پیام‌نما

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا * * * * قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان [در دل ها] محبتی قرار خواهد داد. * * مؤمنى را كه هست نيكوكار / بهر او مهر مى‌دهد دادار

۲۳ شهریور ۱۳۸۲، ۹:۱۱

كنفرانس علم، تكنولوژي و مدرنيته (2)

پرفسور بريانت : در طول تاريخ بشريت ، دين سرچشمه و منبع ظهور فرهنگ بوده است

پرفسور بريانت : در طول تاريخ بشريت ، دين سرچشمه و منبع ظهور فرهنگ بوده است

پروفسور بريانت استاد دين و فرهنگ دانشگاه واترلوي كانادا در كنفرانس "علم، تكنولوژي و مدرنيته " تحت عنوان " آموزه هايي از اسلام، علم و مدرنيته : آيا مي توان به سوي گفت وگو حركت كرد" سخنراني كرد .

به گزارش خبرنگار فرهنگي" مهر"  پرفسور بريانت در اين كنفرانس گفت : عنوان كنفرانس وگفتار مزبور موضوعي وسيع و با اهميت است كه داراي جنبه هاي مختلف و پيچيده اي مي باشد ، و امكان بررسي كامل آن در يك كنفرانس وجود ندارد . از ديرباز علاقه شخصي من  تقابل و برخورد مذهب و فرهنگ با علم و تكنولوژي بوده است. علاوه  برآن ، همواره علاقه مند  برخورد مذاهب با يكديگر،  به ويژه برخورد اسلام و مسيحيت بوده ام. اما در راستاي كنفرانس مطالب خود را در چهار بخش خلاصه مي كنم .

 وي در بخش اول سخنان خود گفت :  در سال 1996 در مقاله اي  با همكاري  دكتر نقوي با عنوان " ارزشها و نحوه نگرش به علم و تكنولوژي " به بررسي ابعاد مختلف ارزشها و نگرش به مقوله علم و تكنولوژي از ديدگاههاي مختلف  از جمله از ديدگاه اسلامي پرداختم، وجه مشترك ميان تمامي ابعاد بررسي شده اين بود كه تجدد ،  اديان بزرگ را مورد چالش قرار داده است. به اعتقاد من در تاريخ بلند بشريت ، دين سرچشمه و منبعي براي ظهور فرهنگ بوده و ايجاد كننده سايبان مقدسي براي فعاليتهاي خود بوده

به اعتقاد من در تاريخ بلند بشريت ، دين سرچشمه و منبعي براي ظهور فرهنگ بوده و ايجاد كننده سايبان مقدسي براي فعاليتهاي خود بوده است . چنين امري نه تنها در سنت هاي كهن ، بلكه براي فرهنگ هاي بزرگ و برجسته اي مانند چين، هند، خاورميانه، و غرب نيز صادق است .

است. چنين امري نه تنها براي سنتهاي كهن( كه در آنها دين و فرهنگ عملا مترادف بوده اند) صادق است بلكه براي فرهنگهاي بزرگ و برجسته اي چون چين ، هند، خاورميانه ، وغرب نيز صحت دارد. از چنين مسيري بود كه فرهنگهاي گوناگون دين را درك و تجربه نمودند و الگوهاي تعيين كننده حيات فرهنگي (به همراه ابزار و تكنولوژيهايش) ظهور نمودند.  نكته اساسي مورد تاكيد اين است كه تنها استثنا براي چنين تقابلي ميان فرهنگ و مذهب ،  فرهنگ غربي مدرن است(1).   آن چه كه فرهنگ غربي مدرن را استثنا نمود اين نكته است كه اين فرهنگ نه تنها برپايه اي متعالي بنا نشده بود، بلكه بر اساس پايه اي غيرديني و سكولار استوار گرديده بود. اين نكته توسط افراد مختلفي نيز مورد اشاره واقع شده است. از جمله آنان هيوستين اسميث (Huston Smith)  است كه در نوشتار  "حقيقت گمشده " آورده است : " ماهيت  ديدگاه مدرن غربي از آن چه كه به نام  " اتحاد انساني "  از آن ياد مي شود تفاوت نموده است واين امر به خاطر تاكيدي است كه بر مقوله " علم گرايي" شده است. يا به عبارت ديگر،  بينشي كه در آن جهان شناخته شده از طريق علم را تنها جهان  ممكن مي داند (2) " ؛  جرج گرنت(George Grant) فيلسوف و جامعه شناس برجسته كانادايي نيز تجدد را آرماني براي تفوق و تسلط بر جهان انساني و غير انساني توصيف نموده است(3) ؛ و در ديدگاه سيد حسن نصر، گرايشات غير ديني و گرايشات تقدس زدايي شده ،  در قلب تجدد  قرار دارد(4) . چنين تحليلهاي فلسفي از تجدد ،  فقدان تعالي بخشي و فرانگري را مركز چالش ميان تجدد و اديان ابراهيمي به حساب مي آورند. هنگامي كه علم گرايي تجدد سنتهاي مذهبي را به چالش كشيد ، مسيحيان در خط مقدم چنين جهان بيني مدرني قرار گرفتند. با وجود اين، آن چه را كه اديان سنتي اغلب با تجدد در چالش مي يابند باورهاي آنان درباره مقولات متعالي و درباره خدا و الله به عنوان حقيقت آغازين و به عنوان منبع تمامي هستي است.  مجددا يادآوري مي نمايم كه اين موضوع در مركز تمامي چالشهايي است كه شريعت هاي ابراهيمي با آن مواجهند. اما چنين مساله اي لزوما به اين معني نبوده كه تنها مسلمانان هستند كه خود را در تضاد با تجدد دربرگيرنده علوم تجربي و تكنولوژي، يافته اند بلكه به اين معني است كه تمامي شريعت هاي بزرگ خود را با ظهور تجدد در چالش مي بينند .

پرفسور بريانت در بخش دوم سخنان خود افزود :   همانگونه كه ويلفرد كنتول اسميث (Wilfred Cantwell Smith) اسلام شناس برجسته كانادايي در سال 1957 در مقاله خود تحت عنوان " مردمي در غوغاي جهان مدرن"  اشاره نموده است : " جامعه مسلمانان

ويلفرد كنتول اسميت مي گويد: جامعه مسلمانان در روزگار ما همانند بقيه انسان ها در يك مرحله انتقالي جدي و اساسي به سر مي برند .  ويژگي اين جامعه اين است كه اعضاي آن در حالي كه با سرگشتگي و فرصت هاي حاصله از تجدد مواجهند ، همچنين داراي شريعت منحصر به فردي هم هستند 

در روزگار ما همانند بقيه انسانها در يك مرحله انتقالي جدي و اساسي به سرمي برند. ويژگي اين جامعه اين است كه اعضاي آن در حالي كه با سرگشتگي و فرصتهاي حاصله از چنين تجددي مواجهند همچنين ميراث دارا شريعت منحصر به فردي هم هستند(5) " .  " علي رغم اين كه مسلمانان احساس به چالش كشيده شدن توسط تجدد گرايي را داشته اند و نسبت به علوم و تكنولوژيهاي جديد نگران مي باشند و وجود چنين مساله اي را مرتبط با پديده غرب گرايي مي دانند ، دلايل فراواني نيز وجود دارد كه نشان دهنده تاييد و پذيرش علوم و تكنولوژيهاي جديد به طور فزاينده اي توسط نخبگان مسلمان است (6) " .  " براي مثال اسماعيل سراج الدين اثبات مي نمايد كه تاكيد قرآن بر جستجو كردن علم و حقيقت  بايد باعث  شود كه مسلمانان علوم و تكنولوژي جديد را پذيرا شوند( 7) " .   وي معتقد است كه ترغيب به علم به عنوان جزئي از تجدد ، مترادف با غرب گرايي نيست . وي همچنين اشاره مي نمايد كه : "  تجدد گرائي بر يك انسان گرايي (Humanism) اصيل استوار است وبايد توسط مسلمانان مورد استقبال قرار گيرد (8) " . وي سپس نتيجه گيري مي نمايد كه پشتيباني از ديدگاههاي علمي يك امر ضروري بوده و چنين مساله اي به ذات خود در حقيقت پشتيباني از ارزشهاي اجتماعي و علي الخصوص ارزشهاي اسلامي كه جوهره تجدد و توسعه مي باشند خواهد بود.  دكتر سهيل عنايت الله چندان خوشبين نبوده و معتقد است : " در عين حال كه اسلام بايد در علم و انقلاب صنعتي سهيم باشد ، اما چنين امري بايد در چارچوب ارزشها و قواعد علوم اسلامي صورت بگيرد (9) " .  يونس نگوس كه تفكري  متمايل به تفكر سنتي دارد مي گويد : " نقطه آغازين علم درون اسلام اين نكته است كه جهان به وسيله الله  و از هيچ به وجود آمده است(10)" . چنين تفكري با علوم جديد كه در آن خداوند به عنوان فرض ، غير مورد نياز ديده مي شود در تعارض است . كنكاش بر سر چالشهاي ميان علوم و تكنولوژي جديد در جهان اسلام مساله اي  ادامه دار است . 

پرفسور بريانتدر  قسمت سوم سخنراني  خود به بررسي جنبه ديگري از تجدد پرداخت .  وي گفت :  اين كه جوامع جديد در غرب از جنبه تاريخي در چه زماني به وجود آمده همواره مورد بحث و اختلاف بوده است. برگزاركنندگان اين كنفرانس ظهور تجددگرايي را در ارتباط با دوره پس از رنسانس به حساب آورده اند. ديدگاه من به گونه ديگري است ، من اشاره به دوره هاي روشنگري قرن 17 ميلادي خواهم نمود كه در آن منبع اصلي تجدد بر اساس استقلال و اختيار انسان بنا شده بود(11) . در اين ديدگاه ،  سنت به عنوان مانعي از گذشته تلقي مي شد كه براي ظهور انسان و جامعه خودمختار و آزاد بايد مورد انكار قرار مي گرفت. توسعه اي اين چنين ، باعث رشد جامعه هاي ليبرال و مدرن غربي شد . دموكراسي از چنين نقطه اي كه نويد دهنده برابري و يكساني بود  شكل گرفت . در چنين نقطه اي مجددا تجدد در چالش با اديان ابراهيمي قرار گرفت ، اگرچه عواملي درون مسيحيت وجود داشتند كه خود را همسو با چنين نيروهاي فرهنگي تازه ظهور كرده يافته و دموكراسي را نيز پشتيباني نمودند و بعضي عناصر در مسيحيت پروتستان نسبت به ظهور عناصر نوگرا نقش بنيادين و اساسي داشتند. نكته مورد نظر اين است كه عوامل ظهور چنين نوگرايي اجتماعي در غرب، به طور وسيعي خاصه در قرن 20 جهانشمول شده اند.  در اين نقطه نيز مجددا پاسخهاي متفاوتي در جهان مسلمانان مشاهده مي كنيم كه طيف وسيعي از انكار صريح اين گونه مفاهيم تا استقبال ازصورت هاي  اجتماعي غربي ( همانند تركيه) را در برمي گيرد.

پرفسور بريانت در پايان سخنراني  خود گفت :  :  در سال 1996 ساموئل هانتينگتون از دانشگاه هاروارد چنين بيان نمود كه : " در جهان پس از جنگ سرد ، ريشه اساسي تضاد و تقابل، اصول ايدئولوژيكي يا حتي اقتصادي نيست ،  بلكه اختلافات و تفاوتهاي ميان انسانها و ريشه تضاد و تقابل،  فرهنگي است ، و نزاع ميان تمدنها تبيين كننده سياست هاي جهاني خواهد بود( 12) " .  وي در ادامه بيان مي كند  كه نزاع و اختلاف اساسي ؛ ميان اسلام و جهان غرب خواهد بود.

اگر چه چنين تحليلي تنها بر پاره اي از وقايع كه از سال 1996 تا كنون به وقوع پيوسته اند قابل انطباق است اما به طور كلي چنين تحليلي بسيار نگران كننده و قابل تامل است ، چرا كه در آن،  امكان گفتگوي تمدنها  ، از جمله اديان تصور نشده و به جاي آن تنها به اختلاف و نزاع توجه داده شده است.

ما در غرب به صورت وحشتناكي به اسلام بي اعتنا و غافل مانده ايم ، در حالي كه اسلام سنت ودين بزرگي است. اسلام دومين شريعت بزرگ جهان بوده كه پيروان آن بيش از 25% از جمعيت معتقد به آئين در سراسر جهان را به خود اختصاص مي دهد. اسلام همچنين سريع ترين دين رشد كننده در آمريكاي شمالي است .  هم اكنون حدود 600000 مسلمان در كانادا و بيش از 6 ميليون

اسلام مكتبي است كه مستحق احترام از سوي ماست ، در حالي كه ما در غرب به طور وحشتناكي نسبت به آن غافل و بي اعتنا مانده ايم . اين دين بيش از آن كه مورد شناخت قرار گرفته باشد مورد تهمت واقع شده است

در امريكا ساكن هستند . اسلام ديني  است كه به واسطه عمق و اهميت نماز  كه يكي از ستونهاي پنجگانه آن نيز است و همين طور نسبت به اعتقادش به الله ،  ممتاز شده است. اسلام به معني صلح همراه با تسليم  نسبت به الله است ، و زندگاني معنوي مردم را براي قرنها پس از ظهورش درسالهاي 600 ميلادي شكل داده است. اسلام مكتبي است كه مستحق احترام ما از سوي ما است ، اگر چه همان گونه كه اسميث بيان مي دارد مكتبي است درچالش با نوگرايي و تجددگرايي. با وجود اين  مسيحيان يك پيشينه دهشتناك نسبت به اسلام دارند و اين دين بزرگ بيشتر از آن كه مورد شناخت قرار گرفته باشد مورد تهمت واقع شده است. ما همواره اين دين را به جهت تحقير مسلمانان "محمد يسم" ناميده ايم نه اين كه آن را با نام صحيحش بناميم. پيروان اين مكتب در گذشته توسط مسيحيان بدنام مي گشتند واكنون نيز چنين است. كتاب مقدس آنان (قرآن ) هيچ گاه مورد توجه قرار گرفته نشده و براي مسيحيان بسيار ناآشنا مي باشد. پيشينه اي كه باعث برداشتهاي منفي نسبت به اسلام در عالم مسيحيت شده است بايد به همت مسيحيان در جهت بهبود روابطشان با مسلمانان مورد اصلاح قرار گيرد.

در زمان ما نشانه هايي در جهت چنين اهدافي پديدار شده است. براي مثال دومين كميته واتيكان از كليساي كاتوليك ( به مانند كميته جهاني كليساها) اقدام به گفتگو درباره اسلام نمود و از اوائل دهه 70 ميلادي يكسري ملاقاتهاي پيوسته ميان مسلمانان و مسيحيان وجود داشته كه به وسيله واتيكان و كميته جهاني كليساها صورت گرفته است. واتيكان همچنين با جنگ يك جانبه امريكا عليه عراق در سال 2003 مخالفت نمود.

 در عالم اسلامي نيز مراكزي همچون كنگره جهاني مسلمانان كه آن نيز گفتگوهايي با مسيحيان در جهت رفع پاره اي از سوء تفاهمها و جهالت هايي كه روابط مسلمانان و مسيحيان را به گونه خاصي درآورده است برقرارگرديده است.

نكته مهم قابل توجه اين كه هنوز تعداد قابل توجهي از مسلمانان در غرب ( اروپا و امريكاي شمالي ) زندگي مي كنند . حركت و مهاجرت اين دسته از مردم پس از پايان يافتن استعمارگري و همچنين نياز به نيروي كار در بسياري از كشورهاي اروپايي مانند آلمان، به غرب صورت گرفت كه نيازمند درك مجدد از اين مردمان و باورهاي آنان احساس است . به خصوص در اين زمينه ما مناسب عمل نكرده ايم و تعصبات و پيش داوري ها هنوز متداول و شايع مي باشد.  جوامع غربي داراي روابط و معاملاتي با مسلمانان در زمينه هاي مختلف مي باشند كه در گذشته نداشته اند. با ظهور شهروندان مسلمان در جوامع غربي گروههايي وجود دارند كه در جهت گفتگو با همسايگان جديد مسلمانشان قدم بر مي دارند. در راستاي چنين تلاشهايي كه ثابت كننده مردود بودن نظريه هانتيگتون نيزاست بر ماست كه موانع ايجاد شده در ايجاد پل تفاهم ميان مسلمانان و مسيحيان را دست كم نگيريم. در نتيجه ما نيازمند ادامه فعاليت جهت گفتگو ميان مكاتبي همانند اسلام و مسيحيت كه هردو در كشاكش با تجددگرايي مي باشند، بوده تا بتوانيم از چنين فرضيات حاكمي در ميان خود رها شده وبه پيش حركت نماييم.

منابع

(1)    Bryant, “Values and Attitudes of Science & Technology”, Journal of  Science & Technology, op. cit. p

(2)                             - Huston Smith, “Forgotten Truth” (NY: Harper & Row, 1976) and “Beyond the post modern 

(3)                                                    ( George Grant, “Technology & Empire” (Toronto: Anansi Press, 1969

(4)                                                          ( 1993   S.H.Nasr, “The Need for a Sacred Science”(Albany, NY                                                        

(5)                      (  Wilfred Cantwell Smith, “Islam in Modern History” (Princeton: Princeton Universit 1957

(6)                                     ( For example: “Islam and Ecology” edited by F. Khalid (London: Cassell, 1992

(7)                                           I. Serageldin, “Islam, Science & Values” in Journal of Science & Technology              

(8)              Serageldin, P. 104. Note also the article by F. Flin, “Khilafah & Wesrern Technology” in Journal of Science and Technology

(9)    S. Inayatollah, “Alternative Futures for the Islamic Ummah” in Journal of Science & Technology, p. 47.

(10)                                                            Yunus Negus, “Science Within Islam” in Islam & Ecology, p. 39(11)    See my “Beyond the Enlightenment: An Unfinished Exploration of Modernity” The Future of Religion:  Postmodern Perspectives, eds. C. Lamb & D. Cohn Sherbok (London: Middlesex University), pp. 26-40     

(12) See Samuel Huntington, “The Clash of Civilizations?” Foreign Affairs 72, No. 3, then expanded into The Clash of Civilizations and Remaking of World Order ،New York                  : Simon & Schuster, 1996

کد خبر 23684

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha