به گزارش مهر ، توماس مان در سال 1875 ميلادى در شهر لوبك آلمان در خانوادهاى ثروتمند، ديده به جهان گشود و تحصيلات خود را تا سن 19 سالگى در همان شهر ادامه داد. او كه علاقه ي خاصى به تحصيل از خود نشان نمي داد، بيشتر وقت خود را صرف نوشتن شعر و داستان كوتاه در مجلات مختلف مىكرد.
توماس مان بعد از درگذشت پدرش به همراه خانواده اش راهى شهر مونيخ شد و در يك شركت بيمه شروع به كار كرد. او در سال 1894 اولين گام را در راه شهرت ادبىاش با نوشتن يك داستان كوتاه برداشت و يك سال بعد با ثبت نام در دانشگاه مونيخ تصميم به ادامه ي تحصيل گرفت. اما از آنجا كه او هدف خاصى از تحصيل كردن نداشت، در سن21سالگى با رسيدن به سن قانونى و امكان استفاده از ثروت پدرى تصميم به ترك تحصيل گرفت و از آن به بعد به عنوان نويسنده آزاد شروع به نگارش كرد.
در سال 1901 و در سن 22 سالگى به همراه برادرش هاينريش به رم رفت و در آنجا آغاز به نوشتن يكى از شاهكارهاى خود يعنى " سقوط خانواده بودن بروكس" كرد. او بسيارى از عناصر داستانش را از شهر زادگاه خود، لوبك به عاريت گرفت. رمان مورد استقبال فراوان قرار گرفت، به زبانهاي گوناگون ترجمه شد و نام توماس مان جوان را به عنوان يك استعداد ادبي درخشان به سر زبانها انداخت. به خاطر همين رمان بود كه او هشت سال بعد 1929 جايزه ي ادبي نوبل را از آن خود ساخت.
توماس مان در سال 1913داستان "مرگ در ونيز" را منتشر كرد، كه از نظر پرداخت ادبي فشرده ترين و احتمالاً پرخواننده ترين اثر اوست. سينماگر ايتاليايي لوكينو ويسكونتي بر پايه اين اثر فيلمي درخشان ساخت.
در سن سى سالگى با دختر يكى از اساتيد دانشگاه مونيخ ازدواج كرد كه حاصل اين ازدواج شش فرزند بود. يكى ديگر از آثار معروف او "كوه جادو" نام دارد كه ايده ي اين اثر به هنگام ملاقاتهاى او با همسرش كه به علت بيمارى سل در آسايشگاهى بسترى بود، شكل گرفت. مشاهدات و تأملات او زمينه اي گرديد ، اين رمان معروف به بسياري زبانها، از جمله زبان فارسي، ترجمه شده است.
حوادث سياسى اوايل دهه سى و زمزمه ي به قدرت رسيدن ناسيونال- سوسياليست ها درآلمان، توماس مان را برآن داشت كه به ملت آلمان از خطر بزرگى كه در انتظار آنان بود هشدار دهد. او در سخنرانى معروفى كه در سال 1930 در برلين كرد، عقايد ناسيونال سوسياليستها را موج بربريت ناميد. اين گونه سخنرانىهاى توماس مان، او را در چشم قدرتمنداران نامحبوب كرد. سال 1933 با به قدرت رسيدن رسمى اين حزب، متعصبان نازى كتابهاى بسيارى از نويسندگان دگرانديش را سوزاندند.
در فوريه ي سال 1933 مان به همراه همسرش به پاريس رفت، سفرى كه تا سال 1949 به طول انجاميد، زيرا فرزندش او را از بازگشت به وطن بر حذر داشت.
توماس مان از ديدگاهي ملي گرا، جنگ را فرصتي مي ديد كه مي تواند سلطنت فرسوده ي آلمان را بر شالوده اي نو و برتافته از ارزش هاي اصيل ژرمن احيا كند. او كه در اين سالها سخت از انديشه هاي فريدريش نيچه تأثير گرفته بود، به ضرورت احياي " هويت آلماني " و رسالت هاي جهاني آن فكر مي كرد.
اما توماس مان در اصل به دنياي سياست علاقه ي زيادي نداشت. روابط متنوع انساني و روان پيچيده ي آدمي بود كه پيش از هر چيز ذهن و خلاقيت او را مشغول مي داشت
در سال 1935 خانواده ي مان عازم آمريكا شد. آمريكايىها نويسنده مشهور آلمانى و خانواده اش را كه اكنون حتى پاسپورت معتبرى نداشتند، با آغوش باز پذيرفتند. يك سال بعد تابعيت كشور آلمان و در سال 1938 همچنين دكتراى افتخارى كه از طرف دانشگاه بن به او اهدا شده بود، از او گرفته شد. اين حادثه توماس مان را از نظر روحى بسيار آزرده ساخت. او در مصاحبه معروفى كه در نيويورك تايمز منتشر شد، احساسات خود را چنين بيان كرد: " در تبعيد به سر بردن دشوار است اما تصور جو زهر آلودى كه امروز در آلمان حاكم است، تحمل تبعيد را آسان مى كند. من هر جا باشم، آنجا آلمان است. من فرهنگ آلمانى را به همراه خود به همه جا حمل مىكنم ".
توماس مان در آمريكا روي دو رمان ديگر كار كرد: در سال 1943 رمان بزرگ چهار جلدي " يوسف و برادرانش " را تكميل كرد . توماس مان در سال 1949 بعد از 15 سال تبعيد، براى شركت در مراسم بزرگداشت 200 سالگى گوته از آلمان ديدار كرد. او در تمام سالهاى حياتش و بالاخص در تبعيد، هيچگاه خاموش نماند وتعهد به رسالت نويسندگى خود را در بيدارى ملتش با نوشتهها و سخنرانىهايش نشان داد.
توماس مان نويسنده اي پركار بود و طي شصت سال فعاليت ادبي نزديك چهل مجلد بزرگ داستان و نمايشنامه و خاطرات و مكتوبات به جا گذاشت؛ بيش از صد هزار صفحه كه هر برگ آن شاهدي بر خلاقيت شگرف و قريحه ي پرمايه اين نويسنده است.
توماس مان در سال 1952 در روستاى كوچكى در نزديكى شهر زوريخ ساكن شد و دردوازدهم اوت سال 1955 بر اثر عارضه ي قلبى در بيمارستانى در همين شهر ديده از جهان فروبست.
توماس مان در آخرين سال زندگي كار روي رمان بزرگ " اعترافات فليكس كرول حقه باز" كاركرد كه از روانترين كارهاي اوست. او به اين رمان خود، كه تنها يك جلد آن را به پايان برد، دلبستگي خاصي داشت و آن را خصوصي ترين اثر خود مي دانست.
درباره تاثيري كه توماس مان با آثارش بر ادبيات آلمان گذاشته، بسيار بحث مىشود. از جمله بحث بر سر اين موضوع كه چرا مكتب توماس مان در داستان نويسى دنباله رويى نداشته است.
برخى معتقدند، مقام ادبى و تاثير او بر ادبيات آلمان آن چنان والاست كه عملا هيچ كس به خود جرات همپايى با اين نويسنده را نمي دهد. از سوي ديگر جوانان امروز آلمان آثار توماس مان را كمتر مي خوانند و آنها را خسته كننده و ملال انگيز مي دانند. سبك نگارش او پيچيده و گاه سرشار از صنعت هاي كلامي است.جمله بندي هاي او گاه زيادي طولاني، پيچيده و نفس گير است.
اما همين امروز هرجا از ادبيات محكم و استوار آلماني سخني باشد، بي شك توماس مان در بالاترين مقام است، شايد تنها اندكي پايين تر از گوته.
* تهيه شده در رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران - برلين
نظر شما