به گزارش خبرنگار فرهنگي" مهر" پرفسور بريانت در اين كنفرانس گفت : عنوان كنفرانس وگفتار مزبور موضوعي وسيع و با اهميت است كه داراي جنبه هاي مختلف و پيچيده اي مي باشد ، و امكان بررسي كامل آن در يك كنفرانس وجود ندارد . از ديرباز علاقه شخصي من تقابل و برخورد مذهب و فرهنگ با علم و تكنولوژي بوده است. علاوه برآن ، همواره علاقه مند برخورد مذاهب با يكديگر، به ويژه برخورد اسلام و مسيحيت بوده ام. اما در راستاي كنفرانس مطالب خود را در چهار بخش خلاصه مي كنم .
وي در بخش اول سخنان خود گفت : در سال 1996 در مقاله اي با همكاري دكتر نقوي با عنوان " ارزشها و نحوه نگرش به علم و تكنولوژي " به بررسي ابعاد مختلف ارزشها و نگرش به مقوله علم و تكنولوژي از ديدگاههاي مختلف از جمله از ديدگاه اسلامي پرداختم، وجه مشترك ميان تمامي ابعاد بررسي شده اين بود كه تجدد ، اديان بزرگ را مورد چالش قرار داده است. به اعتقاد من در تاريخ بلند بشريت ، دين سرچشمه و منبعي براي ظهور فرهنگ بوده و ايجاد كننده سايبان مقدسي براي فعاليتهاي خود بوده
به اعتقاد من در تاريخ بلند بشريت ، دين سرچشمه و منبعي براي ظهور فرهنگ بوده و ايجاد كننده سايبان مقدسي براي فعاليتهاي خود بوده است . چنين امري نه تنها در سنت هاي كهن ، بلكه براي فرهنگ هاي بزرگ و برجسته اي مانند چين، هند، خاورميانه، و غرب نيز صادق است . |
پرفسور بريانت در بخش دوم سخنان خود افزود : همانگونه كه ويلفرد كنتول اسميث (Wilfred Cantwell Smith) اسلام شناس برجسته كانادايي در سال 1957 در مقاله خود تحت عنوان " مردمي در غوغاي جهان مدرن" اشاره نموده است : " جامعه مسلمانان
ويلفرد كنتول اسميت مي گويد: جامعه مسلمانان در روزگار ما همانند بقيه انسان ها در يك مرحله انتقالي جدي و اساسي به سر مي برند . ويژگي اين جامعه اين است كه اعضاي آن در حالي كه با سرگشتگي و فرصت هاي حاصله از تجدد مواجهند ، همچنين داراي شريعت منحصر به فردي هم هستند |
پرفسور بريانتدر قسمت سوم سخنراني خود به بررسي جنبه ديگري از تجدد پرداخت . وي گفت : اين كه جوامع جديد در غرب از جنبه تاريخي در چه زماني به وجود آمده همواره مورد بحث و اختلاف بوده است. برگزاركنندگان اين كنفرانس ظهور تجددگرايي را در ارتباط با دوره پس از رنسانس به حساب آورده اند. ديدگاه من به گونه ديگري است ، من اشاره به دوره هاي روشنگري قرن 17 ميلادي خواهم نمود كه در آن منبع اصلي تجدد بر اساس استقلال و اختيار انسان بنا شده بود(11) . در اين ديدگاه ، سنت به عنوان مانعي از گذشته تلقي مي شد كه براي ظهور انسان و جامعه خودمختار و آزاد بايد مورد انكار قرار مي گرفت. توسعه اي اين چنين ، باعث رشد جامعه هاي ليبرال و مدرن غربي شد . دموكراسي از چنين نقطه اي كه نويد دهنده برابري و يكساني بود شكل گرفت . در چنين نقطه اي مجددا تجدد در چالش با اديان ابراهيمي قرار گرفت ، اگرچه عواملي درون مسيحيت وجود داشتند كه خود را همسو با چنين نيروهاي فرهنگي تازه ظهور كرده يافته و دموكراسي را نيز پشتيباني نمودند و بعضي عناصر در مسيحيت پروتستان نسبت به ظهور عناصر نوگرا نقش بنيادين و اساسي داشتند. نكته مورد نظر اين است كه عوامل ظهور چنين نوگرايي اجتماعي در غرب، به طور وسيعي خاصه در قرن 20 جهانشمول شده اند. در اين نقطه نيز مجددا پاسخهاي متفاوتي در جهان مسلمانان مشاهده مي كنيم كه طيف وسيعي از انكار صريح اين گونه مفاهيم تا استقبال ازصورت هاي اجتماعي غربي ( همانند تركيه) را در برمي گيرد.
پرفسور بريانت در پايان سخنراني خود گفت : : در سال 1996 ساموئل هانتينگتون از دانشگاه هاروارد چنين بيان نمود كه : " در جهان پس از جنگ سرد ، ريشه اساسي تضاد و تقابل، اصول ايدئولوژيكي يا حتي اقتصادي نيست ، بلكه اختلافات و تفاوتهاي ميان انسانها و ريشه تضاد و تقابل، فرهنگي است ، و نزاع ميان تمدنها تبيين كننده سياست هاي جهاني خواهد بود( 12) " . وي در ادامه بيان مي كند كه نزاع و اختلاف اساسي ؛ ميان اسلام و جهان غرب خواهد بود.
اگر چه چنين تحليلي تنها بر پاره اي از وقايع كه از سال 1996 تا كنون به وقوع پيوسته اند قابل انطباق است اما به طور كلي چنين تحليلي بسيار نگران كننده و قابل تامل است ، چرا كه در آن، امكان گفتگوي تمدنها ، از جمله اديان تصور نشده و به جاي آن تنها به اختلاف و نزاع توجه داده شده است.
ما در غرب به صورت وحشتناكي به اسلام بي اعتنا و غافل مانده ايم ، در حالي كه اسلام سنت ودين بزرگي است. اسلام دومين شريعت بزرگ جهان بوده كه پيروان آن بيش از 25% از جمعيت معتقد به آئين در سراسر جهان را به خود اختصاص مي دهد. اسلام همچنين سريع ترين دين رشد كننده در آمريكاي شمالي است . هم اكنون حدود 600000 مسلمان در كانادا و بيش از 6 ميليون
اسلام مكتبي است كه مستحق احترام از سوي ماست ، در حالي كه ما در غرب به طور وحشتناكي نسبت به آن غافل و بي اعتنا مانده ايم . اين دين بيش از آن كه مورد شناخت قرار گرفته باشد مورد تهمت واقع شده است |
در زمان ما نشانه هايي در جهت چنين اهدافي پديدار شده است. براي مثال دومين كميته واتيكان از كليساي كاتوليك ( به مانند كميته جهاني كليساها) اقدام به گفتگو درباره اسلام نمود و از اوائل دهه 70 ميلادي يكسري ملاقاتهاي پيوسته ميان مسلمانان و مسيحيان وجود داشته كه به وسيله واتيكان و كميته جهاني كليساها صورت گرفته است. واتيكان همچنين با جنگ يك جانبه امريكا عليه عراق در سال 2003 مخالفت نمود.
در عالم اسلامي نيز مراكزي همچون كنگره جهاني مسلمانان كه آن نيز گفتگوهايي با مسيحيان در جهت رفع پاره اي از سوء تفاهمها و جهالت هايي كه روابط مسلمانان و مسيحيان را به گونه خاصي درآورده است برقرارگرديده است.
نكته مهم قابل توجه اين كه هنوز تعداد قابل توجهي از مسلمانان در غرب ( اروپا و امريكاي شمالي ) زندگي مي كنند . حركت و مهاجرت اين دسته از مردم پس از پايان يافتن استعمارگري و همچنين نياز به نيروي كار در بسياري از كشورهاي اروپايي مانند آلمان، به غرب صورت گرفت كه نيازمند درك مجدد از اين مردمان و باورهاي آنان احساس است . به خصوص در اين زمينه ما مناسب عمل نكرده ايم و تعصبات و پيش داوري ها هنوز متداول و شايع مي باشد. جوامع غربي داراي روابط و معاملاتي با مسلمانان در زمينه هاي مختلف مي باشند كه در گذشته نداشته اند. با ظهور شهروندان مسلمان در جوامع غربي گروههايي وجود دارند كه در جهت گفتگو با همسايگان جديد مسلمانشان قدم بر مي دارند. در راستاي چنين تلاشهايي كه ثابت كننده مردود بودن نظريه هانتيگتون نيزاست بر ماست كه موانع ايجاد شده در ايجاد پل تفاهم ميان مسلمانان و مسيحيان را دست كم نگيريم. در نتيجه ما نيازمند ادامه فعاليت جهت گفتگو ميان مكاتبي همانند اسلام و مسيحيت كه هردو در كشاكش با تجددگرايي مي باشند، بوده تا بتوانيم از چنين فرضيات حاكمي در ميان خود رها شده وبه پيش حركت نماييم.
منابع
(1) Bryant, “Values and Attitudes of Science & Technology”, Journal of Science & Technology, op. cit. p
(2) - Huston Smith, “Forgotten Truth” (NY: Harper & Row, 1976) and “Beyond the post modern
(3) ( George Grant, “Technology & Empire” (Toronto: Anansi Press, 1969
(4) ( 1993 S.H.Nasr, “The Need for a Sacred Science”(Albany, NY
(5) ( Wilfred Cantwell Smith, “Islam in Modern History” (Princeton: Princeton Universit 1957
(6) ( For example: “Islam and Ecology” edited by F. Khalid (London: Cassell, 1992
(7) I. Serageldin, “Islam, Science & Values” in Journal of Science & Technology
(8) Serageldin, P. 104. Note also the article by F. Flin, “Khilafah & Wesrern Technology” in Journal of Science and Technology
(9) S. Inayatollah, “Alternative Futures for the Islamic Ummah” in Journal of Science & Technology, p. 47.
(10) Yunus Negus, “Science Within Islam” in Islam & Ecology, p. 39(11) See my “Beyond the Enlightenment: An Unfinished Exploration of Modernity” The Future of Religion: Postmodern Perspectives, eds. C. Lamb & D. Cohn Sherbok (London: Middlesex University), pp. 26-40
(12) See Samuel Huntington, “The Clash of Civilizations?” Foreign Affairs 72, No. 3, then expanded into The Clash of Civilizations and Remaking of World Order ،New York : Simon & Schuster, 1996
نظر شما