۲۷ شهریور ۱۳۸۴، ۱۲:۱۵

گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" بررسي مي كند:

جايگاه ويتگنشتاين در فلسفه معاصر

جايگاه ويتگنشتاين در فلسفه معاصر

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه: لوودويك ويتگنشتاين يكي از معروفترين و اثرگذارترين فيلسوفان قرن بيستم قلمداد مي شود. آنچه در ذيل مي آيد تحليلي است در باب جايگاه ويتگنشتاين در فلسفه قرن بيستم.

 لوودويك ويتگنشتاين دو فلسفه متباين به وجود آورد كه هر يك جرياني عظيم و مهم در فلسفه قرن بيستم به وجود آوردند. اين دو فلسفه با وجود مباينت، پاره اي ويژگيهاي اساسي مشترك دارند؛ هر دو اهميت زبان را در انديشه و زندگي مورد توجه و تأمل قرار داده اند و در هر دو، محور دلشمغوليها، مرزبندي ميان كاربرد درست و نادرست الفاظ است. به معناي ديگر، هر دو فلسفه مي خواهند نشان دهند كه با چه معيار و ميزاني، مي توان سخن بامعنا را از سخن بي معنا تشخيص داد. اين دو فلسفه به ترتيب در دو كتاب مهم ويتگنشتاين،"رساله منطقي – فلسفي" و "تحقيقات فلسفي" آمده اند.

ويتگنشتاين در فلسفه اوليه اش بر اين نظر بود كه تنها زباني كه معنايي از آن حاصل مي شود ، زبان واقعگويي است. ولي بر خلاف پوزيتيويستهاي منطقي ، از رسيدن به اين نتيجه خشنود و خوشحال نبود. او فكر مي كرد كه مثلاً اخلاق و دين و هنر همه در قلمرو امور ناگفتني قرار مي گيرند. به همين جهت وي در "رساله" ميگويد: بين زبان بامعنا يا واقعگو و بخشهاي ديگر زبان كه براي خبر دادن از امور واقع موجود يا ممكن در جهان مورد استفاده قرار نمي گيرند – بنابراين به مفهوم دقيق كلمه بي معنا هستند – مرز محكمي وجود دارد. ويتشگنشتاين اما در فلسفه دوم خود اين ايده را رها كرد و نظريه ابزاري معنا را جايگزين آن نمود. پيشنهاد او در اين فلسفه اين است كه واژه ها را ابزار و جملات را وسايل تلقي كنيم. براي آنكه تصور درستي از زبان به دست آوريم كافي است به كاربرد آن در زندگي واقعي نگاه كنيم و ببينيم مردم با زبان چه مي كنند.

 ويتگنشتاين در فلسفه اول بر اين نظر بود كه ساخت جهان واقعي، ساخت زبان را تعيين مي كند اما در فلسفه دوم به اين نتيجه رسيد و در كتاب "تحقيقات فلسفي" بر اين نكته پاي فشرد كه اين ساخت زبان ماست كه چگونگي تفكر ما را درباره جهان واقعي تعيين مي كند. يعني ممكن نيست بتوانيم راجع به جهان بحث كنيم و حتي درباره آن بينديشيم بدون آنكه از دستگاهي از مفاهيم كه زبان در اختيارمان مي گذارد استفاده كنيم. جداي از اين نكات، مقاله زير كه از كتاب "ويتگنشتاين" تأليف آي.اس.گري لينگ انتخاب شده به موقعيت ويتگنشتاين در فلسفه معاصر و حرف و حديثهاي فراواني كه در باب وي رفته اند مي پردازد:

اي.جي.كني ويتگنشتاين را "معروفترين انديشمند قرن بيستم" معرفي مي كند. جي.اچ.ون رايت هم او را يكي از "بزرگترين و مهمترين فيلسوفان تأثيرگذار زمانه ما" ناميده است. يكي از مخالفان ديدگاههاي ويتگنشتاين جي.ان.فايندلي او را متفكري " بااهميت و اصيل، عميق، عالي و بااستعداد" ناميده است. اين عبارات البته بوفور در ادبيات مربوط به ويتگنشتاين يافت مي شوند. هركس كه اين اظهارنظرها را مي خواند طبيعتاً حدس خواهد زد كه ويتگنشتاين يكي از تأثيرگذارترين نامها در فلسفه قرن بيستم است. سريعترين

ويتگنشتاين بر اين نظر است كه پژوهشهاي نظاموار مرتبط با بسياري از پرسشها هنگامي كه انسان پا به عرصه زبان مي گذارد نابود مي شوند

راه براي آنكه نظام فلسفي ويتگنشتاين توضيح داده شود اما اين است كه بسياري از موضوعاتي كه تا زمان ويتگنشتاين مضامين فلسفي به شمار مي آمدند به وسيله وي ممنوع اعلام مي شوند. ويتگنشتاين بر اين نظر است كه پژوهشهاي نظاموار مرتبط با بسياري از پرسشها هنگامي كه انسان پا به عرصه زبان مي گذارد نابود مي شوند. مي دانيم كه اكثر فيلسوفان تحليلي معاصر در گام اول حتي با اين ادعا مخالفت مي كنند. فيلسوفان تحليلي كه همچنان بر محور و مركز معرفت مي چرخند بيش و پيش از آنكه از ديدگاههاي ويتگنشتاين متأثر باشند از ميراث فلسفي فرگه و راسل نسب مي برند. آنها در سنتي فلسفي جا خوش مي كنند كه ويتگنشتاين قصد انكار و نفي آن را داشت. اين نكته براي درك موقعيت ويتگنشتاين در فلسفه معاصر، مهم است. اين خود مي تواند دليلي باشد بر رد اين نظريه كه نقش و تأثير ويتگنشتاين بر فلسفه معاصر را بسيار زياد و مهم ارزيابي مي كنند و از سوي افرادي چون: كني، وان رايت و فايندلي مطرح شده است.

 اين ادعا البته به آن معنا نيست كه جايگاه و موقعيت ويتگنشتاين در فلسفه معاصر را نقطه مقابل اين اظهار نظرها قرار دهيم و نقش و اثر وي را بكلي و بتمامي ناديده بگيريم. بزودي در خواهيم يافت كه اگر ويتگنشتاين در بين افرادي چون: ارسطو، لاك و

دشواري قضاوت درباره فيلسوفان زنده و متأخر، موقعيت ويتگنشتاين را از ديگر فيلسوفان برجسته تاريخ جدا مي كند

كانت قرار مي گيرد به جهت پژوهشهايي ويژه است كه انجام داده است. اما دشواري قضاوت درباره فيلسوفان زنده و متأخر، موقعيت ويتگنشتاين را از ديگر فيلسوفان برجسته تاريخ جدا مي كند. هنگامي كه انسان، تاريخ فلسفه را مرور مي كند در خواهد يافت كه با ظهور يك فيلسوف بزرگ ، فيلسوفان بزرگ ديگري به وجود مي آيند. همچنين اين نكته نبايد فراموش شود كه تعداد زيادي فلسفه – كه در زمان خود يا بعد از آن معروف بوده اند – وجود دارند كه از شهرتشان چيزي باقي نمانده است. مثال معروف اين قسم فلسفه هم فلسفه مالبراش – قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم – است؛ كسي كه در زمان حياتش تحسين فراوان دنياي فكر را برانگيخت و كارهايش عامل و منشأ به وجود آمدن ادبياتي گسترده – چه موافق و چه مخالف – شدند. حتي لاك يك رساله خود را به وي تقديم كرد و بركلي جوان در دياروي  پاريس ، مشتاقانه به ديدارش شتافت.

با اين همه، نوشته هاي لاك و بركلي بعدها مرتب مطالعه مي شدند در حالي كه آثار مالبراش در هاله اي از فراموشي و گمنامي فرو رفته بودند. بجز معدودي از محققان و انديشمندان نظير افلاطون، آكويناس و شوپنهاور ، تعداد كمي از چهره هاي فرنگي و فكري وجود دارند كه در سطح عمومي مورد ستايش قرار مي گيرند ، بدون آنكه آثارشان مطالعه شوند. با وجود ستايش و احترامي كه اين عده معدود از انديشمندان واجد بوده اند دور از منطق است كه به قضاوت تاريخ در مورد حفظ يا عدم حفظ موقعيت اجتماعي آنها اكتفا كنيم. مي توان گفت كه حتي شهرت اين انديشه ورزان هم در دوره هاي گوناگون، متفاوت بوده و حتي در دوره هايي گمنامي آنها بيش و پيش از شهرتشان بوده است. شايان تذكار است كه  توجه به موقعيت ويتگنشتاين در فلسفه تنها بايد تا زمان مرگش محدود شود. زيرا هيچ نشانه اي مبني بر اينكه كدام يك از متفكران آينده، به كار او تشبث و توسل جويند وجود ندارد. به همين جهت، شايد آنچه در بالا در مورد متفكران و انديشه ورزان ديگر گفتيم در مورد ويتگنشتاين ساري و جاري نباشد.

مشكلاتي ويژه در تشريح موقعيت ويتگنشتاين در فلسفه معاصر وجود دارند. پاره اي از اين مشكلات البته ناشي از راز و رمزي هستند كه بر فلسفه دو وي سايه افكنده است. اين راز و رمز هم ناشي از اين مهم است كه او مشتاق و علاقمند بود كه انديشه¬هايش را هنگامي كه آنها را كامل مي كند اشاعه دهد. او حتي اشتياق نداشت كه تقليد و دنباله روي خاصي در اين زمينه صورت دهد. ويتگنشتاين همچنين مي خواست آثاري را منتشر كند كه معادلي براي آنها وجود ندارد. به همين جهت كمتر وقتي پيش مي آيد كه وي آمادگي انتشار كاري را داشته باشد. در اين زمينه او بقدري مردد بود كه همه آثار متأخرش پس از مرگ وي منتشر شدند. در اينجا ياداوري دو نكته ضروري است. اولين نكته  به ارتباط ديدگاههاي ويتگنشتاين با معاصران ( و نزديك به معاصران ) او بر مي گردد كه مانند وي به پژوهشاي فلسفي درباره زبان علاقمند بودند. نكته دوم به جريان باريك اما خيره كننده مكتب ويتگنشتايني بر مي گردد كه در زمان او سر برآورد و از آن زمان تاكنون در اوج شكوفايي است.

در دو دهه 1930 و 1940 ويتگنشتاين چند سالي را در كيمبريج گذراند و در آنجا به تدريس و نوشتن مشغول بود. در همين سالها پاره اي  از دست نوشته هاي او به صورت جزوه هايي در سطحي محدود منتشر شدند.
به تبع از اين نكته كه با كمك شاگردان او صورت گرفت، گوشهاي از انديشه هاي ويتگنشتاين به صورت گسترده در جامعه فلسفي گسترش يافتند.

نشانه هايي از اين نفوذ - و البته فقط نشانه هايي را- مي توان در كارهاي گيلبرت رايل، آستين و ديگران تشخيص داد. گاهي اين گونه تصور مي شود آنچه به "فلسفه زبان روزمره" مرسوم است و در دهه 1950 به صورت گسترده در اكسفورد و با وجود آستين رواج داشت، نسخه آموزه هاي ويتگنشتاين است. اما واقعيت آن است كه تأثير ويتگنشتاين بر اين جريان آنچنان مستقيم نبود و تأثيرپذيري آستين از انديشه هاي ويتگنشتاين آن گونه نيست كه بگوييم او دين فكري به ويتگنشتاين دارد.

در اين ترديدي نيست كه ديدگاههاي ويتگنشتاين پيشرفتهايي را در پژوهشهاي فلسفي درباره زبان كه در اواسط قرن بيستم انجام گرفته، صورت داده اند، حتي اگر اين تأثيرات در پاره اي از پژوهشهاي دست دوم و دست سوم باشند. اما واقعيت آن است كه ويتگنشتاين، ديدگاههايي را در فلسفه زبان مرسوم يافت كه نامطلوب و نامطبوع هستند و هيچ يك از فيلسوفاني كه در آن زمان اهميت داشتند (از قبيل: رايل، آستين، مور، براود، راسل و آير) پيرو ويتگنشتاين نبودند.

تعدادي از آنها به انديشه هاي ويتگنشتاين متأخر جذب نشده بودند و پاره اي از آنها، به صورت فعال با او مخالف بودند.
به اين جهت تأثير ويتگنشتاين بر فلسفه معاصر، پراكنده و محدود بود. به اين جهت عبارت و اصطلاح "مكتب ويتگنشتايني" كه پا به عرصه وجود گذاشت، ممكن است تعجب انگيز به نظر آيد. توضيح داده شد كه اصطلاح "مكتب ويتگنشتايني" در كيمبريج و به وسيله برخي از علاقه مندان پرشور انديشه¬هاي ويتگنشتايني ساخته شد.

اما از زمان مرگ ويتگنشتاين تاكنون شاگردانش - از طريق نوعي موفقيت شاگردمآبانه - به آموزه هاي ديگر متوسل شده اند. به اين ترتيب "مكتب ويتگنشتاين" گروهي نسبتاً كوچك در فلسفه معاصر به شمار مي آيد. اين عده متون ويتگنشتاين را دقيقاً و عملاً با روش او مطالعه مي كنند. عده اي از آنها البته از اينكه پيشرفتهاي جدي در فلسفه معاصر را در بستري جدا از انديشه هاي ويتگنشتاين بررسي كنند، امتناع مي كنند.

تعدادي از آموزه هاي ويتگنشتاين به وسيله اين شاگردان منتشر شده اند كه طيفي از مفسران تا مدحنامه نويسان را شامل مي شوند و تعدادي كار اصيل را به وجود آوردند كه گاهي بحث برانگيز و تحريك كننده هستند.

آنچه براي منظور ما مهم است، اين است كه پاسخهاي داده شده به فكر و انديشه ويتگنشتاين از سوي جامعه فلسفي گسترده شده اند. در اينجا موضوع شفاف است و ابهامي نيست كه وجود داشته باشد. علاوه بر آن جامعه فلسفي به كار ويتگنشتاين به مثابه

جايي كه جامعه فلسفي از ويتگنشتاين سود برد، مربوط به فلسفه ذهن است . با توجه توأم به معنا و ذهن، يتگنشتاين عمدتاً در صدد انكار اين نكته است كه كلمات به وسيله دلالت كردن معنا مي يابند؛ ديدي كه مورد توجه راسل و ديگران است

آنكه او به هر كاري كه مورد نياز است مي پردازد، نگاه مي كند. بدين جهت پاره اي از انديشه هاي ويتگنشتاين به جريان عمومي مباحثات فلسفي كشيده شدند؛ هر چند برخلاف ظاهر امر، فلسفه دوم ويتگنشتاين به سطح اقناع كنندگي عمومي نرسيده است.جايي كه جامعه فلسفي از ويتگنشتاين سود برد، مربوط به فلسفه ذهن است . با توجه توأم به معنا و ذهن، ويتگنشتاين عمدتاً در صدد انكار اين نكته است كه كلمات به وسيله دلالت كردن معنا مي يابند؛ ديدي كه مورد توجه راسل و ديگران است.با توجه به شرايط آثار ويتگنشتاين و سبك خاص نوشته ها ي او، راه بر تفسيرهاي گوناگون باز است و در نتيجه، يافتن نقطه ثابتي براي تفاسير مختلفي كه از انديشه هاي او مي شود، دشوار به نظر مي رسد. به طور مثال در اينكه برداشت و منظور ويتگنشتاين از مفاهيمي چون: "معيار" و "بازيهاي زباني" چيست؟ اتفاق نظر وجود ندارد و به همين خاطر است كه بسياري از آثاري كه درباره ويتگنشتاين نوشته شده، محتواي تلاشهايي جهت توصيف و تبيين انديشه هاي او به حساب مي آيند.

اگر كسي خواهان اقامه يك دليل ساده باشد كه چرا فيلسوفان اندكي با ديدگاههاي بنيادين  ويتگنشتاين موافقند، به اينجا مي رسد كه اين فيلسوفان با او در باب منبع و منشاء ابهامات فلسفي مخالفت مي ورزند.

ويتگنشتاين بر اين نكته پاي مي فشارد كه مشكل بدان جهت رخ مي دهد كه ما فهم اشتباهي از كاركرد زبان داريم.
او مي گويد كه ما گاهي به وسيله زبان مفتون مي شويم. ما اشتياق به فهم بد زبان داريم. اما اين، بتمامي قابل قبول نيست . فيلسوفان گوناگوني چون: افلاطون و بركلي هم به مباحث مربوط به زبان علاقه مند بودند، اما اينكه بگوييم همه ابهامات فلسفي از سوءتفاهمات زباني ناشي مي شوند، مقوله اي مبالغه آميز است . زبان به مثابه يك ابزار وسيله اي است كه قابليت استفاده درست را در خود نهفته دارد. اما اگر رويكرد ويتگنشتاين درست بود، فقط كسي مي توانست مسائل مبتلابه فلسفه را شرح دهد كه به اندازه كافي بي توجه باشد.

به عبارت ديگر ، كوششهايي كه در ديدگاههاي ويتگنشتاين انجام گرفته ، نشان مي دهند كه آنها راه حلي براي مشكلات و بن بستهاي فلسفي به شمار نمي آيند. ويتگنشتاين مي گويد كه ما بايد خودمان را با كاركردهاي عادي اصطلاحات مشغول داريم تا اين مشكلات لاينحل را حل كنيم.

اما همچنان كه مي دانيم و مي بينيم مواجهه زبان عادي با مقولاني چون: "خوب"، "صدق" و "واقعي" معضلات فلسفي ما را با مفاهيمي چون: "فضيلت"، "حقيقت" و "واقعيت" حل نمي كند. به معناي ديگر موضوع ويتگنشتاين در باب فلسفه با مشكلات فراوان و جدي اي روبروست. با وجود اين، ما در چهره ويتگنشتاين فردي را مي بينيم كه كيفيت عالي كارش، تحسين مفسران را برانگيخته است و از اين رو او را مي توان از شخصيتهاي كليدي فلسفه قرن بيستم به شمار آورد.

در اين دو نكته، هيچ تناقضي موجود نيست. برادلي بر اين نظر است كه دو معيار براي تشخيص اهميت و ارج يك فيلسوف وجود ارد؛ اولي حجم كارهايي است كه درباره او نگاشته شده است كه اين يكي سنجه اي  پيش پا افتاده است. سنجه ديگر، البته روش انديشه اوست كه محتوا و جهت مباحثات فلسفي زمان او و پس از او را تعيين مي كند. اين سنجه، اما دقيقتر و مهمتر است . با معيار اول، ويتگنشتاين شخصيتي اصيل به شمار مي رود ، اما حقيقت آن است كه او تنها فيلسوفي نيست كه به اين اندازه، ادبيات فلسفي ، وقف كارهاي او شده است. فرگه، راسل و هوسرل هم از اين بابت به او شباهت دارند. پس نگاه به حجم ادبيات فلسفي مربوط به ويتگنشتاين كمكي به چشم انداز ما نمي كند. سنجه مهم البته همان دومي است. صرف نظر از اين، محتوا و جهت فلسفه معاصر - چه از بابت مسائل، چه از بابت دلمشغولي و چه از بابت روش - با توجه به انديشه هاي ويتگنشتاين شكل گرفته است.

با توجه به اين نكات، من از توضيح درباره موقعيت كارهاي ويتگنشتاين در فلسفه معاصر، به پاره اي توضيحات صرف درباره تفسيرهاي گوناگوني كه از انديشه هاي ويتگنشتاين مي شوند، تغيير جا مي دهم.

لازم به تذكر است بسياري از ابهاماتي كه در نوشته هاي ويتگنشتاين وجود دارند ، به جهت  مشكلاتي است كه مفسرآن آثار او به وجود آورده اند

فلسفه در ديدگاه ويتگنشتاين به روان درماني شبيه است كه نه خطايي را درمان مي كند و نه منظومه اي را تبيين مي سازد

. اين مشكل هم به خاطر برداشت ويژه اي كه ويتگنشتاين از فلسفه و روش كارهايش دارد، به وجود آمده است. اين برداشت و اين روش كاملاً لازم و ملزوم يكديگرند. همان طور كه مي دانيم فلسفه در ديدگاه ويتگنشتاين به روان درماني شبيه است كه نه خطايي را درمان مي كند و نه منظومه اي را تبيين مي سازد. از اين رو فلسفه فقط ناشي از هدف ومقصود ما در چيدن نظامي  فلسفي است و نه به روش مدون و منظم براي توضيح و تبيين جهان . در اين گزاره ويتگنشتاين البته گونه اي استعاره گويي و قصه گويي حاد وجود دارد كه به طور منظم و مرتب تكرار مي شود.استعاره گوييها و جملات نامنتظره و جهشي ويتگنشتاين اين حس را در ما ايجاد مي كنند كه حقايق عالي در حال شرح دادن هستند از جهاتي البته ويتگنشتاين يك شاعر است.

زماني يك محقق، متون و نوشته هاي او را جست و از بابت وجود استعاره ها و كيفيت شعري آنها مبهوت شد. او كمتر مناقشات و مباحثات فلسفي و كند و كاوهاي مفهومي را كه از يك متن فلسفي انتظار مي رود، در آثار او يافت . اين البته مأيوس كننده است؛ هر چند كه ارزش كار ويتگنشتاين حتماً بيش از شعر است.

شكي نيست كه آثار ويتگنشتاين قادر به برانگيختن رويكردها و ديدگاههاي گوناگوني هستند. به طور مثال روانشناسي معاصر بسيار از اخگرهاي فلسفي ويتگنشتاين كمك گرفته است.

با توجه به اين نكات در مي يابيم كه گزارش اي علمي و زندگينامه هايي هم كه درباره ويتگنشتاين نگاشته شده اند انديشه هايي صلب و بسته را القا مي كنند. نسل پس از ما البته  ممكن است ويتگنشتاين را از بزرگترين فيلسوفان تشخيص بدهد يا ندهد. حتي اگر نسل آينده اين كار را نكند، به طور قطع او را مي توان از بزرگترين فيلسوفان و از مشايخ فلسفه به حساب آورد. با وجود اين،  ديدگاه ما آن است كه اگر انسانها در مورد فردي اشتباه كنند، تاريخ به طور حتم حقيقت را خواهد گفت. هر چند براي يافتن ديدگاه تاريخ دربار ويتگنشتاين مقداري زمان لازم است.

 

کد خبر 231058

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha