به گزارش خبرنگار مهر، مصطفی ملکیان در نشست "تنهایی: واقعیت یا توهم، تنهایی از نظرگاه مولانا" با بیان سه نکته به عنوان مقدمه گفت: نکته اول اینست که تنهایی و معادل های آن در فارسی و زبانهای دیگر معانی بسیار عدیده ای دارد. یک فیلسوف امروزی احصاء کرده که تنهایی به 45 معنای مختلف استعمال می شود. از این لحاظ وقتی از تنهایی سخن گفته می شود ما با یک ایهام سروکار داریم.
وی با اشاره به اینکه هیچ کس نمی تواند درباره تنهایی توفیق کامل داشته باشد به انواع تنهایی اشاره کرد و گفت: این سخن را به دو صورت می توان گفت یکی اینکه تعبیر زبانی تنهایی انواع مختلف دارد و یکی هم بگویم تنهایی انواع مختلفی دارد. و هر دو مورد بسیار به کار رفته است. گویی تنهایی مانند شیر در زبان فارسی است که سه معنا دارد.بنابراین تنهایی وجود دارد اما این تنهایی انواع دارد.
وی در بیان مقدمه دوم گفت: درباره پدیده تنهایی از شش منظر روانشناختی، جامعه شناختی، الهیاتی، فلسفی، عرفانی و روان درمانگرایانه بحث شده است. روان درمانگرایانه به معنای پاتولوژیک یعنی نوعی بیماری تلقی می شود که باید در پی راهی برای رفع آن از ارباب رجوع خودمان باشیم. کتابهایی که در این باره نوشته شده است، اکثرا به برخی از اینها پرداخته اند در صورتی که این شش تا را باید از هم تفکیک کرد. از لحاظ عرفانی مولانا هرگز احساس تنهایی نمی کرده اما از جنبه های دیگر احساس تنهایی داشته است.
ملکیان در بیان مقدمه سوم اظهار داشت: مقدمه سوم انواع تنهایی است، هر نوع تنهایی از سه منظر قابل نگاه کردن است. این سه جنبه نباید با هم خلط شوند. و عبارتند از: آیا این تنهایی خوشایند است یا بد آیند؟ مطبوع یا نامطبوع است،... بنابراین تنهایی ها به لحاظ اینکه کسانی آنها را تجربه می کنند مطبوع یا نامطبوع اند اینها از این لحاظ با هم متفاوتند. به فرض مثال شما از تنهایی فیزیکی لذت می برید اما از تنهایی دیگری ممکن است لذت نبرید.
وی ابراز داشت: تنهایی ها از نگاه دیگری نیز با هم فرق می کنند. آیا تنهایی ها مستحسن اند یا قبیح اند، به لحاظ اخلاقی تنهایی ها مطلوب یا غیر مطلوبند؟ به تعبیری بعضی از تنهایی ها به گونه ای هستند که اگر انسان آن را احساس کند از لحاظ اخلاقی به اوج می رسد، وبرخی برعکس دچار افت می شود. تنهایی هایی مطلوبند که خودشان یک عمل اخلاقی اند. تنهایی هم هستند که مطلوبند اما عمل اخلاقی نیستند، بلکه زمینه ساز کنش اخلاقی اند.
وی با بیان اینکه نگاه اولی به خوشی و نگاه دومی به خوبی تنهایی است گفت: در هر دو قسم تنهایی حالت خنثی هم متصور است. احساس تنهایی از منظر سوم، احساس تنهایی به دو دسته، احساس تنهایی واقعی و غیر واقعی تقسیم می شوند. بعضی اوقات احساس تنهایی واقعیت دارد و گاهی تنهایی یک توهم است. بنابراین احساس تنهایی همیشه به معنای تحقق تنهایی نیست. که مولانا ممکن است برخی از احساس تنهایی های ما را از سر توهم بداند.
ملکیان گفت: من از 45 معنایی که اشاره کردم 12 تای آنها را متعارفتر می دانم و بر آن شدم که آنها را از هم تفکیک کنم. و برای اینکه دچار ابهام نشوید هر کدام از این تنهایی ها را از این سه منظر که بیان کردم نگاه کنید. نخستین نوع تنهایی که گذراترین نوع تنهایی است تنهایی فیزیکی است. این تنهایی به معنای آن است که انسان در تیرس ادراکات حسی خودش انسان دیگری نمییابد. دومین تنهایی آن است که هیچ کس از آن چه در من یا بر من می گذرد آگاه نیست بدین معنی که فرد احساس می کند که شما خبر ندارید در من و بر من چه می گذرد و از هر دو بی خبرید. نوع سوم تنهایی آن است که فرد احساس کند که هیچ کس نمیتواند به من خدمت، کمک و یا خدمت و کمک کند. اگر من در وضعی قرار گرفتم که استنباطم این بود که هیچ کس نمی تواند به من خدمت، کمک یا خدمت کند من به تنهایی رسیدم. به این معنا که وقتی خودم را محروم دیدم در آن صورت من به احساس تنهایی قسم سوم میرسم.
وی با اشاره به تنهایی قسم چهارم گفت: این قسم همانند قسم سوم است با این تفاوت که در قسم چهارم به جای اینکه فرد نمی تواند به من خدمت یا کمک کند، نمی خواهد این کار را انجام دهد. این نوع از تنهایی دردانگیزترین است چون در قسم سوم نتوانستن را احساس میکردم اما در قسم چهارم نخواستن را احساس میکنم و این موجب دردناک انگیز شدن است.
ملکیان قسم پنجم را بسیار شبیه قسم سوم و چهارم برشمرد و اظهار داشت: بدین معنی که من استنباط کردم در راه و رسم زندگی من کسی با من نیست در این سبک زندگی تنها ماندم و احساس تنهایی می کنم. قسم ششم وقتی است که به این استنباط برسم که هیچ کس به من عشق نمی ورزد و یا اینکه مرا دوست ندارد اگرچه این نوع تنهایی با قسم قبلی نزدیک است اما متفاوت است. بنابراین در احساس فقدان معشوقیت و رفاقت احساس تنهایی میکنم. قسم هفتم درست برعکس قسم ششم است یعنی فرد عاشق کسی نیست و یا کسی را دوست ندارد یعنی فارغ دل بودن احساس تنهایی میآورد. بزرگانی در تاریخ بودند که از این نوع تنهایی رنج بردند و به دنبال این بودند که خدا، طبیعت و ... را برایشان یک معشوقی بیابد و همواره به دنبال معشوق هستند و عاشق خود عشق اند.
وی گفت: قسم هشتم تنهایی است که در ادبیات عرفانی با عنوان خلوت یاد میشود. این احساس تنهایی به زمانی گفته میشود که در آن انسان از هر انسان دیگر فراغ خاطر دارد و به هیچ فرد دیگری نمیاندیشد و هیچ گونه احساسی به انسانهای دیگر ندارد و در ضمیر او هیچ انسان دیگری حاضر نیست. برخی از عرفا وقتی که هیچ انسان دیگری در ذهن فرد حاضر نباشد به آن خلوت میگفتند. قسم نهم تنهایی احساس نامطبوع فقدان کسی که می خواهم موجود باشد است. در ادبیات عرفانی از این حالت با عنوان فراق یاد میشود. مولانا اگرچه احساس فراق میکرده اما احساس تنهایی نمیکرده است و گاهی فردی که دچار فراق شده از فراق زدگی خودش حکایت میکند. این نوع تنهایی از نظر روانشناختی همیشه نامطبوع است چون فرد اشتیاق به حضور فردی دیگر دارد اما او وجود ندارد.
این پژوهشگر حوزه فلسفه در بیان قسم دهم تنهایی بیان کرد: قسم دهم تنهایی، احساسی است که من از کسی یا کسانی جدا شدهام که خواه یا ناخواه نمیخواستم از آنها جدا شوم، بنابراین احساس تنهایی این نوع ممکن است خوشایند یا بدایند باشد، اما به هر حال یک احساس تنهایی برای فرد وجود دارد که خواه از سر دوستی و خواه از سر نفرتی است که از آن جماعت دارد. این احساس تنهایی فرد بدین صورت است که فرد، از عضویت به فردیت میرسد.
وی گفت: قسم یازدهم تنهایی که شاید یگانه نوع تنهایی باشد که برای همگان مطبوع و خوشایند است، حالتی است که کسی نمیتواند ناظر چیزی باشد که من نوعی میخواهم آن را از دیگران مخفی کنم و البته حق این کار را هم دارم. چیزهایی که نمیخواهم شما ببینید و حق ندارم نخواهم شما ببینید و چیزهایی که نمیخواهم شما ببینید و حق دارم که نخواهم شما ببینید. در اینجا وقتی حریم خصوصی رعایت میشود من احساس رضایت میکنم وقتی برای ما شنود میگذارند، بدین معنی است که حریم خصوصی ما را رعایت نکردند و احساس رضایت نمیکنم. من را از یگانه نوع تنهایی خوشایند محروم کردند. این تنهایی یعنی نبود سپاسگزارانه چشمهای نامحرم. این احساس تنهایی در حکومتهای استبدادی و توتالیتر وجود ندارد و این تنهایی نه تنها به لحاظ روانشناختی خوشایند است، بلکه دلیل اخلاقی زیستن انسان است. اگر ما زیر هیچ نگاهی بتوانیم اخلاقی زندگی کنیم افراد فضیلتمندی هستیم و در غیر این صورت اخلاقی و فضیلتمند نیستیم. از این نظر سعی حکومت با اجبار در اخلاقی کردن مردم درست بر ضد آن عمل میشود. تنها در بستر آزادی است که انسانها میتوانند به لحاظ اخلاقی رشد کنند یا نکنند.
ملکیان در پایان در بیان قسم دوازدهم تنهایی گفت: قسم آخر تنهایی چیزی است که از هگل به این سو از آن به بیگانگی یاد میشود و نام دیگر آن الیناسیون است. این مفهوم نوعی بیگانه شدن است و به معنای جدایی فیزیکی نیست. بلکه به معنای حالی است که داشتهاید اما اکنون این حال را ندارید و آن وقت از خود میپرسید که چرا آن را ندارید و بر اثر آن اندوهگین شده و احساس تنهایی میکنید. در اینجا شما از چیزی بیگانه شدید که خواستار جدایی از آن نیستید و از این بابت متأسفید. هر چیزی که آرزوی پیوند قلبی با آن را داشته باشید اما احساس کنید آن از دست شما رفته است و با آن از خود بیگانه شدید. این عمیقترین نوع تنهایی است چون احساسات و هیجانات، شما را ترک کردند. انسانها هر چه بیشتر در مناسبات اجتماعی ناسالم قرار میگیرند به این نوع تنهایی بیشتر دچار میشوند. مرکزی ترین ساحت وجودی هر فرد احساسات و عواطفش است که در این نوع تنهایی فرد آن را ترک میکند.
نشست "تنهایی: واقعیت یا توهم؟ تنهایی از نظر مولانا"؛
مولانا از لحاظ عرفانی احساس تنهایی نمی کرد/ دردناک ترین و خوشایندترین نوع تنهایی چیست

یک محقق و پژوهشگر حوزه ادیان گفت یگانه نوع تنهایی که شاید برای همگان مطبوع و خوشایند است، نبود سپاسگزارانه چشمهای نامحرم است، اما این احساس تنهایی در حکومتهای استبدادی و توتالیتر وجود ندارد و این تنهایی نه تنها به لحاظ روانشناختی خوشایند است، بلکه دلیل اخلاقی زیستن انسان است.
کد خبر 2352774
نظر شما