خبرگزاري "مهر" - گروه بين الملل : خاورميانه ميداني است كه از دير باز عرصه مناقشات، منازعات و رقابتهاي بين المللي بوده است و به واسطه استراتژيك بودن منطقه و اهميت بالاي آن و به واسطه منابع زيرزميني، اين منطقه در معادلات جهاني بويژه بين ابرقدرتها و سيستمهاي امپرياليستي جايگاهي ويژه برخوردار بوده است.
كتاب حاضر از يك مقدمه و شش بخش تدوين گرديده و هركدام از بخش ها نيز به نوبه خود و با توجه به اهميت موضوع به چند فصل تقسيم شده است.
بخش اول:
كتاب در بخش نخست از فصل اول به نوعي به تعريف مفاهيم و عنوانها مي پردازد و در آن به توضيحاتي در باره "طرح" و تعريف آن،"خاورميانه " ، وسعت و محدوده آن و برداشت غرب از واژه "بزرگتر" بر اساس منافع خود، ميزان جمعيت در اين منطقه و همچنين مناطق عربي و غير عربي و ديدگاه آمريكا نسبت به حدود و وسعت خاورميانه بزرگ اشارت دارد.
در فصل دوم به اهميت اين منطقه به لحاظ موقعيت آن از جمله موقعيت ژئوپوليتيكي ، تمدني و يا قدمت اين منطقه كه مهد تمدنهاي بزرگ بوده مساله منابع اين منطقه بويژه انرژي و نفت، ميزان و اهميت آن و همچنين سهم اين منطقه در برآوردن نيازهاي جهاني اشاره مي كند.
بخش دوم:
در بخش دوم به زمينه ها و پيشينه سياست خارجي آمريكا در منطقه و بيان سير تاريخي رويكرد سياست خارجي واشنگتن در منطقه در دو برهه پيش از فروپاشي شوروي و پس از آن مي پردازد. در اين بخش دو فصل وجود دارد و به تشريح دكترين هاي رؤساي جمهور آمريكا از ترومن تا ريگان و از ريگان تا كلينتون را شامل مي شود و همچنين كتاب در اين بخش تا دكترين جرج بوش پسر كه خاورميانه بزرگ را نيز تئوري و دكترين وي مي نامند مطالعه اي تاريخي و پيوسته را ارائه مي دهد.
بخش سوم:
كتاب در بخش سوم وارد مقوله طرح خاورميانه بزرگ و زمينه هاي شكل گيري اين طرح مي شود و مساله را در سه سطح و هر سطح را در يك فصل مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد.
در فصل نخست به بررسي طرح در سطح بين المللي و به زمينه هاي شكل گيري استراتژي تغيير نقشه سياسي خاور ميانه در دوره بعد از فروپاشي شوروي و اتمام جنگ سرد مي پردازد و در آن حادثه 11 سپتامبر را تنها به عنوان عاملي كاتاليزور و تسريع كننده مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهد كه اين حادثه مقامات آمريكا را رو به سمت حملات پيشگيرانه سوق داد.
در فصل دوم به علل و زمينه هاي منطقه اي طرح به رشد اسلام گرايي در خاورميانه و وقوع انقلاب اسلامي اشاره مي كند. البته در اين قست ممكن است خواننده با مشاهده كنارهم قرار گرفتن انقلاب اسلامي و اسلام گرائي كمي دچار سردرگمي شود ليكن نويسنده از اسلام گرائي آنچه كه در رسانه هاي بيگانه امروزه از اين مفهوم برداشت مي شود ندارد.
در فصل سوم به سطح ملي اشاره دارد يعني عواملي كه در داخل آمريكا زمينه ساز ظهور طرح خاورميانه بزرگ گرديد و در آن به چهار گروه اشاره مي كند؛ نئومحافظه كاران كه از آنها در آمريكا به عنوان بازهاي واشنگتن ياد مي شود، بنيادگرايان مسيحي يا مسيحيان صهيونيست كه انديشه آنها برگرفته از تعبير لغوي عهد جديد است ، مراكز مطالعاتي و تحقيقاتي كه از آنها به عنوان (Think Tank) و يا ميراث دوران جنگ سرد ياد مي شود كه در صدد تغيير نقشه خاورميانه و "تخريب سازنده" هستند و در دولت بوش نفوذ فراواني دارند و در نهايت نيز به گروههاي ذي نفوذ اشاره مي كند.
بخش چهارم
در اين بخش به اهداف سياست خارجي بوش كه ملهم از انديشه بازهاي پنتاگون مي باشد اشاره مي كند كه در جهت تغيير رژيمهاي منقطقه و پياده كردن طرح خاورميانه بزرگ هستند.همچنين در اين قسمت به تشريح راهبرد امنيت ملي آمريكا كه اساس سياست خارجي بوش بود و ابزارها و وسايلي كه براي عملي كردن اين سياست بكار گرفته مي شود و مساله بازدارندگي ديپلماسي كه اين نوع را مي تواند در دوره دوم رياست جمهوري بوش مشاهده كرد.
بخش ششم:
در اين بخش به راهكارهاي پيشنهادي مي پردازد كه ايران بايد در راستاي حفظ منافع خود آنها را در پيش گيرد كه عبارتند از: مصادره به مطلوب ، ديپلماسي عمومي ،ايجاد اتحاد بين كشورهاي بزرگ منطقه از جمله چين، هند و روسيه (در پرونده هسته اي ايران يكي از اين نمونه ها و راي مخالف هند عليه ايران و موضع گيري چين و روسيه را شاهد بوديم كه به نظر مي رسد آمريكا نيز خود به دنبال ممانعت از چنين اتحادي حتي در قالب پيمان شانگهاي مي باشد و با جداكردن هند از درون غير متعهدها توانست شكافي در بين طرف ايراني ايجاد كند) ، درگير كردن سازمانهاي منطقه اي و اسلامي، ديپلماسي كنفرانس، گفتمان سازي در سطح منطقه، ارائه الگوي امنيتي ، ايجاد وحدت در جهان اسلام.
بخش آخر:
در بخش هفتم نيز به ارائه اسناد در اين باره مي پردازد.
نظر شما