهديد به طرد قرار مي دهد. به عبارت ديگر هنگامي كه كودك ماجراهايي از زندگي واقعي را تجربه كند به گونه اي كه او را به ساختن الگويي دست نيافتني از دلبستگي رهنمون شوند،نا ايمن مي شود و با اضطراب و خشم تحول مي يابد. اين رفتار دلبستگي دلهره آميز اگر شديد باشد ايجاد استقلال و ظرفيت هاي سازشي اجتماعي كودك را با اشكال مواجه مي سازد.هر شكافي در اين مبادله زودرس نخستين رابطه ايجاد گردد، مي تواند تاثير قاطعي بر تحول شخصيت داشته باشد و در آينده به اختلال هاي كم و بيش و خيم مرضي منجر گردد.
نظر شما