به نظر شما " نقد" در شعر امروز از چه جايگاهي برخوردار است؟ آيا اين جريان ، تعطيل شده يا روند خاصي را دنبال مي كند؟
ما دو نوع نقد داريم ، نوع اول ، سنتي و اديبانه است كه با اتكا بر گذشته و معيارهايي كه هست و ارتباط و اتصال با سنت انجام مي شود ، نمونه اين ناقدان در اروپا " اليوت" است ، نوع دوم ، نقدي است كه از داخل مكتب خاصي با يك تئوري خاص نشات مي گيرد. مثلا نقدي كه ساخت گرايان مي كنند ، و نقدي كه پسا ساخت گرايان مي كنند ، يا نقدي كه از زاويه پديدار شناسي صورت مي گيرد ، اين ها دو نوع نقد هستند كه از يكديگر كاملا متمايزند ، در قسمت نقد سنتي ما افرادي را داريم مثل " محمد حقوقي" و " منوچهر آتشي" و من به اين نوع نقد ، اعتقاد جدي دارم چون اين نقد با تكيه بر تمام تجربيات گذشته انجام مي شود ، اما در نقدهايي كه از داخل مكتب هاي خاصي صورت مي گيرد ، مثل نقدهايي كه " ريفاتر" و " رولان بارت" و " دريدا" انجام داده اند ، يك گوشه كار ديده مي شود و همه جوانب مشاهده نمي شود ، اعتراضاتي هم به اين افراد شده كه اين اعتراضات و انتقادات به حق است .
در ايران ، كساني در اين دوره ها خواستند در اين زمينه ها حرف هايي بزنند و اتفاقا خواسته اند از نوع نقد دوم كاري بكنند ، يعني نوع نقدهاي دريدايي و ساخت گرايانه ، بدون اين كه به مبناي تئوري اين نقد ها وقوف كامل داشته باشند و نتيجه اش ، ناهمخواني و تعارض جدي حرف ها با آثار آنهاست ، بنابر اين من به نوع نقدهايي كه اين افراد از آثار مي كنند ، اعتقادي ندارم ، در حالي كه مي توانستند سهمي داشته باشند و كاري كنند ، نمونه اين نقدها را مي تو انيد در " كارنامه" و " عصر پنج شنبه" كه در شيراز منتشر مي شود ، يا در " گيله وا" ببينيد كه به شدت تهي و شعاري اند و نتوانسته اند بر شعر معاصر تاثير گذار باشند.
آقاي دكتر، راجع به امواجي كه در شعر امروز مطرح است ، مانند شعر " پست مدرن" و كساني كه با دفاع از اين موج ها ، شعر كلاسيك و تاريخ آن را به باد انتقاد مي گيرند ، چه نظري داريد؟
اين حرف ها هميشه بوده و هست ، از زمان " نيما" كه حركت سالمي شروع شد ، همراه با نيما ، شاعراني مثل " تندر كيا" و يا " هوشنگ ايراني" كه البته آدم مطلعي بود ، آدم هاي افراطي و تند رويي هم بوده اند كه مي خواستند با " سنت " قطع رابطه كنند ، ولي در ذات ادبيات ، هم تداوم هست و هم تغيير . يعني اگر عنصر تداوم را از آن بگيريم ، در واقع آن را به يك چيز بي ريشه تبديل كرده ايم كه خواننده نمي تواند ارتباطي با آن برقرار كند ، اين انقطاع ، به نفع شاعر
وقتي كه " زمستان" اخوان ثالث در هزار نسخه منتشر شد ، سالهاي سال ، هنوز در كتابفروشي ها بود و هواي تازه " شاملو" هم در زمان خودش ، چندان مورد استقبال قرار نگرفت |
نام گوينده : ضياء موحد |
به برخي از نشريات ادبي اشاره كرديد ، به اعتقاد شما رسانه هاي امروز اعم از كتبي و شفاهي تا چه اندازه به جريان شعر معاصر بها مي دهند؟
رسانه ها به همان اندازه به ادبيات مي پردازند كه خواننده ها مي طلبند ، تا جايي كه من اطلاع دارم ، واكنش خواننده ها به شعر خيلي نااميد كننده است ، من از سردبيران نشريات يا كساني ديگر كه در جريان هستند ، اين پرسش را كرده ام ، آنها مي گويند كه غالبا از سوي خواننده ها نامه هايي به دست ما مي رسد كه نسبت به شعر هاي چاپ شده اظهار نارضايتي شده است ، اصل قضيه مربوط به خود كار مي شود و قاعده اش هم همين است ، من نمي گويم مخاطب محوري در ادبيات و شعر كار خوبي است چون ممكن است به متوسط شدن كار بيانجامد ، اگر قرار بود مخاطب محوري مركز كار قرار بگيرد ، نه شاملو بايد مطرح مي شد ، نه نيما و نه اخوان ! من شنيدم وقتي كه " زمستان" اخوان ثالث در هزار نسخه منتشر شد ، سالهاي سال ، هنوز در كتابفروشي ها بود و هواي تازه " شاملو" كه در زمان خودش ، چندان مورد استقبال قرار نگرفت ، " نيما" را هم كه اصولا مسخره مي كردند ، بنا بر اين مخاطب محوري امري نيست كه روي آن تكيه كنيم ، چون ممكن است جريانات خيلي اصيل و نويي در ادبيات ايجاد شود كه مخاطبان اندكي را جذب كند ولي يك مسئله را مي توانم با اطمينان بگويم كه در ايران ، هميشه مخاطباني هستند كه " شعر" را بفهمند ، اگر در مقابل جرياني ، عده بسياري از فرهيختگان جبهه بگيرند ، اين جريان بايد به خودش شك كند .
وقتي نيما شروع به شعر گفتن كرد ، خيلي ها در مقابل او ساز مخالفت كوك كردند ، ولي آدمي مثل اخوان كه از شهرستان مشهد ، پيش نيما آمد و در آن زمان ، در ورامين يك معلم بود ، نيما را فهميد يا شاملو كه اصولا تحصيلات آنچناني نداشته ، مي گويد وقتي من شعر " ناقوس" نيما را خواندم ، زندگي ام عوض شد . بنابر اين جريان اصيل ، هميشه در ايران مخاطب دارد ، با توجه به حرف هايي كه زدم ، اگر يك جريان شعري ، مخاطبان جدي و فرهيخته پيدا نكند ، بايد گفت كه تقصير خود آن جريان است و ر بطي به توجه نشريات و رسانه ها به شعر ندارد.
جمع بندي و تعريف كلي شما از " شعر پايداري " چيست ؟ آيا اصولا ما از چنين اندوخته اي بهره مند هستيم؟
دفترهاي مختلفي درباره شعر جنگ ، منتشر شده است و بعضي از آثار هم خوب است ، شاعران مشهور ما در مورد جنگ و تاثرشان از آنچه اتفاق مي افتد ، شعر گفته اند ، سيمين بهبهاني و اخوان هم در اين زمينه شعر دارند ، در بين داستان نويسان هم كساني هستند كه داستان هاي بلند و كوتاه راجع به جنگ نوشته اند ، منتها يك مسئله ديگر در اين جا دخيل است كه بايد گذشت زمان تكليفش را روشن كند ، مثلا اگر ادامه جنگ در دوره اي مورد ترديد قرار بگيرد ، شايد ديگر نتوان توقع داشت كه شاعران در ستايش آن شعر بگويند ، در كشورهاي خارجي ، جريان " شعر ضد جنگ" به راه افتاد ، اصولا جنگ پديده جالبي نيست ، البته مسئله " دفاع" ما فرق مي كند.
اصولا جنگ پديده جالبي نيست ، البته مسئله " دفاع" ما فرق مي كند
مظلوميت مردم ما در مقابل تهاجمي كه صورت گرفت ، تا چه مقدار در ادبيات ما انعكاس داشته است؟
در اين باب ، شعرهاي زيادي گفته شده است ، به خصوص در اوايل حمله عراق به ايران ، آثار فراواني وجود دارد و در قضاوتهايي كه شده ، بي مهري بسياري مي بينيم ، خيلي از شاعران ما متاثر شدند و شعر گفتند و عده اي هم به جبهه رفتند و از نزديك ، شاهد جنايات صدام بودند ، اما بايد كسي همتي به خرج دهد و اين آثار را جمع آوري و منتشر كند ، خود من در كتاب " مشتي نور سرد" شعري با نام " جنگ شهرها" دارم ، اين شعر ، داستان آدمي را به تصوير مي كشد كه با علاقه فراوان به زندگي ، از خواب بيدار مي شود و از خانه بيرون مي رود اما مورد اصابت موشك قرار مي گيرد.
يا بهبهاني شعري درباره يك مغازه نانوايي دارد كه در موشك باران دشمن ، ويران مي گردد ، حتي در مجموعه اي كه نامش يادم نيست ، آثار خوبي در نكوهش تجاوز دشمن و تمجيد از شجاعت جوانان ايراني وجود دارد.
آيا از نسل امروزهم براي آيندگان ، چيزي با عنوان ادبيات فولكلور باقي مي ماند؟ همان گونه كه از گذشتگان براي ما به جا ماند
از نسل قبل ، در كتاب هاي درسي ، شعرهايي از " ايرج ميرزا" و " گل گلاب" داشتيم كه هنوز در حافظه ما هست ، مقداري هم آثار فولكلور داشتيم كه در طول قرن ها ساخته شده و بر اساس آنها شاملو " پريا" را سروده و چند شعر ديگر كه در كتاب " هواي تازه " است ، البته شعرهاي فولكلور و كودك را بايد از يكديگر جدا كرد.
كساني كه حاميان شعر فولكلور هستند ، بايد اطلاع و احاطه خيلي وسيعي به فرهنگ گذشته داشته باشند ، چون زبان آنها ، زبان خاصي است ، يكي از دلايل ارادت من به شاملو اين است كه او از عهده اين كار بر آمد ، " فروغ" هم در شعر " علي كوچيكه" خواست به اين زبان نزديك شود ، اما اصلا موفق نبود ، با اين كه همه ما او را به عنوان شاعري توانمند مي شناسيم .
شعري كه ريتم و قافيه نداشته باشد ، نمي تواند شعر فولكلور قلمداد شود ، حالا اگر كسي نقش تازه اي خارج از صنايع جا افتاده بزند ، حتما كار جالبي خواهد شد ، يكي از شكايت هاي شخصي من از شعر نو، بي توجهي به اين نوع كارهاست ، اما ادبيات كودك ، بايد زبان كودكانه را دريابد ، شعرهاي موفقي در اين زمينه گفته شده ، اما چون مطالعه زيادي در اين خصوص نداشته ام ، نمي توانم توضيح بيشتري بدهم اما اين نكته مي دانم كه شعري كه موفق باشد و بر سر زبان ها بيفتد ، خيلي كم است ، اين هم زمينه اي است كه محتاج تخصص و استعداد است.
آيا رمان و داستان در آينده ، شعر را پشت سر خواهد گذاشت و يا شاهد انتشار رمان هاي شاعرانه خواهيم بود؟
اگر بخواهيم در سطح جهاني به اين موضوع ، نگاه كنيم ، بايد گفت كه در غرب ، زماني ، پايان تاريخ رمان اعلام شد ، يعني بعد از
تكنيك هايي كه رمان نويسان ما در آثارشان به كار مي برند ، براي غربي ها كهنه شده ، ضمن اين كه ما هنوز در رمان نويسي و داستان گويي ، به سطحي كه بايد برسيم ، نرسيده ايم |
شاعران و قصه نويسان جوان ، براي دستيابي به موقعيت هاي ويژه زباني و ساختاري در آثار خود ، چه راهي را بايد در پيش بگيرند؟
به آدم هاي خلاق ، نمي شود توصيه كرد ، يك فرد خلاق ، بايد راه خودش را پيدا كند ، كسي را هم سراغ ندارم كه توانسته باشد با توصيه پذيري موفق باشد ، اما به طور كلي ، مطالعه بسيار وسيع در ادبيات گذشته و امروز و آموختن يك زبان خارجي را پيشنهاد مي كنم ، امروز بدون يادگيري " زبان" ، نمي توان از آنچه در دنياي پيرامون مي گذرد ، اطلاعي كسب كرد ، كساني هم كه زبان را ناقص ياد مي گيرند ، يا اطلاعات فلسفي ، نقدي و فرهنگي شان كافي نيست ، جريانات را به شكل نا تمام معرفي مي كنند و باعث انحراف مي شوند ، كما اين كه متاسفانه اين اتفاق ، افتاده است.
(1992) Uncriticeltheorg : post modernism Intellectuelsendthe Gulfwer
نظر شما