به گزارش خبرگزاری مهر، دومین نشست گروه تخصصی برنامه درسی و فرهنگ یکی از گروه های وابسته به انجمن مطالعات برنامه درسی ایران با عنوان "خاستگاه فرهنگی برنامه درسی" با سخنرانی دکتر حسین اسکندری استادیار روانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
اعضای میزگرد دکتر نعمت اله موسی پور دانشیار برنامه درسی دانشگاه شهید باهنر کرمان، دکتر محمود تلخابی استادیار فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه فرهنگیان، دکتر علیرضا عراقیه استادیار برنامه درسی دانشگاه آزاد اسلامشهر و دکتر صغری ابراهیمی قوام استادیار روان شناسی تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی بودند.
این میزگرد با صحبتهای دکتر اسکندری آغاز شد که وی سه چالش اساسی و سه رخنه ورود فرهنگ به برنامه درسی را تعریف و سه پیشنهاد برای به سامان رساندن آن ارائه کرد.
دکتر اسکندری در ابتدای بحث، به این دلیل که واژه فرهنگ واژه ای دو پهلو است آن را در دو عرصه مختلف معنا کرد. معنای اول آن، فرهنگ به معنای ارزشها و باورها و ترجیحات ذهنی انسانهاست که یک امر ذهنی تلقی می شود و معنای دیگر فرهنگ به معنای تمدن، برنامه ها و صورت بندی های عینی است که نقشه های طراحی شده مدارج علمی و نهادهای تربیتی و آموزشی است که فرهنگ را یک امر عینی تلقی می کند.
وی در ادامه این نشست درباره اینکه فرهنگ با این دو وجه چه نسبتی با حوزه برنامه درسی دارد؟ بحث کرد و رخنه های ورود فرهنگ به برنامه درسی را به شرح زیر بیان کرد:
ـ اولین نمود فرهنگ، در اجرای برنامه درسی خود را نمایان می سازد.
ـ برنامه درسی تدوین شده و طراحی شده که به صورت محلی یا غیر محلی و متمرکز و غیر متمرکز طراحی می شود به دست معلم به عنوان متعهد اجرای برنامه درسی سپرده می شود.
ـ اولین چالش این است که یک برنامه درسی تدوین شده وجود دارد و یک برنامه درسی اجرا شده که منطبق بر هم نیستند و گاه متفاوت و واگرا هستند. اتفاقاتی در اجرا می افتد که در تدوین برنامه دیده نشده است.
ـ برنامه درسی ارزشیابی شده لزوماً اجرا شده و تدوین شده نیست و در کنار آن برنامه های صریح و ضمنی نیز وجود دارد.
ـ در برنامه ضمنی که پیچیده تر است و حتی ارزشیابی هم نمی شود اینجا ما تفاوت و فاصله بسیاری بین برنامه درسی اجرا شده، ارزشیابی شده و برنامه درسی تدوین شده و ضمنی و صریح مواجه می شویم که با ترجیحات و ارزشهای فردی معلم و مجریان پر می شود.
ـ بین برنامه درسی تدوین شده و اجرا شده باید تعامل وجود داشته باشد و به عنوان یک برنامه ثابت به آن نگاه نشود بلکه باید به عنوان یک چارچوب طراحی شود که اجازه انعطاف داشته باشد که مسائل قومی و ارزشهای فردی بتوانند وارد آن بشوند و برنامه درسی بتواند از آن تأثیر بپذیرد. رخنه و فاصله با ایجاد یک ساختار منعطف وارد شود.
ـ سطح دوم ورود فرهنگ و تأثیر آن بر برنامه درسی کمی پیچیده تر است. هر برنامه درسی از نظریه فلسفی و روانشناختی و جامعه شناختی به طور ضمنی یا آشکار، آگاهانه یا ناآگاهنه بهره می گیرد.
ـ یکی از مشکلات اساسی در این حوزه فقدان دیدگاه جامعه شناختی و روانشناختی مشخص و زیرساختی در تدوین برنامه درسی است.
ـ ضعف نظریه پردازی و انتخاب نظریه مناسب در مورد برنامه درسی از مشکلات اساسی در این حوزه است.
ـ انسان به عنوان موجودی اجتماعی فرهنگی نیازمند نظریه ای است که بتواند بعد زیرساختی را پر کند. نظریه زیرساخت باید مشخص شود و برنامه با آن علایق و ساختارها شکل گیرد.
ـ سطح سوم فرهنگ را خود برنامه درسی مشخص میکند.
ـ برنامه درسی یک فرهنگ است و در این لایه این سؤال مطرح است که آیا ما مجازیم که یک برنامه فرهنگی را برای یک جامعه تدوین کنیم در صورتی که در گرایشهای پست مدرن اعتقاد بر این است که باید از برنامه ها ساخت زدایی شود و برنامه درسی به عنوان یک تحمیل فرهنگی ما را تحت سلطه قرار می دهد و برنامه درسی را یک هژمونی می دانند که باید مرکزیت آن از بین برود.
ـ پیشنهاد می شود که می توان برنامه درسی روایی را جایگزین کرد که انعطاف و پیچیدگی و تنوع لازم را دارد و مبتنی بر معلم و شاگرد است و چون مبتنی بر دیالوگ و زبان است یک تعامل دو طرفه است که می تواند در خرده فرهنگها به همان اندازه فرهنگ کلی وارد شود و جنبه تحمیلی و یک طرفه ندارد.
دکتر عراقیه در ادامه بحث دکتر اسکندری تعلیم و تربیت را ساحتی جند بعدی معرفی کرد که باید با احتیاط درباره آن صحبت کرد. با سطوحی که دکتر اسکندری مطرح کرد خیلی خوب می توان آسیب شناسی کرد. سطح اول که در مورد تدوین و اجراست مسئله ای است که همیشه مورد بحث بوده است؛ نظریه پردازانی چون فریره و اپل درباره ارتباط بین دانش و کارکردهای آن در مدرسه توجه داشته اند و حتی قوانین کلاس مؤثر می شوند که چه فرهنگی در مدرسه آموخته شود. اگر برنامه درسی طراحی شود اما به اجرای آن توجه نشود از همان ابتدا بذر مشکلات اجرایی کاشته خواهد شد. سطح دوم در زمینه دیدگاه جامعه شناختی و روانشناختی است. در بحث جامعه شناختی ما فاقد الگو مدل مشخص هستیم و برنامه آموزشی مورد استفاده در مدارس بهترین روش بازتولید نظامهای آموزش شناخته می شود.
دکتر صادقی هم ضمن اشاره به ضعفها و چالشهایی که در این حوزه وجود دارد اشاره کرد: امروزه دیدگاه بازسازی گرایی یکی از مکاتب فلسفی است که به بحث فرهنگ و تحول و چند فرهنگی توجه می کند که در آن به نقش معلم و دانش آموز به عنوان عامل تغییر نگریسته می شود که به نظر دکتر صادقی این رویکرد، رویکرد پیشرفته تری است نسبت به آنچه که دیدگاه ویگوتسکی در خصوص فرهنگ بیان می کند.
همچنین وی موضوع چندفرهنگی را به بحث گذاشت و سوء برداشت برخی از موضوع چند فرهنگی را پیش کشید و هدف اساسی از سیاست چند فرهنگی را ایجاد و امکان زیست مسالمت آمیز برای همگان توصیف کرد.
بحث دیگر برنامه درسی به مثابه فرهنگ است؛ برنامه درسی که در دل فرهنگ زاده می شود و کسب می شود و اجرا می شود. حال این سؤالی که دکتر صادقی مطرح نمود این بود که آیا می توان در روایتی (محیطی) زیست نمود و برای آن "فراروایت" تعریف کرد؟ بعد از آن دکتر اسکندری اشاره کرد که در برنامه درسی به مثابه فرهنگ ما ناگزیریم از فرهنگ و بحث این است که یک صدای کلی و غالب را باید پایین تر آورد تا صدای بقیه عوامل هم شنیده شود و بحث خاموش کردن نیست بلکه بحث فهم همه عوامل است.
نظر شما