به گزارش خبرنگار مهر، اتصال معارف و آموزههای دین مبین اسلام به منابع ناب معرفتی وحی الهی و سنت اهل بیت(ع)، مبین حقانیت آنها و اطمینان خاطر پیروان برای دفاع و عمل در چارچوب آنهاست. تبیین صحیح معارف و آموزههای اسلامی و فهمپذیر ساختن آنها متناسب با نیاز اقشار مختلف جامعه از وظایف اصلی عالمان دین است که با لحاظ دو شرط اساسی (آگاهی از نیاز مخاطب) و (شناخت محیط پیرامون) امکان تحقق مییابد و روحانیت شیعه به عنوان اصلیترین مرزبانان و منادیان اسلام ناب، برای ابلاغ مؤثر پیام دین به مخاطبان خود در سراسر جهان، باید در بستر فهم نیازها و شناخت اقتضائات جامعه مخاطب، به این مهم مبادرت ورزند. در مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین قاسم ابراهيميپور، استاد حوزه و دانشگاه به بررسی نقش روحانیت در جامعه پرداختیم که اکنون از نظر شما می گذرد.
*هویت روحانیت و ضرورت وجودی آن در دین اسلام و جامعه چیست؟
روحانی در اصطلاح به افرادی اطلاق میشود که پس از آموختن و درونیسازی دین اسلام به تبیین، ترویج و دفاع از آن میپردازند. بنابراین متخصص و کارشناس دین را تا زمانی که دین را درونی نساخته و در عمل به آن پایبند نباشد نمیتوان روحانی نامید. بنابراین هویت روحانیت بستگی تام و تمام به عمل وی در پایبندی به آموزههای دین از یک سو و شناخت عمیق دین و حفظ و ترویج آن از سوی دیگر دارد.
ضرورت وجودی روحانیت به ضرورت وجودی دین در جامعه گره خورده است. وجود دین در جامعه ضروری است زیرا تنها راه سعادت دنیوی و اخروی انسانها عمل به دین است. انسان بدون دین به آرامش و شادیهای پایدار دست نمییابد و قادر نیست به تکامل دست یابد. انسان بدون دین در اضطراب و غربتی گرفتار آمده که میتواند او را از حیوان نیز پستتر نماید. او برای فرار از این اضطراب دائم در حال تغییر و حرکت است غافل از این که گرد خود میچرخد و در حرکت دورانی خود مرتب به نقطه آغاز برمیگردد. حال اگر وجود دین در جامعه و زندگی افراد ضروری است؛ وجود گروهی که دین را فهم نموده و در آموزش آن به دیگران بکوشند نیز ضروری است. بدون حضور و تلاش روحانیت دین میتوانست خیلی سریع دچار تحریف شود و از بین برود. دین منهای روحانیت در دست سودجویان و طبقه فرادست و مطابق منافع ایشان پالایش شده و تنها کارکرد آن تخدیر افکار عمومی است. بنابراین هویت و ضرورت روحانیت به دین گره خورده و هر یک بدون دیگری قادر به ادامه حیات نخواهد بود. از اینرو نقش ذاتی روحانیت، فهم و درونیسازی آموزههای دین و تبیین، ترویج و دفاع از دین و هر آن چیزی است که به این امور مربوط است.
*منزلت اجتماعی روحانیون در جامعه به چه عواملی بستگی دارد؟
منزلت اجتماعی افراد به عوامل بسیاری بستگی دارد. معمولا ارزشهای اجتماعی و میزان برخورداری افراد از آن منزلت اجتماعی ایشان را تعیین مینماید. به عنوان مثال اگر ثروت در جامعه ارزش محسوب شود هر چه افراد ثروت بیشتری داشته باشند از منزلت اجتماعی بالاتری برخوردارند. اما همه اینها به منزلت فردی افراد مربوط است. زیرا منزلت گروهی به عوامل دیگری نیز بستگی دارد. گاهی میزان برخورداری یکی از افراد گروه از ارزشهای اجتماعی میتواند منزلت همه افراد گروه را افزایش دهد و همینطور میزان محرومیت یک نفر از اعضای گروه از ارزشهای اجتماعی، منزلت همه افراد گروه را کاهش دهد.
از آنجا که همه نقشهای ذاتی روحانیت مربوط به امور معنوی است؛ به هر میزانی که امور معنوی در جامعه حاکم باشد منزلت اجتماعی روحانیت افزایش یافته و هر چه جامعه به سمت فردگرایی، رفاهطلبی و دنیاگرایی سوق یابد منزلت اجتماعی روحانیت کاهش مییابد. البته نکته ظریفی نیز در اینجا وجود دارد و آن این که هنگامی که جامعه به دنیاگرایی و امور مادی و ثروت و لذت متمایل گشته نیز فرهنگ عمومی از روحانیت انتظار دارد به امور معنوی بپردازد و منزلت اجتماعی ایشان هر چند به طور کلی کاهش مییابد اما به طور خاص برخورداری از ارزشهای مادی نمیتواند تاثیر زیادی در افزایش منزلت ایشان داشته باشد. و همچنان انتظار میرود ایشان به امور معنوی پایبند باشند.
از سوی دیگر در خصوص روحانیت منزلت گروهی از اهمیت بیشتری برخوردار است. به همین دلیل رفتار هر یک از روحانیون خصوصا خواص و نخبگان ایشان در منزلت اجتماعی کل گروه تاثیر دارد. گاهی یک روحانی مثل امام خمینی دست به عملی میزند که موجب سرافرازی همه روحانیون میشود و همه ایشان مورد توجه و احترام فرهنگ عمومی قرار میگیرند و گاهی عمل یک روحانی موجب سرافکندگی و شرمساری همه روحانیت میشود.
منزلت اجتماعی علاوه بر فردی و گروهی به منزلت درونگروهی و برونگروهی نیز تقسیم میشود. به این معنی که در جوامع دو قطبی که گروهی دیندار و گروهی بیتوجه به امور معنوی و دینی هستند؛ ممکن است روحانیت در گروه دیندار از منزلت بالا و در گروه مقابل از منزلت پایینتری برخوردار باشد.
سرانجام اینکه تأثیر رسانه را نیز در این امر نباید مورد غفلت قرار داد. تبلیغات رسانهای به نفع روحانیت یا علیه ایشان تاثیر بسزایی در منزلت اجتماعی روحانیت دارد. ترور شخصیت در رسانههای دیداری و نوشتاری که فراوان در تاریخ معاصر قابل مشاهده است، ساخت فیلمها و سریالهایی که وجهه روحانیت را تخریب مینماید، یا بزرگنمایی خطاها و لغزشهای روحانیت همگی به طور جدی و سریع کاهش منزلت روحانیت را به دنبال خواهد داشت. بنابراین در هر دورهای که روحانیت در جایگاه خود قرار داشته و نقشهای ذاتی خود را به خوبی ایفا نموده است از منزلت بالایی برخوردار بوده و هرگاه از جایگاه خود تنزل یافته و قادر به ایفای نقشهای خود نبوده منزلتی نداشته است. به عنوان نمونه هنگامی که رضاخان نقشهای روحانیت را تقلیل داد و روحانی به عنوان فردی بدون نقش و کارکرد اجتماعی معرفی شد روحانیت از کمترین منزلت اجتماعی و هنگامی که پس از انقلاب روحانیت در جایگاه رهبری دینی و سیاسی جامعه قرار گرفت و نقشهای فراوانی در انقلاب، جنگ و جامعه به عهده گرفت از بالاترین میزان منزلت برخوردار گشت.
*منزلت اجتماعی روحانیت در عرصه های خرد و کلان خانواده، جامعه، سیاست چگونه است؟
در خصوص عرصههای خرد و کلان نیز باید گفت. منزلت اجتماعی روحانیت در عرصههای خرد مثل خانواده، محله و شهر کمتر تحت تاثیر منزلت گروهی و رسانه قرار داشته و بیشتر به دینداری و تقوای فرد روحانی بستگی دارد اما در عرصههای کلان بیشتر منزلت گروهی و چهره اجتماعی و رسانهای روحانیت مورد توجه است.
اندازهگیری منزلت اجتماعی روحانیت نیاز به پژوهشهای میدانی دارد. اما به طور کلی و با توجه به پژوهشهای انجام شده و شواهد موجود میتوان گفت منزلت روحانیت در دوران پهلوی اول و دوم به دلیل تقلیل نقشها بسیار پایین بود، کمی قبل از انقلاب و پس از انقلاب خصوصا در نیمه اول دهه شصت به دلیل حاکمیت ارزشهای معنوی و همچنین بازگشت کارکردها و نقشهای روحانیت منزلت روحانیت بسیار بالا بود.
پس از آن در دهه هفتاد به دلیل گره خوردن منزلت روحانیت به کارآمدی و ناکارآمدی دولت منزلت روحانیت پایین بود زیرا هر گونه مشکل اقتصادی و افزایش تورم و بیکاری و ... به حساب روحانیت نوشته میشد. دهه هشتاد و دوران کنونی به دلیل افزایش سطح آگاهی عمومی، در خصوص تفکیک میان نقشهای افراد و گروهها (مردم مشکلات اقتصادی را از چشم روحانیت نمیبینند)روحانیت از منزلت بالاتری برخوردار است. منزلت اجتماعی روحانیت در آینده بستگی زیادی به عملکرد روحانیت، فضای رسانهای و ارزشهای حاکم بر جامعه دارد. از سوی دیگر حوزه علمیه نیز نیازمند تحول اساسی است که خود عامل دیگری در میزان منزلت اجتماعی روحانیت است.
*نقشهای اجتماعی روحانیت از منظر دین (رویکردی درون دینی) چیست؟
مهمترین نقش روحانیت تبیین، تعمیق و ترویج دین است. به عبارت دیگر روحانیت عامل تحقق جتماعی دین است. فرهنگ به معنی شیوه زندگی عرصه اعتباریات است. اعتباریات کاملا نسبی و زمانمند و مکانمند است. اینکه مردم چگونه زندگی میکنند، چگونه رفتار میکنند، چگونه میخورند، چگونه میخوابند، با چه کسی و در چه سنی و با چه شیوهای ازدواج میکنند؛ همه به فرهنگ جامعه مربوط است و از یک جامعه تا جامعه دیگر متفاوت است. اما همین عرصه اعتباریات را میتوان به فرهنگ حق و باطل تقسیم نمود، زیرا فرهنگ میتواند بستر رشد و شکوفایی و تکامل انسان را مهیا ساخته یا مانع آن شود.
روحانیت با تلاش در راستای تحقق اجتماعی دین در حقیقت در پی تحقق فرهنگ حق یا همان فرهنگ دینی هستند. در فرهنگ دینی شیوه زندگی مردم مطابق آموزههای دین است و هنجارهای الزامی و غیرالزامی اجتماعی مطابق هنجارهای دینی تعریف میشود. این امر مستلزم این است که روحانیت در جایگاههای متفاوتی قرار بگیرد و نقشهای متناسب با آن را ایفا نماید. از تشکیل حکومت دینی تا قضاوت و به عهده گرفتن امر آموزش و تربیت دین، موقعیتها و نقشهای کلانی است که روحانیت به عهده میگیرد، اما نقشهای اجتماعی روحانیت به همین خلاصه نمیشود.
روحانیت به منظور رفع فقر، تبعیض و بی عدالتی و همچنین رفع اختلافات خرد و کلان به اصلاح اجتماعی، افشاگری و مداخلات چهره به چهره نیز میپردازد. روحانی محله، روستا، شهر و ... هر یک نقشهای ویژهای دارد که از حل اختلافات خانوادگی، مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اموری از این قبیل را در بر میگیرد. به عنوان مثال کاهش نرخ طلاق، افزایش نرخ ازدواج به هنگام،کاهش نرخ اعتیاد و هر گونه انحراف و کج روی نیز از جمله مسئولیتهای روحانیت است و باید در این خصوص پاسخگو باشد. بنابراین هنگامی که وضعیت حجاب بحرانی میشود یا نرخ فساد و فحشا افزایش مییابد یکی از نهادهایی که باید فعال شود و مسئولیتپذیر و پاسخگو باشد حوزه علمیه و روحانیت است.
*نقشهای ذاتی یا اقتضائی روحانیت در عرصه علوم قدیم و جدید (علوم غریبه، دانشهای سنتی حوزوی [مانند فقه، اصول، کلام و ...]، ریاضیات، نجوم، طب اسلامی، علوم انسانی و ...) چه بوده است؟
قبل از تأسيس اولين دانشگاهها و ورود علوم جديد به جهان اسلام، حوزههاي علميه تنها مراکز علمي و شامل همه علوم بودند. علوم ديني مثل فقه و اصول، علوم طبيعي و علوم عقلي همه در همين مراکز مورد توجه قرار گرفته و به طالبان علم تعليم داده ميشد. اما پس از تأسيس دارالفنونها و ورود علوم جديد شاهد جدايي دو مرکز حوزوي و دانشگاهي هستيم که هر يک بدون توجه به ديگري علومي را آموزش داده و پژوهشهاي علمي را در عرصه مربوط به خود جهت ميدهد. تقسيم کاري که ميان اين دو مرکز صورت گرفته منطقي نیست و پيامدهاي معرفتي و غيرمعرفتي فراواني به دنبال داشته است. هر کدام از اين دو نظام آموزشي، بدون توجه به ديگري معرفت متناسب با خود را توليد نموده و به عرصه فرهنگ وارد مينمايد. اين دو نظام معرفتي که در جهات بسياري نيز ناسازگار و متعارض هستند؛ عرصه فرهنگ را با چالش جدي مواجه نمودهاند.
علوم جديد در مواجهه با فرهنگهايي که از ذخيرههاي تاريخي تمدني غني برخوردارند با مقاومت مواجه شده و ضرورتا به بوميسازي تن خواهند داد. بخشي از اين مقاومت در عرصه فرهنگ عمومي رخ خواهد داد. اما از سوي ديگر اين علوم نظام معرفتي حوزوي را به فعاليت واداشته و آن را وادار به نقد علوم جديد و توليد علوم جايگزين مينمايد. توليد علوم جايگزين مباني خود را از علوم ديني ميگيرد و مستلزم ادغام و همکاري دو نظام معرفتي دانشگاهي و حوزوي است. اما در صورت مقاومت نظام دانشگاهي، حوزه علميه ناگزير از آموزش علوم جديد و پرورش متخصص در عرصههاي مختلف علمي به منظور نقد علوم انسانی غربی و توليد علوم انساني اسلامي خواهد بود. به هرحال غنای تاریخی و تمدنی فرهنگ اسلامی ایرانی و ظرفیتهای بالای فلسفه، عرفان و فقه شیعی امکان مقاومت در برابر علوم انسانی غربی را فراهم آورده روحانیت خود را موظف به تاسیس مراکز آموزشی و پژوهشی در عرصه علوم انسانی نموده است.
*نقش روحانیت در آموزش دین در نهادهای آموزشی (پیش دبستان، دبستان، راهنمائی، دبیرستان و دانشگاه) در گذشته، حال و آینده چگونه بوده است؟
در اینکه در نظام آموزش رسمی در راستای فرایند جامعهپذیری و فرهنگپذیری لازم است متونی مربوط به دین گنجانده شود شکی نیست و تاکنون هم این متون در مقاطع مختلف و در رشتههای متعدد وجود داشته است، اما دو سؤال اساسی در این زمینه وجود دارد و آن اینکه این متون را چه کسی باید تعیین و تدوین نماید؟ و دیگر اینکه این متون را چه کسی باید آموزش بدهد؟ متون دینی در نظام آموزشی باید به دست متخصصان حوزوی که البته با شرایط نظام آموزشی و بستر فرهنگی و اجتماعی کنونی نیز آشنایی دارند، تعیین و تدوین شود. اینکه چه مواد درسی در کدامین مقاطع و رشتهها و خردهفرهنگهای مختلف ضروری است و اینکه این متون چگونه باید تدوین شود باید به دست روحانیت متخصص انجام شود. این مسئلهای است که تاکنون به صورت کاملا نامناسب انجام پذیرفته است.
اما در اینکه این متون را چه کسی تدریس نماید؟ به نظر میرسد حضور مستقیم روحانیت در تدریس همه این متون ضرورتی ندارد و البته این به معنی نیست که تدریس این متون نیاز به هیچ گونه تخصصی هم ندارد. بلکه افرادی کارآزموده میتوانند به تدریس این متون بپردازند. هرچند تعامل با روحانیت تأثیر بسزایی در جامعهپذیری دینی افراد دارد و از آنجایی که همه افراد اهل مسجد نیستند و با روحانیت تعامل کمی دارند، حضور روحانیت در مدارس و تعامل صمیمی با دانشآموزان خالی از لطف نیست.
*فردگرائی در روحانیت مهمتر است یا نهادگرایی؟
کارهای نهادی و تشکیلاتی نتایجی به دنبال دارد که قابل مقایسه با تلاشهای فردی نیست. نه تنها کار تشکیلاتی ضرورت فعلی نهادهای دینی است بلکه سازمان و نهاد حوزه علمیه و روحانیت نیز نیازمند به روز شدن و بازسازی است. روحانیت نیازمند سازماندهی به روز و متناسب با نیازهای جامعه فعلی است. پیچیدگی مسائل اجتماعی سیاسی در عرصه داخلی و خارجی نیازمند تربیت متخصصان حوزوی در عرصههای مختلف است. خرده فرهنگهای مختلف و مسائل عقیدتی و اجتماعی هر خرده فرهنگ و منطقه جغرافیایی نیازمند مطالعه دقیق و سیاستگزاری و برنامهریزی علمی و حساب شده است. هماهنگی میان نهادهای اجتماعی مثل اقتصاد، سیاست، خانواده، آموزش و پرورش و عرصههای مختلف فرهنگی و همسویی همه اینها با دین نیازمند سیاستگذاریهای کلان و دقیقی است که جز با کار سازمانی و تشکیلاتی قابل تحقق نیست. تأمین نیازهای مالی حوزه علمیه و سرمایهگذاری در بخشهای مختلف آموزشی، پژوهشی، تبلیغی و فرهنگی نیز بخش دیگری از وظیفه حوزههای علمیه است که جز با کار سازمانی قابل انجام نیست.
*نحوه حضور و تصدی گری روحانیت در عرصه های مختلف (دانش، سیاست، قضاوت، ...) چگونه باید باشد؛ حضور مستقیم، حضور به عنوان ناظر، حضور به عنوان مربی و معلم، ... حدود ضروری تصدی گری روحانیت در عرصه های سیاسی، اجتماعی و ... چیست؟
دینیسازی همه عرصهها و ابعاد و عناصر اجتماع و فرهنگ هدف جامعه و حکومت دینی است. بر این اساس هر عرصهای که نیازمند تخصص دینی است حضور مستقیم روحانیت است و هر عرصهای که چنین تخصصی نیاز ندارد حضور غیرمستقیم روحانیت به عنوان ناظر، مربی و ... را خواهد داشت. تبیین دین، ترویج و تعمیق دین در عرصه فرهنگ و دفاع از دین در مقابل شبهات و هر عرصهای که به گونهای مرتبط با این اهداف است، نیازمند تخصص دینی و حضور مستقیم روحانیت است. به عنوان نمونه سیاستگذاریهای کلان اجتماعی سیاسی که به نحوی با دین مردم در ارتباط است، تدوین متون آموزش و تعلیم علومی که به نحوی با دین در ارتباط است و اموری از این قبیل نیازمند حضور مستقیم روحانیت است، اما عرصههایی که تخصص دیگری غیر از تخصص دینی لازم دارد و ارتباط غیرمستقیمی با روحانیت دارد حضور غیرمستقیم روحانیت با به عنوان ناظر، مشاور و ... میطلبد.
همواره در طول تاریخ گروههایی وجود داشتهاند که روحانیت و فعالیتهای ایشان را در تضاد با منافع خود شمرده و تلاش نمودهاند روحانیت را منزوی نمایند. استعمارگران،حکام مستبد، روشنفکران سکولار، غربگرایان و متولیان سایر فرق و مذاهب و ادیان همگی در زمره رقیبان روحانیت قرار میگیرند که در هر دوره با شیوهای نوین ظهور یافتهاند. در این میان دو گروه، از اهمیت بیشتری برخوردارند. از آنجایی که مهمترین تلاش روحانیت افزایش دینداری افراد است پس گروههایی که مهمترین مانع در این خصوص هستند را میتوان مهمترین رقبای روحانیت دانست. یکی از این گروهها اصحاب علوم انسانی غربی و دیگری رسانههای مروج فرهنگ غرب هستند.
*وضعیت گذشته، حال و آینده گروه های بدیل و رقیب روحانیت/ گروه هایی که به عنوان بدیلهای کارکردی روحانیت شناخته می شوند کدام اند؟ [مداحان/ دراویش/ دعانویسان/ دانشگاهیان رشته معارف اسلامی، فقه، حقوق و …/ رسانه (تلویزیون، رادیو، سینما، اینترنت، ...]/ گروه های رقیب نقش ترویجی/ گروه های رقیب نقش علمی/ گروههای رقیب نقش اجرائی/ گروه های رقیب نقش قضائی/ نقش و کارکرد (سازمان) حوزه های علمیه و تهدید مراکز و نهادهای رقیب[دانشگاهها و رشته هائی مانند معارف اسلامی، فقه و حقوق، مدرسی معارف اسلامی و …]؟
فرهنگ از لایههای مختلفی تشکیل شده است. عقاید، ارزشها و باورها از جمله عمیقترین لایههای فرهنگ و رفتارها و نمادها از جمله سطحیترین لایههای فرهنگ هستند. علوم انسانی غربی چه تقسیم علم به سکولار و دینی را بپذیریم و چه نپذیریم پیامدهای فرهنگی بسیاری در کشور ما داشته است. این علوم که به صورتی روزافزون در دانشگاههای مختلف دولتی و غیردولتی آموزش داده میشود، عمیقترین لایههای فرهنگ اسلامی ایرانی ما را نشانه گرفته و به آموزش چند صدهزار جوان دانشجو را در عرصههای مختلف میپردازد. این جمعیت چند میلیونی که علم غربی را به عنوان تخصص فراگرفتهاند؛ به صورت ناخودآگاه و در مواردی آگاهانه مبانی معرفتی این علوم را که عمدتا سکولار و متضاد با دین است را پذیرفته و در تبیین، تفسیر و سیاستگذاریهای کلان اجتماعی به کار میگیرند.
روشن است که این روند در صورتی که فرهنگ مقاومتی از خود نشان ندهد به اضمحلال فرهنگی و عرفی شدن میانجاد که دقیقا نقطه مقابل نقش ذاتی روحانیت است.
از سوی دیگر رسانههای غربی و تا حدی رسانههای داخلی نیز سطحیترین لایههای فرهنگ اسلامی ایرانی را هدف قرار داده و با ترویج فرهنگ غربی، ارزشهای مادی و دنیایی را تبلیغ و ترویج نموده و فرهنگ عمومی را به سوی رفاهطلبی و لذتگرایی سوق میدهند. این هدف هم دقیقا در مقابل نقشهای ذاتی روحانیت است.
بنابراین هرچند روحانیت رقبای زیادی در طول تاریخ داشته و دارد اما به نظر میرسد مهمترین رقبای روحانیت در عصر حاضر مدافعان و مروجان علوم انسانی غربی (بدون هرگونه نقد و بررسی) از یک سو و اصحاب رسانه غربی و گروههایی که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در این مسئله ذینفع میباشند؛ هستند.
*چه موانعی در جهت ایفای نقشهای اجتماعی کاستیهای اخلاقی، علمی، اجرائی وجود دارد؟
پس از انقلاب اسلامی، موقعیتهای اجتماعی جدیدی برای روحانیت ایجاد شد که توانمندی و نقشهای ویژهای را میطلبید. تشکیل حکومت دینی، نیازمند توانمندیدر عرصههای مختلف علمی و اجرایی بود. فرهنگ اسلامی، اقتصاد اسلامی، مدیریت اسلامی، آموزش، پرورش اسلامی و اسلامیسازی همه ساختارها، نهادها و عناصر اجتماعی سیاسی، فرایندی بود که نیازمند ظرفیتها و توانمندها و البته زمان مناسب بود. در ابتدا باید در خصوص مسائل فوق نظریهپردازی میشد تا بر اساس آن عمل شود و حال این که در بسیاری از عرصههای مذکور نه تنها نظریهای وجود نداشت بلکه زمینه و تخصص لازم برای نظریهپردازی هم وجود نداشت.
بنابراین یکی از موانع اصلی و بسیار مهم در ایفای نقشهای اجتماعی و سیاسی روحانیت، نداشتن تخصص لازم در عرصههای مختلف بود. روحانی باید علوم روز را فرامیگرفت و در یک یا چند عرصه تخصص کسب میکرد تا بتواند نقشهای مورد انتظار را به خوبی به انجام برساند.
از سوی دیگر روحانیت به سازماندهی مجدد نیاز دارد. سازماندهی سنتی روحانیت دیگر کارآمد نیست. این روحانی چند سال درس بخواند، چه آموزشهایی را فراگیرد، از کدام منابع حمایت مالی شود و بعد در کدام جایگاه مستقر شود از جمله مسائلی است که نیازمند نظریهپردازی و بازبینی است. مهمترین محل استقرار روحانیت از گذشته تا کنون مساجد است. هرچند حضور ایشان در نهادها، ادارهها، مراکز آموزشی و ... نیز افزایش چشمگیری داشته است. اما به راستی میتون مثل گذشته عمل نمود؟ به این صورت که روحانی مدتی آموزش ببیند و بعد در شهر و محله خود در یک مسجد مستقر شود و به فعالیت انفرادی بپردازد؟ یا اینکه باید مناسب وظیفه خود و با توجه به نیازهای موقعیتی که قرار است در آن قرار بگیرد آموزش ویژهای ببیند؟ روشن است که مسائل اعتقادی و انحرافات اجتماعی در استانها و شهرهای مختلف متفاوت است و روحانی قبل از این که در جایگاهی مستقر شود نیازمند آشنایی با آن و فراگرفتن تخصصهای متناسب با آن است. علاوه براین روحانی باید در یک سازماندهی مناسب با روحانیون دیگر نسبت عرضی و طولی مناسب داشته و در یک سلسله مراتب کارآمد حمایت و کنترل شود. همین طور در مورد دیگر جایگاهها مثل پستهای علمی، اجرایی، سیاسی و ... .
دیگر اینکه رعایت هنجارهای اخلاقی و پرهیزکاری از جمله عوامل بسیار مهم در موفقیت روحانیت است و حال اینکه حوزههای علمیه در این خصوص نیز ضعیف عمل مینمایند. علاوه بر تخصص روحانی باید قبل از این که در عرصه اجتماع حضور یابد باید مزین به لباس تقوا و مؤدب به اخلاق اسلامی شود و این مسئلهای است که از حوزه علمیه و سازمان روحانیت انتظار میرود برای آن تدبیری بیاندیشد و شخص روحانی به تنهایی قادر به کسب این مهارتها نیست. خلاصه اینکه مهمترین مانع در حضور اجتماعی موفق روحانیت، عدم تناسب ساختاری و محتوایی حوزههای علمیه با وضعیت کنونی جامعه است و این نیازمند تحول اساسی در حوزهعلمیه است و این تحول ایجاد نخواهد شد مگر این که فرهنگ عمومی از حوزه علمیه مطالبه داشته باشد و هنگام ظهور برخی نابهنجاریهای فرهنگی مثل بدحجابی، همزمان با تحصن در مقابل مجلس، قوه قضاییه و دولت،در مقابل حوزه علمیه نیز تحصن نماید و حوزه علمیه را مورد بازخواست قرار دهد.
نظر شما