پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۸ بهمن ۱۳۸۴، ۱۲:۵۷

در دومين كارگاه "سمينار فلسفه ميان فرهنگي و عالم معاصر" تصريح شد:

عرصه زندگي انسان معاصر به عرصه تلاقي و تعامل فرهنگها تبديل شده است

عرصه زندگي انسان معاصر به عرصه تلاقي و تعامل فرهنگها تبديل شده است

در كارگاه "حقيقت و نسبي گرايي؟" اساتيد و پژوهشگران رشته هاي مختلف به تبيين اين دو مفهوم پرداختند و بر اين نكته دست گذاشتند كه عرصه زندگي انسان معاصر به عرصه تلاقي و تعامل فرهنگها تبديل شده و جهت گيريهاي اساسي عالم معاصر برآيند تأثيرات متقابل فرهنگها بر يكديگر است. به نظر اين پژوهشگران ما با پرسشهاي جديدي روبرو هستيم و طرح و فهم درست اين پرسشها مستلزم اتخاذ موضعي فراتر از فرهنگي خاص است.

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه "مهر" كارگاه دوم "سمينارفلسفه ميان فرهنگي و عالم معاصر" با عنوان "حقيقت و نسبي گرايي؟" با حضور اساتيد و پژوهشگران رشته هاي مختلف در محل كتابخانه تخصصي فرهنگستان هنر برگزار شد.

اين كارگاه در سه نشست تنظيم شده بود كه در ابتدا "نسبي گرايي" در تاريخ فرهنگ اروپايي تا زمان معاصر در چند قلمرو مورد بحث قرار گرفت. سپس موضوع "حقيقت و نسبي گرايي" در بستر فرهنگ ايراني - اسلامي به بحث گذاشته شد.

در نخستين نشست كارگاه در ابتدا دكتر احمد علي حيدري، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، درباره " مفهوم نسبي ‌انگاري و دگماتيسم" صبت كرد. دكتر حيدري در ابتدا به واژه رلاتيويسم اشاره كرد كه مبين نگرشي است كه براي آن حقيقت و يا شناخت معتبري وجود ندارد. در اين تلقي حقيقت و يا شناخت همواره نسبي است، به اين معني ‌كه معطوف به انحاء بسيار متكثر و متنوعي از شرايط است. 

وي سپس به پروتاگوراس به ‌عنوان پدر اصالت نسبيت اشاره كرد كه در عبارت مشهور وي آمده است كه "انسان معيار همه چيزها است.  منظور اين است كه حقيقت و شناخت بسته به انسان هستند.

او گفت : در فلسفه انحاء مختلفي از نسبي‌ انگاري وجود دارد. در صورتي كه معرفت مشروط به قواعد معيني از انديشه باشد، پاي اصالت منطق روان‌شناختي به ‌ميان مي ‌آيد كه اين خود نوعي از نسبي ‌انگاري است. در صورتي كه شناخت و يا حتي عمل انسان تابعي از شرايط اجتماعي و يا جامعه‌ي فرهنگي محل زيست او باشد، باز هم نوع ديگري از نسبيّت مطرح است.

دكتر حيدري در بخش ديگري از سخنانش به دگماتيسم  اشاره كرد و گفت : دگما عبارت است از اصلي كه تنها با ايمان پذيرفته مي‌ گردد. دگما در الهيات عبارت است از يك اصل مبتني بر ايمان كه نبايد اثبات و وارسي گردد و نبايد در پي تبيين عقلاني آن بود. در فلسفه، دگماتيسم در برابر اصالت شك قرار مي‌ گيرد.

"كثرت گرايي در منطق رياضي" عنوان بعدي نشست نخست اين كارگاه بود. دكتر غلامرضا ذكياني، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، درباره اين موضوع گفت : منطق رياضي و تا حدي منطق ارسطويي ساختار علمي دارد. زيرا همانند علوم عقلي از اصول موضوعه خاصي تشكيل شده است. ويژگي ساختارهاي علمي اين است كه اصول موضوعه آنها قابل تغيير و تبديل جزئي و كلي است. خود منطق رياضي از تغييرات كلي در منطق ارسطويي به دست آمده و منطق هايي چون منطق ربطي و شهودي از تغييرات جزئي در منطق كلاسيك رياضي حاصل شده اند.

وي افزود: مهمترين ويژگي نگرش علمي (اصول موضوعي) به منطق، كثرت گرايي آن است كه امروزه جزو مسلمات علم منطق به شمار مي آيد. ولي اگر به جاي نگرش علمي به منطق، از نگرش ابزاري استفاده كنيم، معلوم مي شود كه نوعي وحدت و يگانگي در هويت منطق نهفته است.

دكتر نعمت الله فاضلي، استاديار مطالعات فرهنگي و انسان شناسي دانشگاه علامه طباطبايي، به موضوع "انسان شناسي و مسئله نسبي گرايي فرهنگي" پرداخت.

وي در سخنانش تأكيد كرد. نسبي گرايي براي انسان شناسي معاني متفاوتي دارد و به مثابه ارزش، روش و نوعي بينش بوده است.

دكتر فاضلي اظهار داشت : اهميت بحثي كه در اينجا ارائه مي شود در اين است كه مباحث مربوط به جايگاه نسبي گرايي در فرهنگ و انسان شناسي قابل تسري و تعميم دهي به تمام رشته هاي علوم اجتماعي است. از اينرو اين بحث مي تواند زمينه گفتگو درباره ماهيت و كاركردهاي فرهنگي دانش ها و علوم اجتماعي و فرهنگي از منظر نقشي كه اين رشته ها در زمينه گسترش يا شكل دهي نوع خاصي از بينش چند فرهنگي دارند نشان دهد.

دكتر حسين پاينده، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، در نخستين نسشت كارگاه فلسفه ميان فرهنگي و عالم معاصر به موضوع "ملاحظاتي درباره نسبي گرايي در نقد ادبي مدرن" پرداخت.

وي در ابتدا اظهار داشت : اين ديدگاه كه هرگونه ارزش‌ داوري درباره‌ مسائل مربوط به اخلاق يا فرهنگ يا تاريخ لزوماً از نظامِ ارزشي خاصي، يا از چارچوب معرفت‌ ‌شناختي خاصي برمي ‌آيد و لذا ماهيتي كاملاً نسبي دارد، در فلسفه از قدمتي ديرينه برخوردار است؛ اما در نظريه و نقد ادبي قدمت اين نگرش چندان زياد نيست و تقريباً از اواسط قرن بيستم بود كه با پيدايش برخي رهيافت‌هاي نو، نسبي‌گرايي در نقد ادبي رواج يافت.

دكتر پاينده در ادامه سخنانش نگاهي اجمالي به پديد آمدن نقد نو در نقد ادبي در دهه‌ دوم و سوم قرن بيستم كه حكم چالشي در برابر رهيافت سنتي و مطلق‌ گرا را داشت اشاره كرد. اما از اواسط قرن بيستم، با پيدايش رهيافت نقادانه‌ موسوم به "واكنش خواننده" در نقد ادبي، نسبي ‌گرايي وارد نظريه و نقد ادبي مدرن شد. شالوده ‌هاي فلسفي نقد واكنش خواننده را بايد در پديدارشناسي و اگزيستانسياليسم جست. در هر دوي اين مكتبها، كانون توجه چيزي نيست مگر ادراك.

وي در پايان تأكيد كرد: پيدايش نقد واكنش خواننده همزمان شد با بسياري رويدادهاي تاريخي و فرهنگي در قرن بيستم كه همگي با اصل بنيادين اين رهيافت (نسبي‌گرايي) همسو بودند و بر آن صحّه مي‌گذاشتند.

نشست دوم كارگاه فلسفه هاي ميان فرهنگي با سخنراني دكتر حميد طالب زاده، عضو هيئت علمي دانشگاه تهران، آغاز شد. وي به موضوع "نسبيت و اصالت وجود در حكمت صدرايي" پرداخت و گفت : وجهه نظر اصالت وجود كه بنياد حكمت متعاليه است مي تواند تمام مباحث رايج را در فلسفه اسلامي متحول كند. اصالت وجود منادي وحدت ذاتي واقعيت است و چون در عين حال كثرت را نيز امري موهوم نمي داند ناگزير بايد كثرت را در متن واقعيت تبيين كند.

دكتر طالب زاده افزود: نظريه تشكيك وجود اين مهم را تعهد كرده است. لكن براهين مربوط به وحدت تشكيكي كه وحدت را در عين كثرت اثبات مي كند نمي تواند اعتباريت ماهيت را به تمام معنا تثبيت كند، زيرا سرايت هر نوع كثرت در متن وجود به نحوي ماهيت را نيز رسميت مي بخشد و اين با اصالت وجود سازگاري ندارد.

وي اضافه كرد: سير دقيق براهين در بحث اصالت وجود منتهي به اثبات وحدت شخصي وجود مي شود و چون كثرت حقيقي به هيچ عنوان با وحدت شخصي جمع نمي شود حاصل اين بحث به اعتباريت نهايي مي انجامد و در نتيجه وحدت در عين كثرت به معناي وحدت بود و كثرت نمود تأويل خواهد شد. وحدت شخصي از آن وجود است و كثرت در ظهورات است كه با سعه و ضيق مظاهر مرتبط است از اين سعه و ضيق در مظاهر مي توان به نسبيت تعبير كرد.

"رابطه نسبيت و وفاق" موضوع سخنراني دكتر عباس منوچهري، عضو هيئت علمي دانشگاه تربيت مدرس، بود. وي سخنانش كوتاه ش را بر اين پرسش قرار داده بود كه جزميت و نسبيت چه نسبتي با وفاق دارند؟ براي پاسخ به اين پرسش، ابتدا به ايضاح مفهومي نيازمنديم.

وي افزود: وفاق اشتراك نظر در امري است در ميان جمعيتي كه نيازمند آنند. جزميت به عنوان شيوه انديشيدن نافي امكان وفاق است. اما، به عنوان باور به اصول معين و قطعي، ظرفيت وفاق را دارد. نسبيت به معناي يك اصل، تناقض آميز است. اما، اگر به معناي ضرورت استدلال باشد مقوم وفاق است.

دكتر علي اصغر مصلح، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، نيز به تبيين موضوع "مفهمومي از "نسبي گرايي" در تصوف پرداخت و گفت : در بين عناصر سازنده فرهنگ ايراني-اسلامي تصوف بيش از همه به روي تنوع و تكثر گشوده است. تصوف به علت نحوه فهم خاصي كه از انسان، موجودات و نسبت آنها با حق دارد كمتر از هر مشرب ديگر دچار جزميت و خويش مطلق انگاري بوده است.

وي اضافه كرد: اين برداشت را به صورتها و بر اساس تعاليم مختلفي از صوفيان مي توان تقرير كرد. در اين تقرير مي كوشيم بر اساس نحوه تفسير محي الدين ابن عربي و شارحان وي از "كلمه" و " اسم رب" نظر آنها را بيان كرده و آن را به موضوع "حقيقت و نسبي گرايي" پيوند دهيم.

سومين نشست كارگاه فلسفه هاي ميان فرهنگي در عالم معاصر با بحث "حقيقت و نسبيت در فلسفه علم" كه توسط دكتر حسن ميانداري، عضو هيئت علمي پژوهشكده حكمت و فلسفه، ارائه شد، برگزار گرديد.

دكتر ميانداري موضوع سخنش را به تبيين فلسفه علم (علوم طبيعي) كه از چهار مكتب مهم تشكيل شده است: 1. واقع گرا، 2. تجربه گرا، 3. نسبيت گرا، و4. عمل گرا. قرار داد.

وي تصريح كرد: مدعاي بنده اين است كه تمام ناواقع گرايان به دام نسبيت گرايي مي افتند، هرچند خودشان نخواهند و/ يا نپذيرند. آنگاه استدلال خواهم كرد كه دلايل به نفع واقع گرايي از دلايل به نفع نسبيت گرايي قويترند.

دكتر حسين كلباسي اشتري، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، نيز به موضوع "مبادي نسبي انگاري در سنت مسيحي" اشاره كرد و گفت : دنياي مسيحيت با برخورداري از بيشترين طيف اعتقادي در ميان اديان ابراهيمي، حامل عناصري ويژه از تلاقي فرهنگ، دين، ادبيات، اسطوره و مذهب از زادگاه خود ـ خاورميانه، فلسطين ـ و بيرون از زادگاه خود ـ سنتهاي يوناني و يوناني مآبي ـ است.

وي افزود: طبيعي است كه برآمدن سنتي به نام مسيحيت با مبادي متكثري نظير فرهنگ هلني، عبراني، اسكندراني و مانند آن، في نفسه واجد جوهر نسبي انگارانه و منعطف در برابر فرهنگهاي غير بومي خود باشد. غير از تكوين، هويت تقويمي سنت مسيحي نيز با ويژگيTolerence و تكثر گرايي آميخته است.

دكتر كلباسي تصريح كرد: به طور تقريبي و بنابر منطق آموزشي، علل و مبادي اين تكثر و نسبي انگاري در سه مقوله مجزا و البته مرتبط با يكديگر تفكيك شده كه عبارتند از : نحوه تكوين و نگارش اناجيل (مجموعه قانوني و غير قانوني)، نحوه تلاقي و تقرب به سنت يهودي رايج ـ بويژه در قلمرو اسكندريه، نحوه تلاقي و تأليف سنت برآمده از عهدين با فرهنگ يوناني مآبي.

"نسبيت‌ انگاري در انديشه‌ پسامدرن" نيز اخرين موضوعي بود كه از سوي دكتر فرزين بانكي، عضو هيئت علمي دانشگاه علامه طباطبايي، ارائه شد.

وي موضوع خود را بر اين اساس قرار داد: مفهوم پسامدرن مشعر بر گذار از مدرنيته است و راه وصول به اين وضعيت را در پرسش قرار‌دادن دستاوردهاي مدرنيته مي داند. از منظر آنها ديگر هيچ‌گونه حقيقت و تاريخ مطلقي وجود ندارد و لذا تنها مي‌توان از حقايق و حكايات به صيغه‌ي جمع سخن گفت. اين تكثر و تنوع در مظان فروافتادن به نسبيت‌انگاري است. ناهماهنگي پديد آمده در انديشه‌ پسامدرن اكنون مقتضي يك پاسخ‌گويي وحداني است. 

در پايان هر يك از اين نشستها حدود يك ساعت براي پرسش و پاسخ قرار داده شد كه نقدهاي جدي از سوي مخاطبان نيز ارائه شدند.

فلسفه ميان فرهنگي بر آن است كه اگر عرصه زندگي انسان معاصر به عرصه تلاقي و تعامل فرهنگها تبديل شده و جهت گيريهاي هاي اساسي عالم معاصر برآيند تأثيرات متقابل فرهنگها بر يكديگر است، اكنون با پرسشهاي جديدي روبرو هستيم. طرح و فهم درست اين پرسشها مستلزم اتخاذ موضعي فراتر از فرهنگي خاص است كه در اين گفتگو از آن به موضع ميان فرهنگي تعبير مي كنيم.

کد خبر 236817

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha