مجتبي معاف كارگردان نمايش " بكش تا اونجا كه نفس داري بكش " درگفتگو با خبرنگارتئاتر"مهر"گفت : داستان اين نمايش دو روايت دركنارهم است . يك طرف فردي كه به قصد كش مورد جراحت واقع شده دربيمارستان آخرين شب زندگي اش را مي گذراند ودرطرف ديگرقاتلين او آخرين لحظات اعدام را سپري مي كنند . اين نمايش انسان ومناسبات انساني را درلحظه و وضعيت مواجه با مرگ ترسيم مي كند سوالات نمايش مرزهاي روزمرگي را به شدت به هم مي ريزد ، مرزبين عشق ونفرت ، گناه و بي گناهي ، مرگ و زندگي، شادي وغم .
تم اصلي اين نمايش عشق ، انتظار و گناه است . شاكله آدمهاي نمايش دوطيف هستند . يك طرف آدمهاي لمپن يا طبقه فرودست جامعه ودرطرف ديگرمردم روشنفكر و ثروتمند يا طبقه بالادست. جداي ازمسئله تماتيك وتفاوتهاي اين دوطبقه، ازلحاظ فكروايدئولوژي، وقتي آرام به سمت صبح مرگ نزديك مي شوند مي بينيم كه چقدرفكر، ديالوگها وحركاتشان درمواجه با مرگ مثل هم مي شود ودرپايان هردوگروه يكي شده و خود مرگ مي شوند .
وي دررابطه با اينكه آيا اين نمايش تقابل بين مرگ وزندگي است گفت : درهردوروايت ما اين نگرش را داشته ايم. درصحنه بيمارستان رابطه عشقي كهنه را داريم ودرزندان تقابل يك پيرمرد و جوان. اين پسربراي فرارازوضعيت مرگ و انتظار سعي مي كند پيرمرد را به سمت مرورخاطرات گذشته سوق دهد وتظاهربه شاد بودن وزندگي كردن كند .
معاف درمورد سبك اجراي نمايش " بكش تا اونجا كه نفس داري بكش" گفت : مناسبات شخصيتهاي نمايش كاملا رئال بوده ومشكل اصلي ام با متن نمايش همين بود درواقع ذهنيت رئال ندارم ودنبال فضاهاي متفاوت هستم وبا طراحي دكوروميزانسها ازلحاظ مكاني وزماني كاملا منطق رئال را بهم ريخته ايم وبا گنجاندن دوموقعيت دردل يكديگربطوركامل ازرئاليسم خارج مي شويم .
وي درادامه گفت: ديدگاه شخصي ام درتقابل با متن اين اثرقراردارد زيرا اين نمايشنامه متكي برديالوگ وروايت است واين ازويژگيهاي آن است ولي خودم به شدت به فرماليسم علاقه ودوست دارم فرم را وارد تئاتركنم چون متن دچاراين چالش بود ساختارعناصربصري قوي خيلي سخت مي شد به همين خاطرسعي كردم درطراحي صحنه وآرايش ميزانس ها اين مشكل را رفع كنم .
معاف درباره طراحي صحنه اين نمايش گفت : درجشنواره فجرطراحي صحنه ما يك دالان بود كه تماشاگران دردورديف روبروي هم مي نشستند ودريك وضعيت خاص تئاتري قرارمي گرفتند . تماشاگران درلحظه هم نمايش را مي ديدند وهم واكنشهاي تماشاگران روبروي خود ودركناراين مسئله منظرنمايش ازديدگاه تماشاگربا تماشاگرديگرفرق داشته ودرنتيجه دريافت آنها هم متفاوت بود اما متاسفانه دراجراي عمومي به دليل محدوديت فني تالارنوموفق به پياده كردن اين طراحي نشديم .
وي درادامه گفت: به اجرا درنيامدن دكورقبلي لطمه زيادي به نمايش وارد كرد البته اين ضربات به هويت نمايش و شاكله اصلي آن وارد شد بطوريكه ميزانسها به كلي به هم ريخت وآن رابطه گرمي كه بين كاراكترها وجود داشت وما مي خواستيم كه اين رابطه بين بازيگران و تماشاگران بوجود آيد كه ازبين رفت .
مجتبي معاف دررابطه با سود جستن ازدونسل بازيگردراين نمايش گفت : تفاوتهاي اين دونسل هدايت بازيگران را پيچيده مي كرد عباس افشاريان ازنسلي ازتئاترآمده كه به شيوه كلاسيك وبيشترحسي كارمي كند وبازيگرمقابل اومهدي فرشيدي سپهربازيگري تكنيكي است كه كاملا ديدگاهشان با هم متفاوت است . با آزاد گذاشتن بازيگران درتحليل كاراكترها توانستيم به يك بازي يكدست وهماهنگ برسيم .
وي درادامه گفت : بازيگران درتحليل كاراكترها آزاد بودند وبعد آرام به يك نقطه مشترك رسيديم . درآغازهم اين اجازه را ازنويسنده گرفتم كه هرتغييري را كه بازيگران مي خواهند اعمال كنند ممكن باشد ومتني كه امروزاجرا مي شود تفاوتهاي زيادي پيدا كرده كه بازيگران به آن رسيده اند .
مجتبي معاف درادامه درباره موسيقي اين نمايش گفت: موسيقي اين اثرخيلي حساس بود چون افكتهاي زيادي را مي طلبيد . افكتهايي كه بايد كاملا بصورت واقعي ساخته مي شد، حتي باوراينكه بشود اين افكتها را با موسيقي پركرد براي خودم مشكل بود.
وي دررابطه با داستان نمايش با انسانهاي جامعه امروزگفت: بحث اصلي نمايش اين است كه ما بصورت طبيعي قاتل را به چشم گناهكارنگاه مي كنيم درصورتي كه اين نمايش مي گويد گناهكارواقعي هميشه قاتل نيست . ديالوگي درنمايش وجود دارد كه مي گويم :" آنها چاقوداشتند ولي چه كسي چاقو را به آنها داد ". اين سوال مهمي است كه نمايش مطرح مي كند تماشاگران دروهله اول با شخصيت قاتل مواجه مي شوند وبا آنها شروع به همزاد پنداري مي كنند اين غيرآگاهانه براي تماشاگراتفاق مي افتد ولي چيزي است كه ما آگاهانه به آن پرداختيم . ما با تجزيه وتحليل كردن طبقات اجتماعي نشان مي دهيم كه مسئله مرگ ديگردرنوع ايدولوژي ها هيچ مفهومي ندارد وهمه دربرابرآن يكي مي شوند .
مجتبي معاف درپايان با ذكرمشكلاتي كه برسرراه اجراي اين نمايش وجود داشت گفت: مسئله اصلي خلاصه شدن تئاترما درمجموعه تئاترشهراست . متاسفانه بايد بگويم كه كلي انرژي صرف شد تا اجراي اين نمايش ازتالارمولوي به مجموعه تئاترشهركشيده شود درصورتي كه تمام ايده هاي اجراي كه درذهنم بود را مي توانستم درتالارمولوي پياده كنم واين درتالارنوامكان نيافت ولي بدليل اينكه مولوي تماشاگرخاص خود را ندارد سعي كردم درجاي اجرا روم كه تماشاگروجود داشته باشد .مسئله ديگرتبليغات است نمي دانم چرا براي سينماها سرهرچهار راه تبليغ وجود دارد ولي تئاترشهركه مركزاصلي تئاتركشوراست اين امكان را ندارد، ما با اينكه تعداد زيادي پوسترداريم نمي دانيم آنها را كجا نصب كنيم وعملا جاي براي چسباندن پوستروجود ندارد . ديگرمسئله اين است كه من به عنوان يك فارغ التحصيل تئاترنمي دانم وضعيت آينده ام چيست وچه زماني مي توانم كارديگري شروع كنم وآيا مي توانم ازاين طريق زندگي ام را تامين كنم ، اينها همگي ميسرنمي شود جز به حمايت دولت وبرنامه ريزي دقيق.
عباس افشاريان بازيگرنمايش " بكش تا اونجا كه نفس داري بكش " دررابطه با نقش خود گفت : نقش يك محكوم را بازي مي كنم كه چند ساعت بيشتربه اعدامش نمانده است آدم معمولي وبيچاره اي كه حادثه باعث شده تا اوقتل انجام دهد وسعي كردم كه اين مسئله را دربازي مد نظرداشته باشم وي درادامه گفت : بازي درنقش يك محكوم به اعدام يكي ازپيچيده ترين نقشهايي است كه درعالم تئاتروسينما زياد به آن پرداخته شده ولي همه آنها با يكديگر تفاوت دارند وآدمها واكنشهاي متفاوتي دربرابراين موضوع دارند .
وي دررابطه با نگاه نمايش به طبقات مختلف اجتماعي گفت :نمايش نخواسته كه به اين موضوع بپردازد واين مد نظرنه كارگردان ونه ما بوده اين نمايش با نشان دادن دوقشرمختلف وتحليل، اين موضوع را بر عهده تماشاگران گذاشته است .
عباس افشاريان كه يكي ازبازيگران قديمي وبا سابقه تئاتراست دررابطه با همكاري با يك گروه جوان ودانشجو گفت: الان چند سالي است كه تصميم گرفته ام با اين گروهها همكاري كنم چون يك هماهنگي بين دونسل گذشته وجديد به وجود مي آورد . تجربه من به همراه طرح هاي نووتازه جوانها يقينا حاصل زيبايي دارد نسل من ديگرشهامتش را ازدست داده ومحافظه كارشده اند ولي نسل جديد اينگونه نيست وداراي تازگي وطراوت است من نيزدوست دارم با زمان حركت كنم ونمي خواهم پيرشوم فكرمي كنم كه انرژي كافي هم دارم .
هادي حجازي فر بازيگر" نقش حسام " نيزگفت : تجربه اي كه من دراين نقش با آن روبروشدم برخورد حس هاي مختلف بود بدينگونه كه بايد دريك لحظه چند حس را عوض مي كردم ازنفرت به ترحم وازترحم به عشق درحال رفت وآمد باشم وپيچيدگي زماني بيشترمي شد كه مجبوربودم كه بعضي ازحس ها را بروزبدهم وبعضي ديگررا درپس شخصيت نگاه دارم تا بيانگرحس ديگري شود .
وي درادامه گفت : درنمايش سه مرد ديگرحضوردارند كه به سمت مرگ مي روند ولي حسام دارد به زندگي برمي گردد البته اين نقش هم درحال جان دادن وبه نوعي پوست انداختن است همه نقابهايي را كه بصورت زده از جاي مي كند وبه يك تولد مي رسد وسعي مي كند كه دراين راه كسي را نيزهمراه خود كند .
هادي حجازي فرد گفت : اين نمايش توانسته تعادلي بين فضاي دانشجويي به معناي تجربه كردن وعنصرسرگرم كنندگي را دركنارهم داشته باشد متاسفانه خيلي ازنمايشها كه عنوان نمايش تجربي را يدك مي كشند اين دومي را فراموش كرده اند. درصورتي كه اين نمايش اين دورا دركنارهم قرارداده است .
مهدي فرشيدي سپهريكي ديگرازبازيگران اين نمايش دررابطه با نقش خود گفت : نقش يك جوان محكوم به اعدام را بازي مي كنم كه يكي ازويژگيهايش ضد حس بودن آن است.
وي درباره نگاه اين نمايش گفت: اززمان نوشته شدن اثرقصد براين بود كه آدمهاي دوطبقه عوام وروشنفكرودغدغه هاي مشتركي كه همگي ريشه انساني دارند را نشان دهد . اين آدمها درهمه نداشته ها وعقده ها مشترك هستند درحالي كه كاملا ازلحاظ اجتماعي با هم فرق دارند.
مهدي فرشيدي سپهر درباره همبازي شدن با يك بازيگرقديمي گفت : جنس بازي ما با هرصورت چون ازدونسل مختلف هستيم خيلي متفاوت است وآن چيزي كه ازطرف عباس افشاريان به من رسيد چيزي وراي مسائل تكنيكي بازيگري است . خلق وخوي خاص وحرفه اي ايشان باعث شد كه ما خيلي صميمي شويم واين صميميت بين شخصيتهاي نمايش هم برقرارشد ولي ازلحاظ جنس بازي كاملا با هم تفاوت داريم .
نظر شما