به گزارش مهر، با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و برنامهریزی کانون خبرنگاران دفاع مقدس استان کرمان؛ کاروانی از خبرنگاران عازم تهران شده و از باغ موزه دفاع مقدس و همچنین موزه عبرت بازدید کردند.
خبرنگاران ضمن ورود به مجموعه موزه دفاع مقدس ابتدا با زیارت قبور 8 شهید گمنام که در محوطه موزه در ضلع غربی به خاک سپرده شدهاند؛ با آرمانهای والای شهدا تجدید پیمان کردند.
باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت؛ مجموعهای است که بخش اندکی از حماسه ملت غیور ایران در دوران دفاع مقدس را با تحلیل محتوا و معارف آن در قالب فناوریهای نوین اعم از نمایشی؛ تعاملی و تلفیقی به نمایش میگذارد.
در این بازدید خبرنگاران پس از بازدید از تالار پروانهها؛ از 8 تالار به یمن 8 سال دفاع مقدس به نامهای آستانه؛ حیرت و حقانیت؛ دفاع؛ آرامش و مقابله؛ شهادت؛ پیروزی؛ سرانجام و نماد مقاومت دیدن کردند و در جریان توضیحات راویان قرار گرفتند.
موزه عبرت که در زمان طاغوت به کمیته مشترک ضد خرابکاری معروف بوده؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی با بهرهمندی از وجود مجربترین هنرمندان متعهد ایرانی و با حفظ و بازسازی فضا سعی در به تصویر کشیدن حرکات و جنایات رژیم منحط پهلوی و معرفی آن به نسل جوان دارد.
باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت، همان موزهای که یاد و خاطره همه دلاور مردان ایران در 8 سال دوران جنگ تحمیلی را برایمان زنده میکند.
همانهایی که جان عزیز خود را بر کف نهادند و راهی جبههها شدند.در جبهه که حلوا که تقسیم نمیکردند! آنجا فقط تیر و خمپاره و مجروح و شهید شدن بود! چرا گروه گروه از جوانان و نوجوانان مشتاقانه میرفتند؟
آنها به فرمان پیر جماران راهی این راه بی بازگشت میشدند.عاشقانه میرفتند تا به ارباب خود اقتدا کنند و برای دفاع ازمیهن و ناموس خود در اصل به خاطر اسلام در خطر بود؛ جانفشانی کنند.
قبل از ورود به این باغ که سراسر زیبایی بود؛ 8 لاله گمنام را زیارت میکنیم که به مادرشان زهرای اطهر(س) اقتدا کردهاند و در اوج سربلندی، بی نام، نشان و پلاک آرمیدهاند. سلام ما به شما، شما دلاورمردانی که به هیچ چیز دنیا دل نبستید و خواستید اینگونه بی نام و نشان به کشور برگردید.
سلام ما به شما، شما بزرگ مردانی که جان خود را سخاوتمندانه اهدا نمودید و حتی نام خود را هم پنهان کردید و سلام بر شما که زائر کربلا شدید.
برای رسیدن به موزه قدم می زنیم در باغی سراسر زیبایی، با درختان بلند قامت و گونههای متفاوت گیاهی شامل، شمشاد، اقاقیا، افرای سلطنتی، مجنون، ارغوان، مگنولیا، ورنیای پیوندی و... . بعد از این فضای زیبا در هوای صبحگاهی وارد موزه می شویم و یکی یکی تالارها را می بینیم.
برای ورود به تالارها ابتدا باید از مسیر پروانه ها گذشت اینجا به نیابت از همه آنهایی که راهی کوچه پروانهها شدهاند، مجسمه شهدای به نامی چون، باقری؛صیاد شیرازی، دوران، همت، سپاسی، خرازی، آوینی، کشوری، محلاتی و تهرانی مقدم را گذاشته اند.
هر یک از این شهدا نماد ایثار، فداکاری، پایمردی و مقاومت هستند. بزرگ مردانی که ولایتمداری را با خون خود امضا کردند. اسوههایی که وصف هر یک از آنها هزاران سطر از صفحات را مینگارد. اما ما در این مجال با نام آنها یادشان را گرامی میداریم.
جلوتر تصاویر سه بعدی شهدایی چون غلامرضا رهبر، مصطفی داناییپور، موسی نامجو و... را می بینی که روی هر تصویر نام، نام خانوادگی، تاریخ تولد و شهادت قید شده است.
مکان اول تالار آستانه است: در این مکان از پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ تحمیلی از طریق پوستر و تصویر بر روی دیوارهای متعدد به تصویر کشیده شده است. مجموع وقایع انقلاب اسلامی از ابتدای آن تا زمان پیروزی، تبعید امام خمینی (ره)، قیام 15 خرداد، قیام نوزده دی ماه، وقایع هفده شهریور، رفتن محمد رضا پهلوی و توضیح اتفاقاتی که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد در این تالار به نمایش در میآید. چهرههای تاریخی چون کاشانی، باقرخان، مصدق و... روی دیوار نقش بستهاند.
نمایش فیلمهای واقعی از وقایع آن زمان و تصویر و پوستها هر کدام برگی از تاریخ را برای لحظهای هر چند کوتاه به زیبایی در ذهن تداعی میکند.
تالار دوم حیرت و حقانیت: ابتدا تصویر بزرگ صدام که مصوبه شورای امنیت را مغرورانه و با پشتوانه اربابان امریکایی و اسرائیلی خود پاره میکند، دیده میشود.
اینجا آغاز جنگ تحمیلی به نمایش گذاشته شده است
به دهه 60 می رویم وقایع انقلاب به خصوص آغاز جنگ در برابر چشمانمان رژه میرود صدای مهیب و بلند بمبارانها، آژیر خطر، هواپیما، فریادها، شلیک و ترور شخصیتهای سیاسی و مذهبی، اعزام رزمندگان و... به قدری واقعی طراحی شده است که انسان را در جای خو میخکوب میکند. اینجا تلخی روزهای اول جنگ را به خوبی احساس میکنی و متاثر میشوی. اتاق بمباران، دیوار آوارگان جنگی، کلاسهای درس بمباران شده، خرمشهر ویران و... هر کدام خاطرهای از آن روزها را در ذهن به تصویر میکشد.
تالار سوم دفاع نام گرفته است. روی یکی از دیوارهای آن تصویر رزمندهای که اسلحه در دست دارد و با استفاده از 41 هزار و 784 پوکه فشنگ درست شده است، مشاهده میکنیم. در این تالار بسیج مردم برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی به تصویر درآمدهاست. وقتی که وارد سنگرهای سرد و گرم میشوی به یاد شبهای سرد کوهستانهای کردستان و دشتهای غرب کشور، روزهای گرم جنوب و عملیات و خون ریزی در آبهای کارون و اروند می افتی.
با نمایش فیلم در سینمای چهار بعدی، صدای بمباران، تصاویر انفجار و لرزش های محیط فضای آن زمان را تا حدودی می توانی در ذهنت تصور کنی که با چه شرایطی و چگونه مردم ایران از این خاک دفاع کردند.
تالار چهارم آرامش و مقابله است. اینجا با ادامه جنگ و گذر از بهت و غافلگیری اولیه، نظام جمهوری اسلامی ایران و مردم به تدریج روحیه خود را به دست آورده و بر وضعیت پیش آمده مسلط شده اند. وجود تسلیحات رزمی آن زمان و فرماندهی با اقتدار و حساب شده فرماندهان جوان جنگ بیننده را با گوشهای از حماسه 8 سال دفاع مقدس آشنا میکند.
تالار پنجم با نام شهادت متبرک است در سقف آن دو هزار و 500 پلاک آویزان است همان پلاکهایی که عدهای جاگذاشتند تا بی نام و نشان بمانند و شربت شهادت نوشیدند. از پل شهادت یا صراط رد میشویم بعد از آن محل شهداست که نام چندین و چند هزار شهید از مقابل چشم حرکت میکند و بعد به تالار عاشورا که بخشی از تالار پنجم است می رسیم. اینجا ارتباط نهضت حسینی(ع) و خمینی(ره) به تصویر کشیده شده است. میز شهدای تفحص، لوازم شخصی شهدا، تکریم جانبازان مقتدای حضرت عباس و دست آخر هم بازگشت اسرا و آزادگان در تالار عاشورا به میهمان دیدگان میباشد.
تالار ششم، تالار پیروزی ست، اینجا وسعت امپراتوری ایران را در ادوار گذشته میبینیم که چگونه در همهی جنگ های دوران خود، پاره ای از سرزمین ایران به دست تجاوزگران افتاد و نقشه بزرگ ایران در هر هجوم و تجاوزی کوچک و کوچک تر شد اما در این هشت سال خاک وطن به خون مردم این مرز بوم مزین شد اما به دست اشغالگران نیفتاد.
تصویر به دار آویختن صدام در اینجا نشان می دهد که هیچ غارتگر و ستمگری سرنوشت خوبی نخواهد داشت.
اما در تالار هفتم، نمایی از صندلی خالی امام خمینی(ره) در سکوی جماران گذاشته شده بود و پخش فیلم هایی از روزهای آخر بیماری امام خمینی(ره) پخش جمله ای در اخبار در زمینه دعا برای سلامتی ایشان و دست آخر هم روح بزرگ خمینی کبیر به ملکوت اعلی پیوست و وداع با امام، آخرین قسمت این موزه است.
هنگام خروج از محوطه بیرونی؛ نمایی از مسجد جامع خرمشهر به عنوان نماد مقاومت و پیروزی بر فراز این مجموعه خودنمایی میکند.
حضور در سازمان هنری رسانهای اوج
میهمان این سازمان هستیم و دو کلیپ بسیار زیبا هم از فعالیتهای هنری این سازمان میبینیم. اما بخش جالب آن گرفتن هدیه گرانبها با نام کتاب پرپرواز و هدیه معنوی و گرانبهاتر مهر نماز "پر پرواز"است.
راوی در این کتاب اسماعیل ابراهیمی(کوشا) است. حکایت جالبی دارد. پشت جلد این کتاب جمله ای از یک دزد نقش بسته است.
جریان از این قرار است که نویسنده، 5 میلیون تومان به همراه پیش نویسی از این کتاب را داخل یک کیف می گذارد تا به چاپخانه ببرد در مسیر راه کیف را از او می زنند. نویسنده هم با ناراحتی فراوان به کلانتری می رود و شکایت میکند و می گوید 5 میلیون به کنار، ناراحتی من بیشتر به خاطر مطالب این کتاب می باشد که به موضوعات ارزشی و تربت شهدا بخصوص شهدای کربلا و ... پرداخته است و پلیس می گوید: برخی از این دزدها اعتقادات بسیار بالایی دارند حتی بیشتر از من و شما.اینها با امام حسین(ع) شوخی ندارند. شاید کتاب را بخواند و کیف را برگرداند و همین طور میشود. سارق، پس از مشاهده محتوای مطالب، همه محتویات کیف را برمیگرداند و روی آن جمله " ما دزد نبودیم و نیستیم یه اشتباهی کردیم این کیف رو برداشتیم بعد که کتاب توشو خوندیم گفتیم ما این کاره نیستیم شمارتونو از روی کاغذها پیدا کردیم تا کیفو بیاریم تحویل بدیم.
نویسنده هم بعد از این ماجرا یک فصل دیگر با نام "عشق دزدیدنی نیست" به این کتاب اضافه می کند.
این کتاب تقدیم شده به خاتم العرفا حضرت خمینی، و پیشکش به: مردانی که در شبهای بی ستاره به داد آسمان رسیدند و زنانی که زمین را مبهوت نجابت خویش کردند و ارزانی به نسلهایی که دوران مبارزه را حس نکرده و در سنگرهای دفاع، ماشه را نچکاندهاند و همچنین تقدیم به آنان که هیچ چیز تقدیمشان نشد(دزد یا دزدان کتاب).
این کتاب 14 فصل دارد که از بهانه های عاشقی شروع و تا چکامه ادامه دارد.
اما مهر نماز "پرپرواز"
جمع آوری خاک این مهر روزها و ماهها به طول انجامیده و از همه خاکهای متبرک قبور ائمه، پیامبران، شهدا و... تهیه شده و آب آن نیز از همه آبهای متبرک تهیه شده و پرپرواز نام گرفتهاست. در این مهر ذرهای آب و خاک معمولی وجود ندارد.
دریافت هدیه ای از این جنس و با این رنگ و بو در اوج معنویت، سکانس دوم را با احساسی از شادی به پایان رساند.
شکنجه گاهی برای عبرت آموختن
تهران، میدان امام خمینی(ره)، ابتدای خیابان فردوسی، خیابان طبس، خیابان شهید یارجانی موزه عبرت ایران.
اینجا موزه عبرت است. جایی که روزگارانی شکنجه گاهی بود برای انقلابیون، جایی که ساواک آن چنان زنان و مردان، پیر و جوان را شکنجه می کرد که هنوز بعد از مدت ها صدای نالههای آنان را از در و دیوار آن می شنوی. اینجا شیرانی، روزگار گذراندهاند که تصور آن در ذهن نمیگنجد. همه افرادی که توسط ساواک دستگیر میشدند؛ با بیرحمانهترین شکل ممکن شکنجه میشدند. اینجا خشنترین، بیعاطفه ترین و عقدهای ترین شکنجه گران شاه با بزرگ مردان و زنان دست بسته ما زورآزمایی میکردند.
انیجا هنوز بوی خون میدهد. هنوز صدای فریاد زنانی که موهای سرشان دور دست ساواکی ها حلقه میشد و از راه پله ها پایین و بالا کشیده میشدند، شنیده می شود. نالههای مردانی که در اوج مظلومیت زیر شکنجهای سنگین جان دادند و لب به سخن نگشودند.
شاید آن روز فقط دیوارهای آن زندان صدای آنها را ضبط کرد، اما حالا صدای عزت و سرافرازی آنها به گوش همه جهانیان رسیده است.
این بنا به دستور رضا خان برای نگهداری زندانیان عادی با نام توقیفگاه با طراحی و نظارت آلمانها ساخته شدهاست.
از جمله شخصیتهایی که در این مکان زندانی بودند،می توان مقام معظم رهبری در زندان انفرادی، شهیدان رجایی، باهنر، بهشتی و ...را نام برد.
ابتدای این موزه نام همه کسانی که در این شکنجه گاه آورده شده اند بر روی قطعه ای فلز حک و بر دیوار نصب شدهاست.
اتاق اول اتاق افسر نگهبان است که در آن مشخصات افراد ثبت و سپس یک دست لباس زندان به همراه یک جفت دمپایی به آنها داده می شد. از این اتاق به بعد چشمان زندانی بسته میشد مگر در سه مورد حمام، دستشویی و داخل سلول.
بعد محل نگهداری البسه زندانیان بود که لوازمی شامل عینک، انگشتر، کیف و ... زندانیان به افسر نگهبان تحویل داده می شد.
شکنجههای بسیار عجیبی برای تخلیه اطلاعاتی افراد در این مکان به کار برده میشد که وصف آن از این قلم قاصر برنمیآید لیکن اشارهای گذرا میشود؛ آپولو: دست و پای زندانی به یک صندلی بسته میشد و بعد یک محفظه فلزی بر سر فرد گذاشته و با شلاق به جان او میافتادند و گاه از شوک الکتریکی هم استفاده میکردند. محفظه فلزی روی سر باعث می شد که افراد فریاد نکشند چون صدای آنها در گوششان میپیچید و بسیار اذیت میشدند.
صندلی داغ: صندلی را از قبل داغ میکردند و افراد را روی آن مینشاندند یا فرد را لخت روی صندلی مینشاندند و زیر آن یک اجاق برقی روشن میکردند. صندلی به تدریج داغ می شد و فرد میسوخت.
قفس شکنجه: زندانی را داخل یک قفس کوچک نشانده و زیر آن وسیله حراراتی قرار میدادند.
از دیگر شکنجههای خشن میتوان به کشیدن ناخنها، داغ کردن سوزنی که زیر ناخن افراد قرار میدادند، بستن به میلههای دور زندان در طبقههای مختلف و زدن با کابلهای مجهز به قلابهای نوک تیز، آویزان کردن از سقف یا آویزن کردن صلیبی و کتک زدن با شلاق و سوختن جاهای حساس بدن با سیگار، تهدیدهای فراوان و... اشاره کرد.
نام منفور شکنجه گران ساواک منجمله منوچهری، آرش و ... به همراه بیوگرافی و جنایتهای انجام شده توسط آنها در قابهایی روی دیوارها قابل مشاهده است.
لوازم قدیمی موجود در این زندان از جمله تلویزیون، رادیو و... هنوز با همان شکل قدیمی خود حفظ شده است.
سجده شکر بر مهر "پرپرواز"
5شنبه 7 آذر 92، یک روز کامل برگهایی از تاریخ را ورق زدیم و گوشهای از وقایع دوران قبل و بعد از انقلاب مثل یک فیلم جلوی چشمانمان به نمایش در آمد. به فرودگاه رفتیم و تاخیر در پرواز بهانهای برای مرور رشادتهایی بود، امروز گوشه ای از آن را دیده بودیم. سوال این بود اگر آن زمان ما جای آنها در زندان بودیم، چکار می کردیم؟
آیا اطلاعات را لو می دادیم یا نه؟ در جبهه چکار می کردیم؟ هر کس پاسخی میداد و فکر می کرد اگر فرزند دیروز این مملکت بود چکار میکرد. زمان سپری شد و عازم کرمان شدیم.
در خانه بر مُهر "پرپرواز" سجد شکر به جای آوردیم که خداوند فرزندان دیروز این مرز و بوم را دلاور مردان غیوری از جنس کوه خلق کرد تا اینگونه استقامت کنند تا ایرانمان امروز اینگونه سربلند و سرافراز باشد. خدایا بخاطر سربلندی کشورمان ترا سپاس.
این سفر یک روزه با حمایت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و برنامهریزی کانون خبرنگاران دفاع مقدس استان کرمان از ساعت 4 و نیم صبح روز پنج شنبه 8 آذر 92 آغاز و ساعت 22 و 30 دقیقه به پایان رسید.
در این سفر 18 نفر از خبرنگاران کرمانی از "موزه عبرت و باغ موزه دفاع مقدس و ترویج فرهنگ مقاومت" که یادآور تاریخ وسیعی از این سرزمین بود؛ بازدید کردند.
.................................
گزارش: زهره و معصومه قادر
نظر شما