اين روزها بحثهاي فراواني پيرامون قانون اساسي آتي عراق صورت مي گيرد و بسياري بر اين باورند كه در صورت همگرائي گروههاي سياسي و مشاركت آنها در فرايند عراق نوين، اين سند مي تواند مشكلاتي را از دوش مردم عراق بردارد اما عده اي ديگر بر اين باورند كه اين قانون اساسي هيچ سودي براي مردم اين كشور نخواهد داشت.
"يوگني ساتانوفسكي" رئيس انستيتو خاور نزديك در روسيه كه خود يك يهودي است وبه تحولات خاورميانه از منظر و تعلقات فكري خود مي نگرد در تحليلي در خبرگزاري ريا نووستي چنين مي نويسد:
عراق براي برقراري رفراندومي جهت تصويب قانون اساسي جديد آماده مي شود، اما بعيد به نظر مي رسد كه اين سند بتواند منفعتي براي عراق به همراه داشته باشد. كشوري كه داراي يكي از عظيم ترين ذخاير نفت در جهان است، دچار جنگي داخلي شده است. سطح زندگي ملت عراق پايين تر از آن چيزي است كه در زمان صدام حسين بود و اين در وحله اول شامل تحصيلات وپزشكي است كه روزي عراق به آن افتخار مي كرد.
وي در ادامه اين نوشتار كه تلاش وافري براي پنهان نمودن گرايشات خود به حزب بعث نشان داده ، چنين عنوان مي نمايد: كارشناسان و متخصصين از كشور فرار مي كنند و اين نه تنها در اثر فقر موجود، بلكه به علت بي امنيتي در كشور است. همه روزه "دموكراسي" هزار قرباني مي دهد. ديكتاتور برافتاده است و هرج و مرج جاي آن را گرفته است. اكنون براي صدام حتي هواداران سابق وي نيز تاسف نمي خورند، اما با اين حال در زمان وي تروريستهاي اسلام گرا در عراق نبودند، كه پس از براندازي وي، كشور مملو از اين افراد شده است.
گرچه ادعاي اين نويسنده درمورد هرج و مرج در عراق درست است و به اين مساله از سوي بسياري از غربي ها از جمله كالين پاول وزير امورخارجه آمريكا اذعان شده است كه وي گزارش قبل از شروع جنگ عراق خود را در سازمان ملل لكه ننگي در پرونده خود خواند ليكن اينكه بعد از هر جنگي چنين وضعيتي رخ دهد طبيعي است و اينكه آيا هرج و مرج الزاماً موجب از بين رفتن تمام دست آوردهاي (يا بخش اعظمي از) مردم عراق در امر مشاركت سياسي خواهد شد، قضاوتي نابجاست.
ساتانوفسكي مي نويسد: رهبران نيروهاي اشغالگر با از بين بردن سيستم پيشين اداره كشور، تمامي اشتباهات ممكن را مرتكب شده اند. شانس اين كه عراق كشوري واحد باقي بماند، كمتر و كمتر شده و به تدريج از ديده ها محو مي شود.البته اين نكته را نيز بايد عنوان كرد كه ديدگاه نويسنده در مورد از بين رفتن سيستم اداره كشور توسط نيروهاي اشغالگر امروزه استدلالي است كه از سوي مخالفين در آمريكا و يا حتي دلسوزان جرج بوش رئيس جمهور آمريكا نيز اذعان شده است.
پاول در اين باره گفته است: آنچه كه ما بايد بلافاصله بعد از جنگ انجام مي داديم تحميل خواسته هايمان به كل كشوربا نيروي كافي نظامي خودمان يا با استفاده ازنيروهاي ائتلاف ويا ايجاد سريع نيروهاي ارتش عراق بود كه اگرما چنين اقداماتي را صورت مي داديم ممكن بود به چنين هرج و مرجي منجر نمي گرديد.
اين تحليلگر در ادامه مي نويسد:در واشنگتن و در وزارت امور خارجه اين كشور، تصويب قانون اساسي عراق، بدون دخيل شدن ساير نتايج اقدامات نيروهاي اشغالگر، مي تواند پيروزي دموكراسي محسوب شود، اما آيا يك چنين پيروزي براي عراق لازم است؟ طرح قانون اساسي عراق كه براي رفراندوم آماده شده است، در بين مردمي كه بدون آن نيز همبسته نبودند، يعني كردها، سنيان و شيعيان، تفرقه ايجاد كرد.
اين نويسنده روسي بدون اشاره به مسكوت ماندن موضوع فدراليسم چنين ادامه مي دهد كه علاوه بر اين ، هرويرايش قانون اساسي نيز با برخوردي منفي در منطقه و از جمله متفقين نزديك آمريكا مواجه مي شود، چرا كه تصويب چنين قانون اساسي داراي عواقبي ناگوار براي ايران، سوريه، تركيه، اردن، مصر و عربستان سعودي خواهد بود.
پاول در ادامه اظهارت اخير خود همچنين ضمن ابراز نگراني خود از احتمال وقوع جنگ داخلي در عراق گفت : بايد راهي براي آوردن سني ها به فرايند سياسي كشورپيداشود عراق درشمال به يك شبه دولت بدل شده ودر جنوب هم به يك شبه دولت بزرگتر و در ميانه كشور نيز مدل خاص خود را دارد. ما به عراقي ها چنين اعلام كرديم كه مي خواهيم عراق را يكپارچه نگهداريم و اين چالشي است كه در حال حاضر با آن روبرو هستيم.
به نظر مي رسد اظهارنظري مشابه از سوي يك مقام آمريكائي و يك تحليلگر روسي آن هم با ديدگاههاي خاص خود برگرفته از اين مساله باشد كه دخالتهاي خارجي نه تنها نمي تواند مواضع غير قابل انعطاف يك گروه تام گرا(سني ها) وهمچنين دو گروه مخالف بازگشت به وضعيت گذشته(شيعيان و كردها) را به هم نزديك كند بلكه به نظر مي رسد چنين دخالتي ممكن است وضعيت را براي طولاني مدت وخيم تر كند و مشكلاتي را در حد فاجعه براي مردم عراق در زماني كه ممكن است از امپراطوري آمريكا اثري بر روي زمين نباشد ايجاد كند.
اين تحليلگر روسي با كنايه از تفكر بنيادگرائي بوش كه خود را مسيحي تازه متولد يافته مي انگارد، در بخش ديگري از اين مطلب مي نويسد: چه كسي مي تواند نقش منجي را در جهان ايفا كند، در گذشته مبلغين باور داشتند كه انجيل براي "بوميان" آن سعادت مي آورد، با همان خلوصي كه رئيس جمهور آمريكا باوردارد نسخه هاي سياسي آمريكا به عراق كمك مي كنند. بحث پيرامون قانون اساسي عراق باعث مطرح شدن اين سوال است كه كدام يك بهتر است: عراق بدون قانون اساسي و يا قانون اساسي بدون عراق؟
كردها نمي خواهند كه از آنان به عنوان بخشي از قوم عرب ياد شود. شيعيان معتقدند كه بهترين قانون قرآن است و بهترين دولت جمهوري اسلامي. سنيان تا وقتي كه ارتش اشغالگر خارج نشوند، تمايلي به شركت در مباحثات ندارند و علاوه بر آن مخالف ساختار فدراتيو در كشور هستند. قانوني كه در آن از مردم عراق به عنوان بخشي از ملت عرب سخن به ميان نمي آيد و امكان خودمختاري شيعيان را مفروض مي داند، براي سنيان به معناي خاتمه عراق است. مسيحياني كه در رديف سنيان بودند، با تكيه بر رژيم پيشين، همه چيز و به طور عمده كشور را از دست دادند، كشوري كه از عراقي با "قوانين بازي" معين براي رهبر معتبر خود، تبديل به مكاني شده است كه هيچ قانوني ندارد.
با اين حال سني و شيعه متحد نيستند و كردها نيز براي كنترل بر قلمروي خود، عرب ها و تركمن ها قرباني مي كنند كه اين نيز حاكي از مقاصد آن هاست و از اين رو جاي شك اندكي باقي مي ماند كه كردستان تك قومي، تنها براي مدتي كوتاه بخشي از عراق بماند.
شايان ذكر است كه هرگز نمي توان اختلافاتي كه گروههائي از سلفيان در داخل قوميتها به راه مي اندازند به عنوان كل در نظر گرفت همچنين گرچه زمزمه هائي مبني برفدرالي شدن عراق به گوش مي رسد ليكن همه قوميتها بر اين باورند كه موقعيت ژئو استراتژيك، ژئوپليتيك عراق طوري است چنين فرضي محال است.
بدين طريق كه شيعيان در جنوب قرار دارند و هم مرز با عربستان يعني كشوري كه هرگز منطقه اي خود مختار را در كنار خود تحمل نمي كند و كردها نيز در شمال قرار دارند و علاوه بر اينكه استقلال اين گروه مورد قبول هيچ كدام از گروهها و حتي خود آمريكا هم نيست رهبران آن بر اين امر وقوف كامل دارند كه چنين منطقه محصوري نه تنها نمي تواند ادامه حيات دهد بلكه يا بايد وابسته به بغداد باشد كه در صورت داشتن انديشه فدرالي مورد بي مهري بغداد قرار خواهد گرفت و يا اينكه تحت نفوذ طرف ديگر خارجي باشند كه اين امر نيز با توجه به حساسيت موضوع عملي نيست.
اين كارشناس در ادامه چنين مي نويسد: به احتمال زياد قانون اساسي جديد، اگر در رفراندوم 15 اكتبر (23 مهر ماه) راي اكثريت عراقي ها را كسب كند، دكوراسيوني بر عراق مي شود، همانند تمام تجربه سياسي غرب كه بر خاك اسلام آورده شده است. رژيم هاي سنتي تنها تظاهر مي كنند كه اين سيستم سياسي را كه مخصوص تمدن پيشرفته اروپايي است مي پذيرند و در عمل كشور را با روش هاي سنتي خود اداره خواهند كرد. اين سيستم بر اساس ملاحظه گري متقابل بين اقوام متعدد و گروه هاي مذهبي، طرفداران رهبر پيشين يا سلطنت، پايه گذاري شده است. اين سيستم مؤثر است، هر چند كه ايده آل نيست. در نظر مردم آلترناتيو آن تنها جمهوري اسلامي است كه يا مثل ايران مجلس را محور قرار مي دهد و يا مثل افعانستان طالباني توتاليتاريسم مذهبي را مطرح مي كند. دقيقاً اسلام گرايان، نيروي محرك "دموكراسي سازي" در مراكش و الجزيره، مصر، تركيه و در پادشاهي شبه جزيره عربي و امروزه در عراق هستند. آنها از غرب متنفرند و بيش از همه از آمريكا، اما آماده اند كه از آنان در پيشبرد منافع خود استفاده كنند. سوال تنها اين است كه چه چيزي در پشت اين دكور غربي در عراق خواهد بود؟
ساتانوفسكي مي نويسد: اگر قانون اساسي عراق در كشوري شكوفا، امن و يكپارچه و خواهان همگرايي به جهان غرب مورد مباحثه قرار مي گرفت و تصويب مي شد، مردم و نخبگان آن در طول زمان هاي متمادي از نتايج اين همگرايي بهره مي بردند و به بحث گذاشتن اين كه تا چه حد اين سند براي آينده عراق مهم است، ممكن مي گشت. اما امروز گرسنگي، ويراني و تجاوز، اين فكر را كنار مي زنند. اين قانون اساسي در بهترين حالت، به عنوان برگه كاغذ بيهوده اي خواهد بود و در بدترين حالت تحكيم كننده اصولي خواهد بود كه طبق آن ديگر عراق كشوري يكپارجه نخواهد بود. آيا دولت آمريكا اين مطلب را مي فهمد؟ مخالفين آمريكا معتقدند كه مي فهمد و دوستان آمريكا گمان مي كنند كه اين كشور طبق بهترين روش هاي ترغيب سازي عمل مي كند. در هر حال در اين ميان آمريكا يا نقش ظالمي دانا را بازي مي كند و يا خيرخواهي احمق را. در هر صورت براي عراق هيچ تفاوتي ندارد.
اين كارشناس هم مانند برخي از تحليلگراني كه مباحث عراق را دنبال مي كنند در بخش پاياني كمي دچار تناقض مي شود وي در ابتداي سخن از شكوه و پيشرفت فرهنگي مردم عراق سخن مي گويد اگر بپذيريم كه اين پيشرفت فرهنگي با نابودگي زير ساخت يك كشور كاملاً محو نمي شود پس بايد بپذيريم كه قانون اساسي فعلي هنوز درمترقي ترين كشور عربي بلحاظ انديشه اي در حال پياده شدن است و اعطاي عنوان و لقب رژيمي سنتي به اين كشور كه سالها داراي حكومتي سكولار بوده است و شيعيان آن هم با الگو گرفتن از دو مرجع در صدد پياده كردن سيستمي نوگرا هستند صدق نمي كند.
همچنين امروزه شيعيان در اين كشور سرچشمه تعاليم شيعيان عراق برگرفته از انديشه هاي مبتني بر تعاليم فقهي و تقيه مي باشد كه نشات گرفته از فقه جعفري و امام محمد باقر است كه بعد از انتقال مركز علمي شعيان از مدينه به سمت شرق به عراق منتقل شد و در طول سالهاي متمادي از مماشات امام علي(ع) تا صلح امام حسن(ع) و تا مرام و مكتب امام باقر(ع) و فرزند بزرگوار ايشان در اين منطقه ريشه دوانده است.
نكته جالب ديگر اين است كه در طول حكومت هاي مختلف عراق ، چه دردوران عثماني چه در دوران حكومت پادشاهي فيصل ها و چه در دوران حكومت عبدالكريم قاسم و بعثي ها هرگز مشاهده نشده كه ميان طوايف مذهبي عراق جنگي روي دهد قدرت تعامل مذهبي عراقي ها با يكديگر از مسائل پيچيده بافت اجتماعي اين كشور است كه در اين گزارش به شيوه صهيونيستي عامداً يا سهواً به اين نكات اشاره اي نشده است.
حال با اين اوصاف بسياري ازتحليلها پيرامون هرج و مرج در عراق را نبايد برسرقوميت تلقي كرد بلكه اين بلوائي است وارداتي و حاميان آن در بيرون از مرزها بويژه در جامعه وهابي نظاره گر ماجرا هستند.
نظر شما