به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از پترونت، دوره ششماهه توافق موقتِ ژنو یکشنبه هفته آینده به پایان میرسد؛ اما در صورت به نتیجه نرسیدن این دور از مذاکرات احتمال تمدید آن وجود دارد.
تحریمهای یکجانبه و چندجانبه مغایر با قوانین بینالمللی که از طرف آمریکا و اتحادیه اروپا بر صادرات نفت و مبادلات بانکی ایران اعمال شده، اهمیت مذاکرات هستهای و سرنوشت نهایی آن را دوچندان کرده است. نفت یک کارکرد اساسی در اقتصاد ایران دارد و نقش ارزآوری آن است.
در واقع، به واسطه صادرات نفت بخش عمدهای از درآمدهای ارزی دولت تأمین میشود و این درآمدها با سرمایهگذاری در پروژهها و بخشهای مختلف به توسعه اقتصادی ایران کمک میکنند. تاریخ اقتصادی ایران حکایت از یک وابستگی عمیق به درآمدهای نفتی دارد و تحریمها درست بر این نقطه دست گذاشتهاند. در واقع، نفت از یک طرف به دولت این اجازه را میدهد تا با استفاده از درآمدهای سرشار آن، توسعه اقتصادی را مدیریت نماید و از طرف دیگر، وقتی در منازعات ژئوپلتیک، ایران در جبهه مخالفِ غرب قرار میگیرد، این کشورها از طریق اعمال تحریمهای نفتی، اقتصاد کشور را با بهصورت منفی تحت تأثیر قرار میدهند.
سؤال این است که آیا تا 29 تیرماه توافق هستهای حاصل میشود و دوباره صادرات نفت ایران به روزهای اوج خود برمیگردد یا خیر؟ این سؤال درست مثل هر سؤال دیگری که مربوط به آینده کوتاهمدت باشد، ذاتاً جذاب است اما به هیچوجه یک پرسش اصیل نیست. پرسش اساسی این است که اصولاً چرا مسئله هستهای به یک «معضل جهانی» تبدیل شده است؟ و آیا اکنون که در مورد توافق جامع صحبت میشود، شرایط وجودی این معضل مرتفع شده است یا خیر؟
در واقع، اگر مسئله هستهای ظرف ده سال گذشته نه تنها حل نشده است بلکه بر پیچیدگی آن نیز افزوده شده است، آیا اکنون در شرایط جدیدی قرار گرفتهایم که حل این مسئله ضرورت یافته باشد؟ غرب در حالی که طی جنگ 33 روزه، رژیم اسرائیل تهاجم تمامعیاری را به لبنان شکل داده بود، راکتور تحقیقاتی تهران و سوخت مورد نیاز آن را بهعنوان تهدیدی علیه امنیت جهانی مطرح میکرد و با تهاجم اسرائیل آشکارا همراهی میکرد! امروز در حالی که اینبار غزه مورد تهاجم اسرائیل قرار گرفته است، مسئله هستهای ایران یکبار دیگر در صدر اخبار رسانهها جای گرفته است و کشورهای غربی از ایران میخواهند تا به خواست «جامعه جهانی» (بخوانید خواست کشورهای غربی) گردن بنهد.
در واقع، رسانههای غربی تهدیدهای واقعی جهان امروز نظیر حمله اسرائیل به غزه، حمایت برخی کشورهای غربی و عربی از داعش و سایر گروههای تروریستی در عراق و سوریه، بحران لیبی، بحران اوکراین و بحران اقتصادی در یونان و اسپانیا را بهعنوان رویدادهایی طبیعی و اجتنابناپذیر پوشش میدهند و در عین حال گناه حل نشدن «مسئله هستهای» ایران را به «سختسری» ایران و «غیرعملی و نامناسب» بودن مواضع این کشور نسبت میدهند!
بنابراین، مسئله شدن برنامه هستهای ایران دارای سویههای سوبژکتیو و ذهنیِ جدی بوده است. موضوع این است که که شرایط عینی برنامه هستهای ایران، بحرانی شدن آن را در پی نداشته است؛ بلکه این سوبژکتیویته غرب بوده است که سعی بر آن داشته است تا با مسئلهسازی از برنامهی هستهای ایران، اهداف دیگری را سوای آنچه عنوان میکند، پیگیری نماید.
محمد جواد ظریف در مصاحبه با خبرنگار شبکه انبیسی آمریکا روز یکشنبه 22 تیر عنوان کرد که ایران آمادگی دارد نگرانیها پیرامون برنامه هستهایاش را برطرف نماید، اما اگر طرفهای غربی نخواهند دست از نگرانی بردارند، هرگز نگرانیشان برطرف نخواهد شد. مسئله این است که با نوعی نگرانی تعمدی روبرو هستیم که در لوای آن اهداف بلندپروازنهی ژئوپلتیک نظیر کاهش نفوذ ایران در خاورمیانه، تضعیف اقتصادی ایران و «تغییر رژیم» دنبال میشود. بر این اساس، توافق هستهای با غرب تنها زمانی محقق خواهد شد که این اهداف ژئوپلتیک از دکترین سیاست خارجی کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا کنار رفته باشد.
منازعه ژئوپلتیک آمریکا با ایران در خاورمیانه هنوز به سرانجام قطعی نرسیده است؛ با این حال، آمریکا در هیچیک از کشورهای سوریه، لبنان، عراق، افغانستان و خود ایران به اهداف خود که تغییر توازن قوا به نفع جبهه غربی- عربی بوده، نرسیده است.
از آنجا که برنامه هستهای ایران تنها یک حلقه از زنجیره منازعات ژئوپلتیک آمریکا برای پیادهسازی پروژه موسوم به «خاورمیانه بزرگ» بوده است و در سایر حلقهها آمریکا شکستهای سنگینی را تحمل کرده است، منطق حکم میکند که مسئله هستهای ایران با راهحلی مرضیالطرفین حل شود تا پیش از این طرفین منازعه متحمل هزینههای بیشتر نشوند. (فراموش نباید کرد که تحریم نفتی ایران به واسطه افزایش قیمتها، فشارهای شدیدی را نیز به کشورهای واردکننده نفت از جمله خود کشورهای اروپایی و آمریکا وارد کرده است.) اما محاسبات آمریکا بهعنوان یک هژمون در حال افول بیش از آن که بر اساس منطق باشد بر اساس محاسباتی است که شرایط عینی آن محاسبات دیگر از دست رفته است.
آمریکا هنوز شرایط جهانی را بر اساس یک نظام تکقطبی تحلیل میکند و درست بر اساس همین تحلیلها بوده است که پس از شکست در سوریه، جبهه تازهای را با ابزاری به نام داعش در عراق باز کرده است. اما در این جبهه جدید نیز آمریکا نه تنها به اهداف خود نرسیده است، بلکه با به وجود آوردن شرایط کاهش تولید نفت عراق، این سؤال را در ذهن کشورهای واردکننده نفت ایجاد کرده است که به راستی چرا نفت ایران نباید در چنین شرایط اضطراری در بازارهای جهانی باشد؟ در واقع، باز کردن جبهه جدید در عراق توسط آمریکا، اهداف قبلی آمریکا را تضعیف و به نوعی آمریکا با این کار نقض غرض کرده است. فراموش نکنید که این ویژگی هر قدرت هژمونِ در حال افول است: هژمون در حال افول برای حفظ استیلای خود پروژههایی با ریسک زیاد تعریف میکند که این پروژهها نه تنها استیلای مجدد آن را به همراه ندارند، بلکه افول و اضمحلالش را تسریع میکنند.
بنابراین، هیچ تضمینی وجود ندارد که آمریکا از نگرانی تصنعی و سوبژکتیو خود دست بردارد و این امر یک معنا بیشتر نمیدهد: احتمال توافق هستهای از طریق مصالحه پایدار با آمریکا ناچیز است. در هر تحلیلی از جهان واقع، باقیماندهای از تصادف وجود دارد که تن به ادراکِ منطقیِ پیش از وقوع نمیدهد. ما در اینجا اساس تحلیل را نه بر این تصادفات بلکه بر گرایشهای عمیقی قرار دادهایم که سیاست خارجی آمریکا را در دهه گذشته شکل داده است.
در این شرایط که امکان یک توافق پایدار و مناسب با آمریکا برای ورود نفت ایران به بازارهای جهانی و بهبود سریعتر اوضاع اقتصادی ایران وجود ندارد، بدیلهایی مطرح خواهد شد که ضرورتاً مورد توجه تصمیمگیران ایرانی قرار خواهد گرفت. تا این جای کار، توافق موقت ژنو فضایی برای تنفس اقتصادی ایران و خروج موقتی از بحران فراهم کرده است. احتمالاً در آینده نیز ایران از ظرفیت توافقهای مقطعی و ناپایدار استفاده خواهد کرد. اما اگر به هر دلیلی دورنمای توافق اصولی از دست برود، طرف ایرانی دیپلماسی هستهای را با انواع دیگری از روابط اقتصادی- نظیر شراکت استراتژیک با اقتصادهای نوظهور- تلفیق خواهد کرد تا از این طریق مشکل تحریمها بدون رفع کامل «مسئله» هستهای، رفع شود.
نظر شما