به گزارش خبرنگار مهر، شب شعر «چله آه» غروب روز سهشنبه 3 دیماه با حضور جمعی از شاعران در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. این برنامه در واقع مراسم پایانی سلسله شبهای شعر عاشورایی بود که در ایام محرم و صفر در فرهنگسراها و مراکز فرهنگی هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران برپا شده است.
در ابتدای این برنامه که اجرای آن را سعید بیابانکی بر عهده داشت، سیدقاسم ناظمی معاون هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در ابتدای این برنامه ضمن خوشامدگویی به شاعران گفت: شاید هیچ هنری به اندازه شعر در خدمت ادبیات و فرهنگ عاشورایی نبوده و حتی خطابهها هم به عنوان امریکه انتقال فرهنگ عاشورایی را بر عهده داشتهاند، در نهایت متوسل به شعر شدهاند.
این مقام مسئول در سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران افزود: خوشبختانه در اکثر فرهنگسراهای تهران جلسات شعری برپا میشود و ما شاهد رویش اعران جوان و نوسرایی هستیم که بستر شعر آنها شکوفه داده است و من امیدوارم این برنامهها فرصتی باشد برای ارزیابی فضای ادبی در فرهنگسراها.
ناظمی همچنین گفت: علیرغم صبغه قابل توجه شعر و ادبیات در فرهنگسراهای ما، به نظام وضع کنونی آن شایسته نیست و امیدوارم همه مدیران فرهنگسراها و همه مدیران فرهنگی شهرداری تهران به این مسئله اهمین بیشتری بدهند.
وی سخنانش را با قرائت این شعر به پایان برد:
ای شمایان! این منم آتش تماشایم کنید / زهر مرگم ای هوسناکان تمنایم کنید
کوه خشمم، رعد و برق غیرتم، طوفان منم / خاک و خاشاکید بگریزید، پروایم کنید
تیغ عریان حسینم، یادگار مرتضی / چشم بگشایید و با حیرت تماشایم کنید
روح طوفان خیز دریایم، ابوالفضل رشید / با تمام واژههای زنده معنایم کنید
من ذبیح حج نافرجام خویشم،تیغها / گر منا اینجاست برخیزید و احیایم کنید
سر مکنونم که با صد زخم مستورم، مگر / تیغ بردارید و شرحه شرحه افشایم کنید
گر کسی پرسید سقای عطش کامان کجاست / لب فرو بندید و سرسختانه حاشایم کنید
گم شدم آن سوی نخلستان ز خجلت بعداز این / برفراز نیزه های کینه پیدایم کنید
در ادامه این برنامه محمد بختیاری شاعر جوان و عضو کانون ادبی فرهنگسرای هنگام به شرح زیر شعرخوانی کرد:
کاروان داشت میرسید از راه ، دل زینب در التهاب افتاد / تا که چشمِ ستارههای کبود، به سرِ قبرِ آفتاب افتاد
کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود / به مرورِ غمِ خودش که رسید، کم کم از مرکبِ شتاب افتاد
دختری سمت علقمه میرفت، مادری سمت قبرِ کوچکِ خود / خواهری بر سرِ مزارِ خودش دل به دریا زد و به آب افتاد
گفت: اگرچه که بی پر آمده است، بی پر و بی برادر آمده است / چشم واکن که خواهر آمده است، که پس از تو در اضطراب افتاد
زینبی که اسیرِ مویت بود، بینِ خون، گرمِ جستجویت بود / در به در شد، درست آن وقتی که به مویِ تو پیچ و تاب افتاد
بعدِ تو خیمه در حصار آمد، از زمین و زمان سوار آمد / به حرم امرِ بر فرار آمد، همه خیمه در عذاب افتاد
پای غارت به خیمهها وا شد، دستهایی پلید پیدا شد / سرِ یک گوشواره دعوا شد، سنگ بر شیشه گلاب افتاد
داغدارم هنوز از کوفه، از گریزِ رئوسِ مکشوفه / داغداری از آن زمانی که از سرِ بچهها حجاب افتاد
تشنگیهای تو کویرم کرد، غمِ دوریِ تو اسیرم کرد / ماجراهای شام پیرم کرد، راه در مجلسِ شراب افتاد
خیزران را که غرق خون دیدم، از غرورِ رقیه ترسیدم / لرزه بر جانِ بچههای تو و بر لبت بوسه بیحساب افتاد
آتشِ فتنه تیز میکردند ، تشتِ زَر را عزیز میکردند / صحبت از یک کنیز میکردند، گریه در نغمه رباب افتاد
در اسیری امیر بودن را از نگاه تو خواندهام، یعنی / میشود با همین نگاه از عرش مثل یک سجده مستجاب افتاد
سپس نوبت به شعرخوانی علی نصرآبادی شاعر جوان و عضو کانون ادبی فرهنگسرای ولا رسید که شعر زیر را قرائت کرد:
بیا که بلبل افتاده از نوا اینجاست / گلی جدا ز گلستان نینوا اینجاست
رسید درد و غمی گر در این جهان ای دل / یقین بدان که تو را دفع صد بلا اینجاست
کجا روی ز که خواهی دوای درد و غمت / کسی که درد تو را میدهد دوا اینجاست
سه ساله دخترکی از نسل آل پیغمبر / سفیر دولت دلبند مصطفی اینجاست
بر اشک دیده نظر سوی آتش کن / کسی که صاحب ما را دهد دوا اینجاست
کسی که خُرده ز دست ستمگران سیلی / شکسته قامت و افتاده او ز پا اینجاست
کسی که تا دم جان دادن از فراغ پدر / نشد ز بار غمش لحظهای جدا اینجاست
کسی که دیده پدر را شبی در عالم خواب / ز مهر عاطفه او شد جدا اینجاست
کسی که ناله زد و پر کشید در دل شب / نهاد لب به لب باغ باوفا اینجاست
کسی که راس پدر را گرفته در آغوش / به راه او شده فدا در ره او اینجاست
صفای دل مطلب جان من چرا این درد / کسی که روح و روان را دهد صفا اینجاست
در ادامه برنامه محمدمهدی سیار 2 غزل زیر را خواند:
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها / مترس از موج، بسم الله مجریها و مُرسیها
اگر این ساحران اطوار میریزند طوری نیست / عصا در دست اینک میرسند از کوه موسیها
زمین آسمان جُل را به حال خویش بگذارید / کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها
بیاید هر که از فرهاد شیرین عقلتر باشد / نیاید هیچ کس جز ما و مجنونها و لیلاها
همین از سر گذشتن سرگذشت ماست پنداری / همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها
شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را / که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها
......................
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود / این حرفهای مرثیهخوانان دروغ بود
ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت / بر نیزهها نشاندن قرآن دروغ بود
یا گرگهای تاخته بر یوسف حجاز / چون گرگهای قصه کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفهها و دریغ از بهار کاش / بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود
در ادامه حسین اسرافیلی شعر زیر را قرائت کرد:
زینبم اما پریشان آمدم / بر سر نقش شهیدان آمدم
گرچه دشمن کرد تبعیدم حسین / پیش دژخیمان نلرزیدم حسین
گرچه ازد اندوه گشتم موسپید / نهضتت را کردم اما روسپید
در فضای کوفه و بزم یزید / بوی خونت فاتحانه میوزید
گرچه از من قامتی خم شد ولی / سرفراز استاد اولاد علی
سپس نوبت به رضا عبدالهی رسید که چند شعر کوتاه به شرح زیر را خواند:
شهیدان از رشادت پا گرفتند / وُ با خون رتبه بالا گرفتند
شهیدان مدرک آزادگی را / ز دانشگاه عاشورا گرفتند
....................
دل من تا قیامت یا حسین است / نمیترسم ز دشمن تا حسین است
مرا با خویشتن تنها گذارید / دلم مشغول ذکر یاحسین است
....................
شبی را ای پرستو پرکشیدی / به زیر سایه گل آرمیدی
مرا با تو اگر کاری نباشد / خداحافظ شتر دیدی ندیدی
در ادامه حمیدرضا شکارشری شعر زیر را قرائت کرد:
چندی است که چشمهای زینب دریاست / هر شب این دریا نگران فرداست
سرشار از اشک سرخ و لبریز از آه / هر شب هر شب هر شبِ زینب یلداست
در ادامه ناصر فیض به قرائت شعر زیر پرداخت:
بر نیزه که دیده است از این دست سری را / این سال که خریده است به جانش خطری را
در چشم کواکب مگر این ماه چه خوانده است / جز مطلع نحسش نشناسد سفری را
در یادش بیفتنه شمشیر نگفتن / اینجا نپذیرند تو جز اینها هنری را
گل گران بر نیزه و 72 خورشید / تاریخ کجا دیده به خورشید فری را
این شور یقین است که در هر سری افتاد / بیشبهه فراموش کند هر اگری را
این مصدر غمهای جهان کرببلایت / در سیطره غم نشناسد دگری را
داغ تو گران است و از آن هر چه بگویند / بیشک نتوان گفت بجز مختصری را
ای کاش که شرمنده روی تو نباشم / فردا که جز این در نشناسیم دری را
ابوالفضل عزیزی شاعر هم این شعر را قرائت کرد:
نوشته با خط خونین در آسمان قیمت / به دست و تیر و نگاه و کمان هرمله لعنت
نفس کشید و کمانش به دست فاجعه خم شد / نفس نفس به خم بازوان هرمله لعنت
نشان زخم تو دارد گلوی خشک غریبان / به دست و چشم و زبان هرمله لعنت
کسی که جنس کمانش ز تیر سقف سقیفه / به حف آل کسا بر کسان هرمله لعنت
در امداد گلوی زمانه بغض غریبی است / بخوان به نام غریبان به جان هرمله لعنت
بخوان به نام و رباب و غم قبیله فطرس / بخوان به نام عطش به جان هرمله لعنت
در ادامه عزیز مهدی شاعر از هندوستان قبل از قرائت شعرش، گفت: مسلمانهای هندوستان به خصوص شیعیان هندوستان به کشور شما و شما به عنوان یک مرجع نگاه میکنند و چشمانشان را دوختهاند به ایران، به مشهد، به قم و همهشان دوست دارند در عمرشان یک بار هم که شده به اینجا بیایند و این اماکن را زیارت کنند.
وی همچنین تاکید کرد: تقریباً 20 درصد جمعیت هند مسلمان هسنند و از این تعداد هم 10 درصد شیعه هستند که بیشترشان در شهرهای لکنهو و حیدرآباد متمرکز هستند. در ایام محرم دولت همکاری میکند و خیابانهای دهلی را میبندد تا شیعیان مراسم عزاداری خود را انجام دهند.
این شاعر هندی همچنین درباره وضعیت زبان فارسی در کشورش گفت: به قول پدرم، فارسی در هند نفسهای آخرش را میکشد!
مهدی سپس شعر زیر را قرائت کرد:
این قصه، رازگونه و مبهم شروع شد / از گریههای حضرت آدم شروع شد
نه گریههای حضرت آدم، بهانه داشت / بیشک جهان زِ ماه محرم شروع شد
در لا به لای لوحِ ازل، روضه خوانده شد / این شد که آفرینش، با غم شروع شد
چون زخمهای حضرت عیسی که پیشتر / از دردهای حضرت مریم شروع شد
شب را به یاد طُره مویَت رقم زدند / روزی که پردهخوانی عالم شروع شد
ساحل، دل تو بود زمانی که در زمین / توفانی از بلای دمادم شروع شد
نام تو بود که جلوی سیل را گرفت / وقتی که اشک چشمه زمزم شروع شد
قلب جهان به یاد تو لرزید یاحسین / از چشمها ترشحِ شبنم شروع شد
در ادامه سیدحمیدرضا برقعی شعر زیر را خواند:
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر / بلند مرتبه پیکر بلندبالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد / که بندهی تو نخواهد گذاشت هرجا سر
قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق / که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن / به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم / به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم / مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
همان سری که یحب الجمال محوش بود / جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را / که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان / حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس اجننی گویان / درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پارهء تن گفت / برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید / گذاشت لحظهء آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد / همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا / همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد / پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب میگفت / به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد / میان خاک الف لام میم طا ها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازهء اسب / چه خوب شد که نبوده است بر بدنها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود / به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او / ادامه داشت ادامه سه روز ...اما سر
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است / جدا شده است و نیافتاده است از پا سر
صدای آیهء کهف الرقیم میآید / بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد ، بمیرد آن اسلام / که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا میشد / نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت / به چوب، چوبهء محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی / دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
در ادامه علیاصغر فردی به زبان ترکی شعر خواند.
سپس علیرضا قزوه شعر زیر را قرائت کرد:
بعد از شما به سایه ما تیر میزدند / زخم زبان به بغض گلوگیر میزدند
پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت / آنان كه خیمه گاه مرا تیر میزدند
این مردمان غریبه نبودند، ای پدر / دیروز در ركاب تو شمشیر میزدند
غوغای فتنه بود كه با تیغ آبدار / آتش به جان كودك بی شیر میزدند
ماندند در بطالت اعمال حج شان / محرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند
در پنج نوبتی كه هبا شد نمازشان / بر عشق، چار مرتبه تكبیر میزدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه زن / هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند
در این برنامه سعید بیابانکی شعر زیر را قرائت کرد:
از دل چقدر لاله تر در بیاورم / یا کاسه کاسه خون جگر دربیاورم
چون شانه دست در سر زلف تو میزنم / کز راز و رمز موی تو سر دربیاورم
من خواب دیدهام که تو از راه میرسی / چیزی نمانده است که پر دربیاورم
من چهارده شب است به این برکه خیرهام / شاید از آب قرص قمر دربیاورم
در من سرک نمیکشی ای روشنای ناب / خود را مگر به شکل سحر دربیاورم
من شاعر دو چشم توام، قصد کردهام / از چنگ شاه کیسه زر دربیاورم
ای کاج سالخورده زخمی به من بگو / از پیکرت چقدر تبر دربیاورم؟
در ادامه مراسم چله آه، از شاعران فعال در فرهنگسراها و نیز شاعرانی که در پروش شاعران جوان همت کردهاند، به شرح زیر قدردانی شد:
نازنین مرادی (خانه فرهنگ آیه - منطقه 5)، کوروس احمدی (فرهنگسرای ابن سینا - منطقه 2)، عباس اسلامی شرار (منطقه شرق تهران)، احمد علیخانی (جنوب و جنوب غرب تهران)، ناصر فیض (فرهنگسرای اشراق)، حمیدرضا شکارسری (فرهنگسرای خاوران)، رضا عبدالهی (فرهنگسرای اندیشه) و سعید بیابانکی.
این برنامه با اجرای موسیقی و آواز توسط حسامالدین سراج و گروه همراهش از آلبوم میلاد به پایان رسید.
نظر شما