به گزارش خبرنگار مهر، یکی از مسایلی که در طول سالها مورد اختلاف صاحب نظران علوم اجتماعی بوده، تعریف فرهنگ است. از زمان پيدايش و رشد جامعهشناسى علمي، انسانشناسى و ديگر شاخههاى مختلف علوم انساني، هر یک از صاحبنظران به زعم خود تعريف تازهاى براى فرهنگ ذکر کردهاند بعضى فرهنگ و تمدن را يکى دانسته و بعضى ديگر آنها را به عنوان دو مقوله جداگانه مورد تبیین قرار دادهاند.
تبیین رابطه میان فرهنگ و دین نیز یکی از مباحث چالش برانگیز در طول سالها بوده است. بسیاری از صاحب نظران در طول سالها تلاش کردهاند تا رابطه دقیقی میان دین و فرهنگ تعریف کنند.
حجتالاسلام و المسلمین محمدحسین پوریانفر، استاد حوزه و دانشگاه و مدیر مرکز مطالعات فرهنگی و اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در گفتگو با خبرنگار مهر، فرهنگ را دارای دو لایه بیرونی و درونی میداند که در هر دو ارتباط مستقیم با باورهای دینی دارد. متن این گفتگو به این شرح است:
مهر: از نظر شما تعریف فرهنگ چیست و چه ارتباطی با مقوله دین دارد؟
حجت الاسلام پوریانفر: فرهنگ مقوله گستردهای است با مؤلفهها و شاخصه های بسیار وسیع در حوزه نظری. فرهنگ را میتوان گفت معرفت مشترک میان گروههای مختلف در یک جامعه. اگر این تعریف را قبول داشته باشیم، باید بگوییم این معرفت لایههای مختلف دارد. لایههای زیرین این معرفت مشترک، جهان بینی، ایدئولوژی و باورهای ملت را تشکیل میدهد. اینها اساس فرهنگ در هر جامعهای است.
لایههای رویی این معرفت مشترک نیز ارزشها، هنجارها، نمادها و الگوهای رفتاری وجود دارند. این نمادها میتوانند مکتوب باشند که باید آنها را در موزهها یا کتابخانهها جست و جو کرد. میتوانند غیرمکتوب و زنده هم باشند. وقتی میخواهیم آسیبشناسی در حوزه فرهنگ داشته باشیم باید تمام این لایهها را به صورت جداگانه بررسی کنیم. چرا که هر کدام اقتضائات و ملاحظات خاص خود را دارد.
دین از آن جهت باورها و جهان بینی انسان را شکل میدهد با لایه زیرین فرهنگ ارتباط دارد و از آن نظر که احکامی اجتماعی برای اداره زندگی مردم وضع کرده، هماهنگ کننده لایه های سطحی فرهنگ نیز هست.
شرایط فرهنگی کشور ما را با وجود ظرفیتهای متعدد دینی چگونه توصیف میکنید؟ چالشهای بزرگ فرهنگی کدامها هستند؟
نگاهی آسیبشناسانه به وضعیت فرهنگی کشور پیش از هر چیز این موضوع را به ذهن نزدیک میکند که جای یک مرکز فرماندهی ثابت در این عرصه بسیار خالی است. متولی مسایل فرهنگی در کشور ما مشخص نیست.
آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه های علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی و چندین دستگاه دیگر در عرصه فرهنگ تأثیرگذار هستند اما هیچ یک از اینها را نمیتوان متولی بی چون و چرای فرهنگ در کشور دانست.
به نظر میرسد در مسیر رفع نقصانهای فرهنگی جامعه تجمیع نهادهای فرهنگی موضوعی بسیار مهم باشد. از نظر مدنی هم باید یک نهاد وجود داشته باشد که بتوانیم کاستی های فرهنگی جامعه را به او ارائه کرده و توقع پاسخگویی داشته باشیم در حالی که در شرایط کنونی هر یک از این دستگاهها دیگری را در زمینه نقایص مقصر میداند.
موضوع دیگر احصای نقاط ضعف و قوت است. وقتی متولی بی چون و چرا وجود ندارد، راهی هم برای محاسبه دقیق ظرفیتها و ضعفهای خود نداریم. در نتیجه نمیتوانیم برنامه مدون و کارآمدی داشته باشیم. همه اینها ضرورت به وجود آمدن یک مرکز فرماندهی متشکل از نهادهای حکومتی و غیر حکومتی در این عرصه را اثبات میکند.
چالش دیگر ما در حوزه فرهنگ شرایط اجتماعی و اقتضائات عصر کنونی است. فرهنگ عرصهای است تحت تأثیر زمان. در عصر ما نیز گسترش رسانه های جمعی و به وجود آمدن شیوههای جدید ارتباطات شرایط ویژهای ایجاد کرده است. مشکلاتی که امروز مسئولان فرهنگی کشور ما با آن درگیر هستند، شباهتی به مشکلات 20 سال پیش ندارد. این سیل خروشان به سرعت در حال عبور است و هر روز شرایط جدیدی برای ما ایجاد میکند. دشمن هم در این زمینه بیکار ننشسته و تلاش خود را برای نفوذ هر چه بیشتر فرهنگی به کار میگیرد. گفتمان ها امروز عوض شده و اخلاقیات و عقاید تحت تأثیر مستقیم رسانهها قرار گرفته است. بسیاری از این رسانهها به صورت زیربنایی بر موضوع فرهنگ تأثیر میگذارند و باید گفت فرهنگ سوزی میکنند.
از طرفی خانوادهها نیز استحکام قبل را ندارند و بسیاری از نقش هایی که در گذشته میشد به عهده آنان گذاشت، امروز از آنها برنمیآید. نهاد آموزش و پرورش هم که باید در این سالها در مسیر درونی کردن ارزشها و باورها قدم بر میداشت، وظایف خود را ناقص انجام داده است. تمام این عوامل موجب شده تا امروز جوان ما آن گونه که باید در مقابل توفان های فرهنگی واکسینه نباشد.
آسیب پذیری فرهنگی یکی از مهمترین پیامدهای درونی نشدن باورها در سطح جامعه است. یک درخت در مقابل سخت ترین توفانها هم استقامت میکند چون ریشه محکمی در خاک دارد اما اگر این ریشه وجود نداشته باشد، نمیتوان به بقای آن امید بست. اگر بتوانیم اخلاقیات، باورها و احکام اسلام را به صورت نظاممند در جامعه نهادینه کنیم، زیرساختهای فرهنگی ما در تمام بخشها رو به تعالی خواهد گذاشت و پیامدهای مثبت آن در اجتماعی ظاهر میشود اما اگر اینها خوب رشد نکرد و با جان و روان انسانها گره نخورد، به کوچک ترین بهانهای جای خود را به ضد ارزشها و باورهای غیر دینی میدهد. مشکل ما در واقع نداشتن سازوکاری برای فرهنگپذیری در سطح عمومی جامعه است که البته در پیدا شدن این نقص عوامل متکثری دخیل هستند.
با توجه به اینکه نامگذاری امسال با مقوله فرهنگ گره خورده است، چه گامهایی را در راستای رفع این مشکلات سودمند میدانید؟
اگر بخواهیم نیم نگاهی به راهکارها داشته باشیم باید بگوییم آگاهی بخشی در سطح وسیع یکی از بهترین راهها است. بسیاری اوقات اگر مردم از عوارض باورهای غلط و رفتارهای نامناسب آن گونه که در واقعیت وجود دارد باخبر باشند، خودشان عوامل آسیبزا را کنترل میکنند و حتی چندان نیازی به دخالت دستگاهها نیست.
موضوع دیگر تقویت نهاد خانواده است. اگر خانواده اصلاح شود جامعه هم اصلاح خواهد شد. از دیر باز خانواده یکی از ظرفیتهای بزرگ فرهنگ در جامعه ایرانی اسلامی محسوب میشده است. اگر به این نهاد خدشهای وارد شود هیچ جایگزین دیگری وجود ندارد که بتواند همان کارکردها را در سطح جامعه داشته و به همان میزان تأثیرگذار باشد. خانوادهها باید به طرق مختلف برای ایفای نقشها سرنوشتساز فرهنگی در جامعه مهیا شوند. این مهیا شدن ابتدا باید از طریق تقویت نهاد خانواده و سپس ارتقای آگاهی در آن پیگیری شود.
در گام بعدی نهادهای مدنی مانند آموزش و پرورش و دانشگاهها بسیار مهم هستند. تعلیم و تربیت به معنای واقعی خود در این دو نهاد باید اتفاق بیفتد. در کنار این نهادها حوزه علمیه نقش بسیار موثری دارد. متخصصان حوزه فرهنگ در بخشهای مختلف باید در حوزه علمیه تربیت شده و در دستگاههای مختلف به کار گرفته شوند.
در طول سالهای پس از انقلاب حوزه علمیه بخشی از مسئولیت خود را در این زمینه انجام داده و کارشناسان زبدهای را تربیت کرده است. با این حال دیده میشود از ظرفیت این کارشناسان آن گونه که باید استفاده نمیشود. بخشی از مشکل هم به کم کاری خود این نهاد در پرداختن به مسایل روز و تربیت مروجان فرهنگ دینی در جامعه برمیگردد.
یکی دیگر از مهمترین ابزارهای فرهنگ سازی که تا کنون از ظرفیتهای آن به طور کامل استفاده نکردهایم رسانه است. رسانه میتواند جامعه را در مسیر سعادت پیش برده یا به گمراهی دچار کند. بخش زیادی از سلطه فرهنگی غرب از طریق رسانهها بر سراسر جهان اعمال شده است.
با توجه به نقصهایی که در نهادهای مدنی و اجتماعی شمردید، چطور میتوان به راهکار مناسب رسید؟
موضوعی که در این زمینه باید به آن توجه کرد ضرورت استفاده از متخصصان فرهنگی چه در گستره خانواده و چه نهادهای مدنی است. در هر عرصه که قرار باشد کاری از پیش ببریم باید تکنیسین های فرهنگی زبده این بار را به دوش کشیده و به مقصود برسانند. این متخصصان فرهنگی در گرایشها و حوزههای مختلف مانند علوم اجتماعی، روانشناسی، علوم تربیتی، علوم دینی و... به بهترین شکل تربیت شده و دو گروه رسالت رسمی و غیر رسمی را پیش بگیرند.
رسالت رسمی این متخصصان طراحی روش های سودمند برای مقابله با چالشهای فرهنگی و پیش برد اهداف است و رسالت غیر رسمی نیز همان آگاهی بخشی عمومی را شامل میشود. اگر آگاهی بخشی به خوبی انجام شود، تمام برنامهها در این حوزه از سوی مردم نیز حمایت خواهد شد.
در این میان نخبگان جامعه چه نقشی به عهده دارند؟
نخبگان نقطه پرگار این حرکت هستند. هر چند در این زمینه نیاز به عزم ملی داریم اما مجموعه افرادی که درگیر حوزههای مختلف فرهنگ هستند باید تحت یک برنامه منسجم در چند سال به پیگیری این امور بپردازند. بدیهی است که این کار بزرگ تنها از عهده نخبگان و کسانی برمیآید که یک سر و گردن از سطح عمومی جامعه بالاتر باشند. هر چند در این میان نباید از ظرفیت های مردمی نیز غافل شد.
میگویند بیفرهنگی هم یک نوع فرهنگ است. این جمله پرمعنایی است. رهاشدگی فرهنگی امروز در جامعه هم به معنای از دست رفتن ارزشها و باورهای دینی ما است و هم به معنای جایگزین شدن عناصر فرهنگی نامطلوب. انسانی که عریان است دنبال لباسی برای پوشاندن خود میگردد. اگر شما نتوانید لباس مناسبی برای او فراهم کنید او هر چه به دستش برسد را میپوشد. عرصه فرهنگ هم همین است. وقتی ما نتوانیم محبت، همیاری، صله رحم، حیا و دیگر ارزشها دینی خود را در فرهنگ عمومی مردم وارد کنیم، گزاره هایی متضاد و نادرست که از فرهنگ غلط غربی یا باورهای منحرف شرقی ناشی شده جای آن را میگیرد.
نخبگان جامعه باید تمام تلاش خود را در مسیر تولید محتوا در عرصه فرهنگ و طراحی الگوهای صحیح فرهنگی به کار گیرند. این الگوها باید علاوه بر مطابق بودن با آموزه های دینی، کاربردی و روزآمد نیز باشند. این الگوسازی در واقع کمک به تقویت بعد اجتماعی دینداری در جامعه است. امروزه بعد عبادی دینداری به دلیل داشتن الگوهای فراوان وضعیت بهتری نسبت به بعد اجتماعی دارد. عرصه اجتماع نیز مانند زندگی فردی نیاز به الگوهایی دارد که بر اساس آن بتوان فکر و عمل را همراه کرد. بعد اجتماعی عبادت خداوند و تسلیم در برابر اوامر او در رفتارهای روزمره اجتماعی تجلی دارد که تقویت آن جز با معرفی الگوهای دست یافتنی و مطمئن ممکن نخواهد بود. الگوهایی که توانستهاند در دنیای مدرن امروزی توحید را سرلوحه کار خود قرار دهند.
نظر شما