به گزارش خبرنگار مهر، مراسم پایانی دومین «جایزه داستان بیهقی» عصر روز جمعه 23 اسفند با حضور چهرههایی مانند محمود دولتآبادی، محمد شمس لنگرودی، فرزانه طاهری، احمد پوری، عباس مخبر، اسدالله امرایی، ابوتراب خسروی، شهریار وقفیپور و بسیاری دیگر و با حمایت معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران، در تالار ایوان شمس در تهران برگزار شد.
محمد شمس لنگرودی شاعر در این مراسم از دو معضل در عرصه هنر و ادبیات سخن گفت و یادآور شد: ما ملت بزرگ ایران، بسیار متوهم هستیم؛ یک شعر میگوئیم در شانزده و نیم سالگی و بعد بلافاصله میآئیم از شاملو انتقاد میکنیم. بسیاری از ماها هنوز شعرنگفته، فکر میکنیم که دیگر از لورکا کوچکتر نیستیم و تنها اشکالش این است که دیرتر به دنیا آمدهایم.
وی ادامه داد: یادم میآید تازه «کلیدر» (کتاب محود دولتآبادی) درآمده بود و من خیلی تحت تاثیر آن قرار گرفته بودم. یکی از مدعیان گفت: چه خبر؟ چه کار میکنی؟ و من هم گفتم: کلیدر میخوانم. فوقالعاده است. گفت: کجای کلیدر فوقالعاده است؟ و بعد که صحبت را ادامه دادیم، متوجه شدم که او اصلاً این کتاب را نخوانده است و خودش هم میگوید: اصلاً این کتاب خواندن دارد؟!
این شاعر افزود: تجربه من نشان داده که هنر، راه فرعی و میانبر ندارد. برای دولتآبادی و گلشیری شدن، راه دشواری باید طی شود. به عقیده من یک دلیل این توهم که در عدهای هست و این همه در حال انکار دیگران هستند، به خاطر جبران ناکاری آنها باشد. راحت ترین کار، کار نکردن است.
شمس لنگرودی همچنین گفت: مشکل دومی که داریم و این یکی خیلی غمانگیز است، این است که از همدیگر حمایت نمیکنیم؛ شمار تصور کنید در این مملکت 70، 80 میلیونی، کلاً هفت، هشت هزار نفر [با استناد به آمار تیراژ کتاب] کتاب میخوانند و بعد میآئیم در قالب نقد، مدام به افراد میگوئیم که این کتاب و آن کتاب را نخوانند. من واقعاً نمیدانم چرا نقدهای ما اینگونه است؟! در حالی که واقعاً بسیاری از کتابهایی که اینجا منتشر میشود، واقعاً کتابهای ارزشمندی است.
وی به یکی دیگر از مشکلات ایرانیها در این زمینه اشاره کرد و یادآور شد: اگر کتاب خارجی به فارسی ترجمه شود، چنان مرعوب میشویم که به بیان نمیآید؛ از همدیگر میپرسیم موراکامی را خواندهای؟ خالد حسینی را چه؟ براتیگان را خواندهای؟ در حالی که واقعاً براتیگان شاعر درجه شش است. در همین فیس بوک، شعرهایی گفته میشود که بسیار درخشانتر از براتیگان و یا بوکوفسکی است که درجه او به نظر من هشت است. واقعاً همین کتاب «کلنل» (اثر محود دولتآبادی) اگر به زبان دیگری ترجمه نشده بود، 50 هزار نفر صف میکشیدند که بخرند؟!
شمس لنگرودی مثالهای دیگری هم زد و اضافه کرد: واقعاً کتابی مانند «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» بیژن نجدی، کتاب شاهکاری است. یا همین مولوی، اگر در سالهای اخیر در آمریکا تائید نمیشد، اینقدر در ایران خوانده میشد؟ ما دچار خودکوچک بینی تاریخی هستیم و اعتماد به نفس کافی نداریم.
این شاعر همچنین با بیان اینکه «در هنر، هیچ چیز مهمتر از صمیمیت نیست» گفت: واقعاً باید از جایی شروع کنیم و این توهم بیمارگونهمان را تمام کنیم. ادبیات و هنر ما شوخی نیست و باید آن را جدی بگیریم.
نظر شما