راوى داستان زنى است بينا كه عمق اين فاجعه را مى بيند: فرو ريختن اخلاق درست جايى كه بايد باشد و نظام از هم گسيخته را وصله اى بزند. اين يك سئوال دندان شكن است كه آيا اخلاق براى شرايط عادى است يا كه نه نظم درونى و تقواى نفسى است كه درست بايد در بزنگاه هاى زندگى به گونه اى خودكار دست به كار شود و آدم ها را از آن بدى ها و خوبى ها كه عمرى دم زده اند و شعارشان را داده اند، حفظ كند و وادارد.
آنچه در ابتدا خوانديد روايتى از رمان كورى نوشته ساراماگوى پرتغالى است كه به سال 1998 جايزه نوبل ادبى را گرفت. جالب است كه هاليوود هنوز از اين داستان قلب ماهيت انسان به حيوانى درنده خوى و بى اخلاق فيلمى روانه بازار نكرده است، اما گويا در آمريكا روايات واقعى و داستان هاى مستندى كه روبه روى چشم شبكه هاى خبرى رخ مى دهد بسيار كارسازتر و تكان دهنده تر از صحنه هاى خيال انگيز فيلم هاى هاليوودى است. همچنان كه فرو ريختن برج هاى دوقلو بود و حالا آنچه در ايالت هاى جنوب شرقى آمريكا مى گذرد و شاهدى ديگر. شايد بهتر باشد بحث را از يك كشور به نام آمريكا به ساحت كلى ترى به نام انسان بكشانيم و آن سئوال را دوباره بپرسيم. آيا قواعد اخلاقى در شرايط عادى قابل اجراست يا در شرايط بحرانى؟ و اصلاً ما آدم ها را چه مى شود كه درست در سرگردنه هاى زندگى بيد اخلاقيات مان لرزان مى شود. نمونه توفان مهيب كاترينا مورد خوبى است، توفان مهيبى با قدرت تمام _ معمولاً پيش بينى مى شود كه توفان هاى دريايى تا به ساحل برسند و پا به خشكى گذارند تحليل رفته و آرام مى شوند، فرضيه اى كه درست برعكس اش در مورد توفان كاترينا رخ داد _ از خليج مكزيك به سمت ايالت هاى جنوب شرقى ايالات متحده راه افتاد و هرچه بر سر راهش بود را درنورديد و درهم كوفت. تا اينجاى قضيه يك بلاى طبيعى رخ داده است و دوباره و چندباره ثابت مى كند كه طبيعت همچنان غيرقابل پيش بينى و رام شدنى است، حتى در مهد تكنولوژى و دانش دنيا. مقامات ايالتى چند روز پيش از توفان به نام پيش بينى هاى هواشناسى كه البته توفانى چنين سهمگين را گمان نكرده بود، از شهروندان خواسته بودند كه خانه ها را تخليه كنند و به نقاط امن بروند، بنابر سابقه هاى قبلى بسيارى خانه ها را گذاشتند و رفتند به اين اميد كه پس از گذر توفان بازگردند. متمولين رفتند و بى سرپناهان و آنها كه چيزى براى از دست دادن نداشتند ماندند به انتظار توفان. در وقت مقرر باد و دريا دست به دست هم دادند و آسمان و زمين را برهم دوختند شهر نيواورلئان كه در ميانه رود مى سى سى پى و دريا واقع بود و با دو بند از تجاوز آب مصون مى ماند به كل غرقه شد و حالا ماه ها بايد وقت صرف شود تا به مدد پمپاژهاى قوى آب شهر تخليه شود. بيشترين خسارت را در ميان سه ايالت توفان زده هم همين ايالت لوئيزيانا ديد كه مركزش همان شهر غرق شده است. توفان كه تمام شد، خيل بيچارگانى ماندند كه دور از همه دنيا، تنها و بى هيچ آب و نانى مانده بودند و هر كس سرپناهى مى جست و نانى و همين جا آغاز غارت و كشتار بود. آدم ها به يكباره موجودات ناتوان و البته تبهكارى شده اند كه براى جايى كه بتوانند بر زمين خشك بياسايند همنوعشان را مى كشند و بر سر تكه اى نان به هم تيراندازى مى كنند. اين خشم كه به آن توفان نسب مى برد، حتى دامن امدادگران را هم گرفته است. امدادگران هم هدف اين تيراندازى هستند به گناه اين كه دير رسيده اند و يا شايد نانى به كسى نداده اند، و حالا گارد ملى آمريكا دستور دارد تا به هر كس كه مغازه ها را خالى مى كند و در خانه ها را مى شكند تيراندازى كند اين ملغمه اى است كه اصلاً نمى توان عدالت را در آشفته بازارش پيدا كرد. حق با كدام طرف است؛ با كسانى كه غارت مى كنند _ و نه همه اين دزدى ها از سر نياز است _ يا با پليس كه شليك مى كند _ و نه همه اين تيرانداختن ها بر سر حراست از اموال بى صاحب است _ اخلاق در كدام سو مى ايستد. شايد اين سئوال آن هم در اين برهه نادرست باشد. نبايد همه قواعد و اصول اخلاقى را درست در مواقع بحرانى سنجيد و ارزيابى كرد. اگر در نظر بگيريم كه آمريكا ثروتمند ترين كشور دنيا است اين را هم بايد بپذيريم كه به همين ميزان كه ثروت تلنبار شده است، دره فراخى از فقر و تبعيض طبقاتى نيز گشوده است. سه ايالت توفان زده از لحاظ درآمد سرانه در رتبه هاى آخر ثروت هستند يعنى فقير ترين ايالت هاى آمريكا به حساب مى آيند. ايالت لوئيزيانا كه از قضا بيشترين ضربه را از توفان ديده است در رتبه آخر درآمد سرانه و ثروت قرار دارد در ميان ايالت هاى آمريكا كه برخى رتبه هاى جاه و مال دنيا را دارند.
حالا توفان آمده است و تهيدستان در سرزمينى كه با نبود جاده هاى مواصلاتى جزء هيچ كشورى به حساب نمى آيند، خود مختار شده اند، ثروتمندان رفته اند و آوار مكنتشان بر زمين مانده، آيا اگر در ميان اين غارتگران بى اخلاق بوديم از اين سرزمين ويران كامى نمى گرفتيم و اگر جاى پليس آمريكا بوديم، براى حفظ آنچه اموال ديگران است، دست بر ماشه نمى برديم. آنچه پس از اين توفان عبرت انگيز رخ داده گويا نزاع ميان دو اخلاق است؛ اخلاق بالا و اخلاق پائين. اخلاقى كه حامى وضع موجود است يعنى همان كه درآمد سرانه را تقليل داده و ثروت را به گوشه اى كشانده و فقر را به كنارى رانده و اخلاق ديگرى كه مى خواهد عالمى از نو بسازد گرچه در ويرانى. نبايد به اين سادگى جانب يكى از اين دوگونه اخلاق را گرفت. اينجا هم جاى تامل بسى هست، اما مى توان اين نتيجه را گرفت كه نمى توان از آدميانى كه مقهور يك نظام اخلاقى شده اند توقع داشت تا وقتى همه چيز برهم ريخت بر همان قانون كه به ضرب و زور پليس و دادگاه پابرجا مانده، پايبند بمانند، اما حالا شايد هر دو طرف حق داشته باشند كه به قانون اخلاقى خود پايبند بمانند. جنگ دو نظام اخلاقى همچنان ادامه دارد و نبايد طرف پيروز را هركدام كه باشند همان نظام اخلاقى حقيقى پنداشت. تصوير صامت اين جنگ را خبرگزارى ها با عكس يك پلاكارد كه بر سر در مغازه فرش فروشى بود روايت كردند. صاحب فرش فروشى نوشته بود: «من در اينجا با دو تفنگ و يك ساطور و به همراه سگ و زن زشتم منتظر دزدها هستم.»
رمان ساراماگو در همان لحظه كه فكر مى كنيم دنيا رو به سوى تباهى مى رود، يكباره اميدوارانه مى شود. كورى سفيد همان طور كه به يكباره آمده بود، يك دفعه رخت برمى بندد و همه مردم شهر بينا مى شوند و كاروبار به حال عادى درمى آيد. بنا بر رسم روزگار اين توفان هم خواهد گذشت و باز دوباره همه چيز مثل هميشه خواهد شد. اما آيا باز هم بايد همان اخلاق زمانه معمول را سيره و پيشه كرد تا باز هم در موقعيت هاى بحرانى بشكند و برهم ريزد؟
نظر شما