پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۲۴ دی ۱۳۹۱، ۱۶:۰۶

گذر طیب در محاصره جارو چوبی و صامپزخانه

گذر طیب در محاصره جارو چوبی و صامپزخانه

می‌گویند ماه محرم که می رسید لوطی طیب دسته بزرگ عزاداری اش را راه می انداخت و از میدان شوش تا میدان قیام و چهار راه مولوی و خیابان صاحب جمع را سیاه پوش می کرد. خیابان صاحب جمع را حالا امروزی ها به نام طیب می شناسند. جایی که او در آن میدان‌داری می کرد و از مشاهیر محله بود.

مجله مهر: خیابان تاریخی صاحب جمع را باید در جنوب چهار راه مولوی ببینید. در راسته صاحب جمع که قدم بزنید، یادگارهای قدیمی و سنتی شهر را می بینید که شاید هیچ نقطه دیگری از پایتخت رد و نشانی از آنها باقی نمانده باشد. اینجا پر است از بنگاه ها و بنکداری ها، کارگاه های جارو سازی و صابون فروشی هایی که هنوز در آنها صابون برگردان پیدا می شود.

بقعه "سر قبر آقا " هم با گنبد بلند فیروزه ای اش، روزگاری قبرستان منطقه به حساب می آمد و حالا با درهای بسته و قفل و زنجیر شده، یکی از یادگارهای خیابان صاحب جمع است که دست کسی به زیارتش نمی رسد. سر قبر آقا، عنوان بقعه و گنبدی است که بر قبر میرزا ابوالقاسم تهرانی، معروف به میرزا ابوالقاسم امام جمعهساخته شده. میرزا ابوالقاسم امام جمعه برای مدتی در دوران قاجاریه، امام جمعه تهران بود و قبل از دفن وی نیز در این محل قبرستان کوچکی وجود داشت، اما به مرور زمان و بواسطه اعتقاد عوام به مقام و مرتبت این شخصیت، قبرستان بزرگی در مجاورت این آرامگاه شکل گرفت که به همین نام و با عنوان قبرستان "سر قبر آقا" معروف شد.

در کنار قبر امام جمعه تهران نیز در یکی از ایوان‌های این آرامگاه شخصیت هایی چون ناظم الاطبا و سید مهدی امامی‌، از چهره‌های سیاسی دوران پهلوی دوم‌، مدفون هستند.در دوره پهلوی با توجه به روند شهرسازی و توسعه شهر تهران بسیاری از بخش‌های اطراف گورستان تخریب و در زمین‌های آن باغ عمومی برای تفریح اهالی ساخته شد.بقعه سر قبر آقا نیز در میان این باغ قرار گرفت و مجموعه باغ و بقعه را «باغ فردوس» نامیدند. دو خیابان به نام مولوی در شمال و صاحب جمع در شرق آن احداث شد.

 

دنیای جاروهای چوبی

امروز این خیابان به غیر چند مغازه قدیمی دیگر چندان نشانه ای از گذشته ندارد. در یکی از مغازه های قدیمی، مهدی آزادی، جوان 31 ساله ای نشسته که جواب سلاممان را از میان کوهی از جاروهای بسته بندی شده می دهد. جاروهای چوبی قدیمی که تا پیش از جاروهای برقی و پلاستیکی، حرف اول نظافت خانه ها را می زدند. مهدی روی چهار پایه ای نشسته است و با سوزن و نخ های پلاستیکی رنگی چوب های قهوه ای و نارنجی باریک را به هم می دوزد و دسته هایشان را محکم می کند. می گوید: این شغل را من از پدرم یاد گرفتم و کنار او شروع به کار کردم، پدرم هم از پدرش یاد گرفته بود، من مثل آنها به این حرفه با وجود در آمد کمش مشغولم، دیگر عادت کرده ام کار سختی است و تمام دست هایمان سخت زخم می شود.

مهدی برایمان از چگونگی ساخت جارو می گوید این که از کجا آمده است و آنها چه کار می کنند تا این چوب های باریک، جارویی می شوند به دست کسانی که قرار است غبار حیاط خانه شان را و یا کوچه ای را بزداید، و برق بیندازند چون دیگر در درون خانه ها و محیط های بسته با وجود انواع جاروهای برقی کسی به سراغ این جاروهای قدیمی نمی رود و از آن استفاده نمی کند.

او می گوید: مرکز اصلی کشت این گیاه که به صورت چوب هایی نازک به دست ما می رسد روستای میانه است، آنها شب های عید بذر آن را می کارند و در تابستان درو می کنند و برای ما به صورت بسته بندی شده می فرستند، البته این گیاه با دانه هایش بخش بزرگی از غذای دام را هم تامین می کند، جارو انواع مختلفی دارد، مثل جاروهای رشتی که الان بیشتر از همه استفاده می شود، جاروهای تبریزی و خرمایی و آنهایی که کارمندان شهرداری برای تمیز کردن کوچه و خیابان از آن استفاده می کنند.

 

انبار غله ای در جنوب شهر

اما صاحب جمع قبل از آن که بورس جاروسازها باشد، «انبار غله» تهران بوده است. جایی که در آن عمده فروش های حبوبات جمع شده اند و مواد غذایی شان را به دورترین نقاط شهر می فرستند. پیرمردی به نام حاج حسین جلیلیان فر یکی از قدیمی های این صنف است که از 41 سال قبل در این محل زندگی کرده و خاطرات زیادی از خیابان صاحب جمع دارد. از زمانی که اینجا بیشتر، محل فروش صابون های سنتی بوده است، از زمان هایی که تازه جاروسازها به این محل آمده و شروع به کار کرده اند.

حاج حسین می گوید: آن زمان ها اطراف این خیابان مغازه هایی مثل امروز نبود و بیشتر از همه بنگاه هایی بودند که جنس های مختلفی را از شهرستانها به وسیله چهار پایان می آوردند و از اینجا به صورت جزئی به مردم و صاحبان مغازه های دیگر می فروختند یعنی بارها در این محل تخلیه می شد و در سطح تهران آن زمان پخش می شد.

او اشاره به خیابان انبار گندم که چسبیده به صاحب جمع است می کند و برایمان توضیح می دهد: اسم این خیابان قبلا "انبار غله " بود که زیر نظر دولت‌ آن زمان عمده فروش ها اجناس خود را به این محل می آوردند و می فروختند که لوطی طیب هم در میان عمده فروش ها آن زمان بود، در آن موقع ها اینجا میدان تره و بار هم بود اما کم کم این میدان را به خارج از تهران به جاده بهشت زهرا منتقل کردند.

 میدان اصلی امین السلطان که آن زمان مرکز اصلی تره و بار تهران بوده است و کاروانسرای خانات از جاهایی است که حاج حسین از آنها تعریف می کند، از بازارچه شهید هرندی که از آن زمان تا به حال جمع بنکدارها و یا همان عمده فروش هاست، از قهوه خانه ای می گوید که پاتوق لوطی های محل بود و از افرادی چون حاج‌آقا امانی عضوء جمعیت موتلفه اسلامی، از حاج محمد واحدی و حاج محمود پور صالح که قدیمی ترین بنگاه داران این خیابان و در واقع تهران بوده اند.

بعد از خداحافظی از حاج حسین به سراغ صاحب مغازه قدیمی دیگری می رویم که آن هم به شغل فروش مواد غذایی مشغول است، حاج محمد پازوکی پیرمردی 80 ساله که حدود 50 سال است در این خیابان مغازه دارد و خاطرات زیادی از لوطی طیب و کارهای خیرش برایمان تعریف می کند، از خوبی های او، از دسته ی عزاداری بزرگی که در ماه های محرم در این محل راه می انداخت.

او برایمان تعریف می کند: کار اصلی طیب در این محل عمده فروشی بود در واقع همان بار فروشی در میدان بارفروش ها، یادم هست نزدیک ماه محرم که می شد سراغ کاسب ها می آمد و با احترام و عزت زیادی بدون آنکه مبلغی را مشخص کند چه برای کارهای خیر و چه برای برگزاری عزاداری مبالغی جمع آوری می کرد، طیب زندگی پربار و جالب داشت که آخرش هم مقابل ظلم شاه ایستاد و کشته شد.

حاج محمد پازوکی می گوید: او را در زندان خیلی شکنجه کردند، می گفتند ناخن هایش را کشیده اند و از او خواستند در رادیو امام را نهی کن و او جواب داده است من هرگز این کار را نمی کنم امیدوارم خدا از تمام کارهای من بگذرد، حاضر نیستم پشت سر سیدی که منظورش امام بود حرفی بزنم چون از آتش جهنم می ترسم.

 

بوی چربی صابون های برگردان

روزگاری بیشتر مغازه های خیابان صاحب جمع را صابون پزها که حالا شده اند صابون فروش ها، پر کرده بودند. همان زمان هم بود که قسمت بزرگی از این منطقه قبرستان بوده و شب جمعه های صاحب جمع شلوغ و پر تردد می شد. پشت خیابان صاحب جمع، "صابون پزخانه" ای است که در زبان عامیانه به آن "صامپزخونه" می گویند. جایی که به خاطر تولید و فروش صابون های قدیمی، همان صابون برگردان های بزرگ و نارنجی رنگ نامش ماندگار مانده است.

در حال حاضر تنها یک مغازه کوچک صابون پزی در خیابان صاحب جمع باقی مانده است و بقیه به شکلی امروزی به فروش محصولات بهداشتی که صابون هم جزئی از آن است می پردازند، مغازه ای کوچک با درهایی قدیمی و وجود صابون هایی به نام برگردان در آن، و بوی چربی آنها که نشان از پخت آن با ماده چربی حیوان است که از گذشته ای می گوید که مردم تهران صابون را در این محل کیلویی برای شستشو و حمام می خریدند و استفاده می کردند.

صاحب اصلی این مغازه حاج محمد صالحی است اما شاگرد 65 ساله اش، علی حسین عسگری برای ما می گوید: «مواد اصلی این صابون های از پیه چربی است و کاملا طبیعی و بدون مواد شیمیایی ساخته می شود به خاطر همین اصلا برای بدن و موها ضرری ندارد، حتی بعضی از آنها هم اگر خورده شوند برای بدن ضرری ندارند، اما صابون های امروزی همه از مواد شیمیایی ساخته می شود، صابون های سنتی انواع مختلفی دارد که صابون برگردون، صابون رخت شویی و روغنی و سنگ کوب تقسیم می شوند.»

زهره شریفی

کد خبر 2395083

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha