پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱۴ بهمن ۱۳۹۱، ۱۱:۲۶

سوژه گل آقا، تیتر اول روزنامه شرق

ماجرای کسی که دکتر حبیبی را اذیت می کرد

ماجرای کسی که دکتر حبیبی را اذیت می کرد

کاریکاتوریست هفته نامه گل آقا در یادداشتی که در روزنامه شرق 14 بهمن منتشر شد، از ماجرای کاریکاتورهایی که از دکتر حبیبی کشیده، نوشته است

مجله مهر: نام «گل آقا» و «دکتر حسن حبیبی» که می آید، حتما باید یادی هم از «احمد عربانی» کرد. کسی که  جلد هفته نامه «گل آقا» سالها با کاریکاتورهای او منتشر می شد. کاریکاتورهایی که سوژه اصلی بیشترشان، دکتر حبیبی (معاون اول دولت های چهارم تا ششم) بود. روزنامه شرق امروز 14 بهمن به بهانه درگذشت دکتر حبیبی، تیتر و طرح صفحه اول امروز خود را به کاریکاتورو یادداشتی از احمد عربانی اختصاص داده است تا مروری کند با خاطره هایی کاریکاتوریستی که سوژه اولش دیگر در این دنیا نیست :
 
 
سوژه تپل مپل
تابهترین سو‌ژه‌ ما در «گل‌آقا» بود. جایی که همکاران پایین‌دستش حرام می‌کردند طراحی از صورتشان را! او به عنوان معاون اول رییس‌جمهوری، تشکر هم می‌کرد و زمانی که یکی از روی جلدها را درخواست کرد که اصلش را به عنوان یادگاری به او بدهیم، برایم نامه‌ای فرستاد سراسر تشکر و سکه‌ای هم ضمیمه‌اش کرد که هنوز دارم! و من نمی‌دانم چرا دستم برای پاسخنامه‌اش روان نبود و طفره می‌رفتم، طوری که بارها مرحوم «صابری» به من گوشزد کرد که «بابا! جوابشو بده... معاون اوله ناسلامتی»! و من می‌گفتم جواب یک آدم دولتی؟! درصورتی‌ که زیاد دولتی نبود و روزی که به مناسبت سالگرد انتشار گل‌آقا همراه آقای «خاتمی» به دفتر مجله آمده بودند و با ما عکس یادگاری گرفتند و برخورد برادرانه ایشان، مرا به فکر فرو می‌برد ولی بازهم ننوشتم تا زمانی که استعفا داد... ولی دیگر مزه‌ای نداشت. او در حقیقت سپر بلای دولتی‌ها بود که سیبلش می‌کردیم، البته یک سیبل خوشگل و لپ‌های گلی و چشم‌های آبی نزدیک هم! و آن سوژه روی جلد که کودکی‌اش را کشیده بودم که می‌رفت کنار حوض و مادرش گفته بود که کنار حوض نرود و رفته و افتاده بود داخل حوض … حوض سیاست! نمی‌دانم سال هفتاد و چند بود که مرحوم صابری احضارم کرد که: «دکتر حبیبی استعفا داده و یک روی جلد می‌خواهیم کار کنیم، گفتیم تو که شروع کردی (روی جلدها را) خودت هم تمامش کن!» و کشیدم که «اسب سیاست» را قبل از آنکه از رویش سقوط کند، مهار کرده و به آرامی مشغول پیاده شدن است «آخر اسب داشت رم می‌کرد» و مانند نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای، وزرا این‌طرف و آن‌طرف صف بسته‌اند و تمام قد و نیمه حتی روی ابرها، ایستاده‌اند! و این شد روی جلد گل‌آقا به مناسبت پایان حکومت سوژه ما کاریکاتوریست‌ها، که چقدر خوشحال بودیم که چقدر راحت ایشان را کاریکاتوریزه می‌کنیم و ایشان هم راضی است و همه با هم کیف می‌کردیم! و حالا مدت‌هاست نه گل‌آقایی هست، نه مجله گل‌آقایی نه کاریکاتور گل‌آقایی هست و این هم آخرین سوژه خوش‌نقش، خوش‌قلب و انسان گل‌آقایی که همگی رفتند.... یادشان گرامی. روزی آقای «هاشمی‌رفسنجانی» به عنوان رییس‌جمهوری آمده بود کانون پرورش فکری، بازدید و من مسوول توضیح در بخش انیمیشن کانون بودم که نیم‌ساعتی صحبت کردیم و ایشان سوالاتی می‌کرد که مثلا نقش کامپیوتر چیست؟
(هنوز کامپیوتر مانند الان پررنگ نشده بود) و مرا «عربیانی» خطاب می‌کرد که دکتر نجفی، وزیر آموزش و پرورش، اصلاح می‌کرد و می‌گفت ایشان، فلانی هستند و روی جلدهای گل‌آقا را می‌کشند و آقای هاشمی بلافاصله گفت: «ا ا ا ا! پس ایشان، دکتر حبیبی ما را اذیت می‌کنند؟!» و من هم گفتم: «خب کابینه ایشان هم (اوشان هم) مردم را اذیت می‌کنند!» و خندیدیم... .آخی، طفلی آقای دکتر...! ما، در مجله، زورمان به آقای هاشمی نمی‌رسید و آقای دکتر را دراز می‌کردیم و این طفلک با لبخند ملیحش همه را تحمل می‌کرد و تازه برای مجله، مطلب هم می‌فرستاد، گاهی نثر، گاهی شعر به نام مستعار «بنده خدا» و در حقیقت به نوعی همکار ما بود و بعدها شنیدم برای من آپارتمانی در نظر گرفته بودند که با اقساط سبک و قیمتی نازل در اکباتان ابتیاع کنم که نشد و جالب است که خود آقای دکتر تا آنجا که من می‌دانم، مستاجر بودند! و در سفری به آقای صابری گفته بودند: «این همه خونه و ما بی‌خونه...!.» به هرحال در آن زمان یعنی دهه 70 در اوج انتشار گل‌آقا، یکی از وزرا اظهار داشته بود که من حرام می‌کنم اگر صورت مرا کاریکاتور کنند و من در شماره بعد، کابینه را کشیدم که همگی دور میز نشسته‌اند و حبیبی هم در صدر مجلس و آن وزیر، سرش را گذاشته روی میز و به خواب عمیقی فرو رفته است و او را طوری کشیدم که فقط پیشانی بلندش معلوم بود و دستانش صورتش را پوشانده بودند که هم ما گناه نکرده باشیم که صورتش را حرام کش ترسیم کرده باشیم و هم اینکه به او گوشزد کنیم که در محل اجلاس کابینه و هنگام کار، نباید خوابید! و وقتی دکتر تلفنی، موضوع را جویا شد، بلافاصله گفت: «خب صورت من را به جای او می‌کشیدی...!.» جالب است یکی از دوستانم پیامک زد که دکتر حبیبی پیغام داده که بیا آپارتمانت را تحویل بگیر و این بعد مرگ دکتر بود، یعنی بیا بهشت‌زهرا...! با داشتن این دوستان عزیز، احتیاج به دشمن نداریم! به هرحال یکی از مردان نیک روزگار که اشتباهی وارد کابینه شده بود به‌طور کل از کابینه رخت بربست... .
کد خبر 2395201

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha