به گزارش خبرنگار مهر، نشست دیدار با اهل قلم با حضور سارا سالار، عصر شنبه 30 فروردین با حضور این نویسنده و مخاطبان آثارش در فروشگاه مرکزی شهر کتاب برگزار شد.
سالار در ابتدای این نشست، درباره چگونگی نویسنده شدنش گفت: من اصولا دیر شروع به نوشتن کردم. در زمان دبیرستان و دانشگاه به مطالعه خیلی علاقه داشتم ولی هیچ تصوری از این که روزی بنویسم، نداشتم. بعد از دانشگاه، کنکور تدریس کردم و مدتی را هم در یک شرکت کار کردم. اما بعد، زمانی رسید که حس کردم نمیتوانم با این کارها ارتباط برقرار کنم و میخواهم بنویسم. این بود که 15 سال پیش، تصمیم گرفتم بنویسم.
وی افزود: برخلاف آنچه گفته میشود، با کارگاههای شهر کتاب نبود که به عرصه نوشتن آمدم. بلکه قبل از این کارگاه، به کارگاههای داستان کوتاه رفتم و داستانکوتاههای زیادی هم نوشتم که چاپشان نکردم. هیچوقت هم از داستانکوتاههایم راضی نبودم و حس میکردم یک جای کار ایراد دارد. بنابراین داستاننویسی را به مدت 2 سال کنار گذاشتم و به سمت ترجمه رفتم. به این ترتیب 2 مجموعهداستان ترجمه کردم که آنها هم چاپ نشد. بعد از مدتی که به ترجمه مشغول بودم، حس کردم واقعا چقدر نوشتن را دوست دارم. این بار وقتی به سمت نوشتن برگشتم، به سراغ داستان بلند رفتم و احساس کردم این قالب به درد من و وراجیهایم میخورد. از این جا به بعد بود که به کارگاه شهر کتاب رفتم.
این داستاننویس در ادامه گفت: قبل از ترجمه 2 مجموعهداستانی که ترجمه کردم، تکداستان ترجمه میکردم. رشته تحصیلی خودم در دانشگاه زبان و ادبیات انگلیسی بود بنابراین به ترجمه تک تک داستانها علاقه داشتم. اما این نبود که بنشینم و در طول سال، پشت سر هم داستان ترجمه کنم. تک داستانهایی که ترجمه کردم به انتخاب خودم بودند. آن روزها هم نویسندگانی چون همینگوی و کارور مد بودند. من هم به سراغ ترجمهشان رفتم. اما مجموعهداستانها سفارشی به سفارش ناشر بودند.
سالار درباره دلیل استقبال بیشتر از کتابهای ترجمه در کشورمان، گفت: مجموعه عوامل است که دست به دست هم میدهد تا چنین وضعی وجود داشته باشد. هیچوقت نمیتوانیم خودمان را با نویسندههای خارجی و شرایطی که دارند مقایسه کنیم. نوع زندگی و دلایل دیگر باعث میشود که از آثار ترجمه استقبال بیشتری شود. در کل بپذیریم که فضایی که برای نوشتن داریم، فضای مناسبی نیست. نویسندههای ایرانی سعی میکنند از هر شرایط و امکاناتی برای نوشتن استفاده کنند. یکی از دلایل، این است که نویسندگان ما نمیتوانند راحت بنویسند. وقتی در فضای بسته زندگی کنیم، نمیتوانیم فکر باز داشته باشیم و وسیع نگاه کنیم. بنابراین نگاهمان دچار محدودیت میشود. به نظرم این مشکل به فضای جامعهای که در آن زندگی میکنیم، ربط دارد ولی به هر حال نویسندگان ایرانی سعی خود را میکنند.
نویسنده رمان «احتمالا گم شدهام» در ادامه گفت: در حال حاضر، بیشتر مطالعهام به آثار ترجمه اختصاص دارد و وقتی که هنوز تنبل نشده بودم و تازه فارغالتحصیل شده بودم، کتابها را به زبان اصلی و انگلیسی میخواندم. اما امروز بیشتر، نسخه ترجمه شدهشان را میخوانم. در زمان دبیرستان کتابهای سیمون دوبوار را میخواندم. بعدتر کتابهایی چون «جین ایر» و «بلندیهای بادگیر» را خواندم. در آن زمان هم آثار کلاسیک و هم مدرن را میخواندم. نمیتوانم بگویم علاقهام به آثار نویسندگان، به زن و مرد بودنشان ربط داشت. بلکه بیشتر به خاطر مترجمشان بود. یعنی مخاطب ابتدا ناشر و مترجم مورد علاقهاش را پیدا میکند، بعد که نویسندهای مشهور شد، از او میخواند. به این ترتیب میتوانم از نویسندگان دیگری چون فاکنر، همینگوی و کارور که کتابهایشان را میخواندم، اشاره کنم.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: اعتقاد دارم که نوشتن خانمها با نوشتن آقایان فرق دارد؛ نه این که بهتر یا بدتر باشد. هیچ کدام بر دیگری ارجحیت ندارد اما منظور این است که این دو قلم با یکدیگر تفاوت دارند. این که آقایان نویسنده بیشتر میتوانند به جهانبینیشان بپردازند و تجزیه و تحلیل کنند و خانمها کمتر میتوانند این کار را بکنند، به این دلیل است که در جوامع مردسالار زندگی میکنند و هنوز هم نتوانستهاند از این چارچوب بیرون بیایند. خانمها هنوز از این قالب در نیامدهاند و نمیتوانند از دیدگاه خودشان در نویسندگی، به زندگی بپردازند. یعنی هنوز آن شرایط را نداریم که شخصیت زن در داستان به جای نشستن در آشپزخانه، بیاید و درباره جهان مورد نظرش بگوید. باید مراحلی را طی کنیم تا به آنجا برسیم.
سالار گفت: در این روزگار، مشکلات آنقدر زیاد شده که ذهنها درگیر است. آقایان به نسبت، کمتر این مشکل را دارند. من چنین برداشتی ندارم که نویسندگان زن، کمتر توصیف میکنند و مردها دقیقتر هستند. امروز تعداد نویسندگان زن زیاد شده و از طرف دیگر مشغولیت آقایان هم افزایش داشته که در نتیجه آن وقت کمتری برای نوشتن دارند. در چند سال اخیر، هم از آقایان، کتاب خوب خواندهام و هم از خانمها. وقتی نمیتوان از راه نویسندگی درآمد داشت، آن وقت چه آقا و چه خانم، نمیتواند آن را به عنوان شغلش انتخاب کند. حالا در میان خانمها یا علاقه وجود دارد یا مجبور به انتخاب نویسندگی هستند. به هر حال کسی که در خانه است و درگیر مسائل اقتصادی نیست، وضعیت بهتری برای نوشتن دارد. برخی از آقایان نویسنده اصلا وقت نمیکنند بنویسند. خانمها هم این مشکل را دارند ولی در حد کمتر.
نویسنده رمان «هست یا نیست» ادامه داد: در کل، در مورد نوشتن، میدانم که دو دنیای جدای زنانه و مردانه میتواند مفید باشد و دو دریچه باز کرده و درک جدید به وجود بیاورد. متفاوت بودن، خوب است و قرار نیست این دو گونه در تضاد با هم باشند، بلکه قرار است یکدیگر را تکمیل کنند. دقیقا مانند زندگی که در آن زن و مرد همدیگر را تکمیل میکنند. با خواندن کتاب نویسنده جنس مخالف میتوانیم به درک متقابل از عقاید و نظرات، هم برسیم. من در میان نویسندگان زن کشورمان، کتابهای فریبا وفی، زویا پیرزاد، بلقیس سلیمانی، فرخنده آقایی، ناهید طباطبایی، فرشته احمدی، مهسا محبعلی و ... را خواندهام. از فهیمه رحیمی هم یک کتابش و آن هم «بامداد خمار» را خواندهام. در میان آثار مترجمان هم، از مژده دقیقی، لیلی گلستان و گلی امامی خواندهام.
این داستاننویس درباره برخی نقدها درباره شباهت دو رمانش به یکدیگر، گفت: چند ماه بعد از اتمام «احتمالا گم شدهام»، نوشتن «هست یا نیست» را شروع کردم ولی، این فاصله چاپ میان دو کتاب بود که زیاد شد. در کار هنری، باید و نباید به آن شکلی که مرسوم است، وجود ندارد. یعنی در نویسندگی چارچوبی که انسان خودش را در آن محدود کند، وجود ندارد. شاید چون راوی هر دو کتاب زن است و محدوده سنیشان به هم نزدیک است، اینگونه به نظر برسد ولی 2 رمانی که نوشتم، 2 داستان متفاوت هستند.
سالار در بخش دیگری از سخنانش گفت: در نوشتن، آدم تنبلی هستم و خیلی دوست داشتم میتوانستم به طور منظم در روز بنویسم ولی چنین اتفاقی نخواهد افتاد. اگر بتوانم در هفته، 3 یا 4 روز آن هم روزی 3 یا 4 ساعت بنویسم، به نظرم خوب کار کردهام ولی نمیشود و از خودم ناراضی هستم. یک بخش از این مساله به تنبلی خودم بر میگرد و بخش دیگرش به این که زندگی، این روزها شلوغ شده است. زمانی بود که فکر میکردم روزها به یکدیگر چسبیدهاند ولی الان فکر میکنم که این سالها هستند که به هم چسبیدهاند و به سرعت میگذرند. زندگی، این روزها خیلی شلوغ شده و کارها هم به شدت زیاد شده است. نمیدانم چرا ولی در دورههایی نمیتوانم بنویسم و فقط میتوانم فکر کنم. در کل هم در نوشتن و هم در خواندن تنبل هستم. اگر تنبل نبودم که نوشتن را دیر شروع نمیکردم! البته بگویم که این دیر شروع کردن، مساله بدی نیست و من نوشتن را در زمان خودش شروع کردهام.
وی در پاسخ به سوالی گفت: اگر نویسندگان، روانشناسی و فلسفه بخوانند، سطح نوشتنشان بالا میآید. نه این که بخواهند فخرفروشی کنند و مطالب علمی را وسط بگذارند. ولی کسانی که روانشناسی هم نخواندهاند ولی دید تیزی دارند، یعنی در تجزیه و تحلیل رفتارهای دیگران فضول باشند، میتوانند نویسندگان خوبی باشند. شرکت در کلاسهای داستاننویسی یک مساله شخصی است. این فرد علاقهمند است که باید راهش را پیدا کند. ممکن است کسی احتیاجی به کلاس نداشته باشد. من آدمی هستم که به صورت گروهی، بهتر کار میکنم و دوست دارم نظرات بقیه را بشنوم.. ولی مهم این است که نویسنده بتواند سی خودش را پیدا کند و به همان طرف برود. در کارگاهها این خطر وجود دارد که شما در جمع حل بشوید و تحت تاثیر قرار بگیرید. نکته مهم حفظ استقلال است. کارگاههایی بوده که به آنها رفتهام ولی نتوانستهام تحملشان کنم در حالی که کارگاه آقای شهسواری در شهر کتاب، تجربه خوبی بود چون خود آقای شهسواری در کارگاه، یک «من» بود در کنار منهای دیگر. یعنی در کارگاه به یکدیگر کمک میکردیم تا هرکسی بتواند خودش را پیدا کند. بنابراین کسی که احتیاج به کار گروهی دارد، نباید از این خطر غافل باشد.
این داستاننویس گفت: وقتی کتاب کسی چاپ میشود و آن را برایش میآورند، گویی در بیمارستان است و بچهاش به دنیا آمده است. حسی که کتاب تازه چاپشدهات را به دستت میدهند مانند همان حسی است که نوزادت را در بغلات میگذارند. معتقدم باید در نوشتن به دغدغههای خودمان بپردازیم. به این ترتیب، اثرمان مصنوعی نخواهد شد. ممکن است بعضی از نویسندگان سفارشی بنویسند و این کار راضیشان کند. من نمیتوانم به آنها ایراد بگیرم چون به نظرم این روزها نمیشود از کسی ایراد گرفت. ولی سفارشی نوشتن من را راضی نمیکند.
سالار در پایان سخنانش با اشاره به این که نوشتن اثر جدیدش را آغاز کرده، گفت: من هم مانند هر فرد دیگر از تعریف، خوشحال میشوم. درست است که نقدهای منفی، ناراحتمان میکند اما به این کار میآید که برای اثر بعدی، ضعفهایی را که به آنها اشاره شده، نداشته باشیم.
نظر شما