در ابتدای تاسیس تلویزیون بسیاری از خانوادههای ایرانی با دیدن تصویر مجری در تلویزیون، آن را غریبه تلقی میكردند و حتی گفته شده است كه خیلی از بانوان و دختران در آن سالها با حجاب مقابل تلویزیون مینشستند، اما شجاعیمهر در این حضور سی ساله، طوری با مردم خودمانی شده است كه خیلی از مردم او را دیگر عضوی از خانواده خودمان میدانند، طوری كه حتی از او بارها دعوت شده است به مراسم خواستگاری همین «بینندگان عزیز» برود. هرمز شجاعی مهر به معنای واقعی و دقیق كلمه «آنكادر» است. گفتوگوی جامجم با این مجری معروف را از نظر میگذرانید:
آقای شجاعی مهر! چرا پیر نمیشوید؟
خیلیها به من گفتهاند و میگویند كه ما هر وقت شما را دیدهایم همیشه همینطور بودهاید، اما واقعیت این است كه من خیلی عوض شدهام و تغییرات ظاهری و پیر شدن در من آرام اتفاق میافتد، اما چون مردم دائم من را از تلویزیون میبینند، این تغییرات خیلی برایشان مشخص و واضح نیست.
با همه اینها، سرعت پیر شدن شما از متوسط مردم كمتر است، واقعا برای خودتان هم این سوال نشده بود؟
اتفاقا با دكتر مجد، از روانشناسان خوب كشور كه مهمان برنامه خانواده شده بود، صحبت میكردم، از ایشان پرسیدم چطور است كه كار ما علیرغم سختی و دشواری ولی ما سرحال و پرانرژی هستیم، جواب داد این به دلیل ارتباط شما با مردم است، چون مردم شما را دوست دارند و به خاطر حرفهای خوبی كه میزنید تحت تاثیر قرار میگیرند و در حق شما دعا میكنند و این انرژی مثبت كه برای شما فرستاده میشود، اگر فطرت شما پاك باشد آن را دریافت میكنید. واقعیت این است كه ما مجریان از مردم انرژی میگیریم؛ در جمع بودن همیشه انرژی میدهد، مثلا میتوانیم در خانه ناهار بخوریم اما به رستوران میرویم و در جمع قرار میگیریم تا از مردم انرژی بگیریم. این انرژی كه مستقیم به سمت ما میآید میتواند در زندگی ما موثر باشد من بخش عمده آن را مطمئن هستم كه از دعای خیر مردم است و بعد از آن هم سعی كردم كه سالم زندگی كنم.
از جراحی زیبایی و پلاستیك برای جوان ماندن استفاده نكردهاید؟
خیر هرگز.
یعنی استفاده از این روشها را برای جوان ماندن در تلویزیون درست نمیدانید؟
اگر نیاز شود استفاده میكنم مثل دندانی كه كرم خورده میشود و میكشیم برای صورت هم اگر مشكل پیش بیاید قطعا استفاده میكنیم، تا حالا هزاران نفر به من گفتند شما یك رنگی به ریشهایت بزن، اما من فكر میكنم خیلی مصنوعی میشود. به نظر من همینطوری خیلی واقعیتر است.
این ظاهر شما دست خودتان است؟ مثلا اگر بخواهید موهایتان را كوتاه كنید، مدلش را عوض كنید یا ریشتان را بزنید، امكانش هست؟
تا به حال نخواستم این كار را انجام بدهم ببینم میگذارند یا نه، ولی من فكر میكنم خود مردم خیلی جا بخورند چون 30 سال مرا با این چهره دیدند و خودم هم دوست ندارم تغییری ایجاد كنم.
تا به حال جوك یا متلكهای مردمی در رابطه با خودتان را شنیدهاید؟
(با خنده) كم و بیش.
مثلا؟
بیشتر جوكها و متلكها در مورد پیر نشدن من بوده، چند وقت پیش یك مطلب طنز از یكی از شبكههای اجتماعی را برایم پرینت گرفتند و آوردند كه نشان میداد یك نفر از كودكی تا سالمندی پای تلویزیون است، ولی تصویر من ثابت و همیشه جوان روی تلویزیون دیده میشود.
جالبترین و عجیبترین درخواست مردمی از شما چه بوده؟
عجیب نبوده، اما چیزی كه از من زیاد خواسته شده این بوده كه در مراسم خواستگاری و عروسی آنها شركت كنم.
در مراسم خواستگاری؟! تا به حال قبول كردهاید؟
بله زیاد رفتم، البته برای من سخت هم بود كه كجا میروم، چون با محیط آشنایی نداشتهام و به هر حال غریب بودهام. این را برای خودنمایی نمیگویم، ولی معمولا كسانی از من خواستهاند كه با آنها خواستگاری بروم كه از سطح زندگی پایینتری برخوردار بودند و به نوعی میخواستند شجاعیمهر اعتبارشان باشد.
آخرین خواستگاری كه برای «بینندگان عزیز» رفتید را تعریف میكنید؟
یكی از بچههای سازمان كه آبدارچی و بسیار انسان شریفی است از من خواست مثل برادرش در خواستگاری دخترش حضور داشته باشم. به من گفت فكر كن دختر خودت است و من با اطلاعات كمی كه از ایشان داشتم، رفتم. اتفاقا عروسیشان هم بودم كه خیلی باصفا برگزار شد.
زندگی خصوصی شما چقدر متاثر از كارتان است؟ مردم چقدر این حریم را رعایت میكنند؟
من حریم خانوادگیام را از كارم جدا كردهام. به عنوان نمونه همسر بنده در 31 سالی كه در سازمان كار میكنم، حتی حاضر نشده یك ثانیه جلوی دوربینی برود، عكسی بگیرد یا مصاحبهای انجام دهد و تاكنون نیز هیچ خبرنگاری را به منزل راه نداده است.
این خواست شما بود یا همسرتان؟
صد در صد تدبیر خودش بود و من الان میفهمم كه چه كار خوبی كرد ، حریم خانه و زندگی من كاملا مجزا از كارم است، من یك كار دیگر هم برای این تفكیك حریم خصوصی از مسائل كاری انجام دادم. سعی كردم خودم را نزدیك كنم به آن شخصیتی كه در تلویزیون از من جاافتاد، یعنی آن هرمز شجاعیمهر تلویزیونی. من با خیلی از هنرمندان برخورد كردم كه ذهنیت دیگری نسبت به آنها داشتم و وقتی دیدمشان، انگار یك آدم دیگر بودند و آنقدر در ذوق من خورد كه با خودم گفتم نكند من هم همینطور باشم و سعی كردم اگر یك درصد احتمال وجود دارد كه من هم اینطور باشم، خودم را نزدیك شجاعی مهر تلویزیون كنم، و الان همان چیزی كه در زندگی روزمره هستم، در تلویزیون هم هستم.
چه زمانی شخصیت واقعی شما با آن هرمز شجاعیمهر تلویزیونی در تناقض است یا تفاوت دارد؟
یك جاهایی كه احساس میكنم حق من ضایع میشود یا جاهایی كه احساس میكنم با پارتی بازی كارم راه میافتد، اینجا گول میخورم و كارم را انجام میدهم. (میخندد)
آخرین باری كه با پارتی بازی كارتان را انجام دادید، كی بود؟
البته خیلی اهل پارتی بازی نیستم، ولی مثلا وارد جایی مثل بانك كه میشوم مسئول آنجا من را به جا میآورد و من را به داخل دعوت میكند و كارم را سریعتر راه میاندازد، البته من هم برایشان مجله میبرم!
ظاهرا شما عصبانی نمیشوید یا به سختی عصبانی میشوید، اینطور نیست؟
چرا عصبانی میشوم، اما سعی میكنم خودم را كنترل كنم، یكسری ویژگیها در درون همه هست، من هم عصبانی میشوم، جالب است كه بگویم هنوز هم پشت میكروفن یا دوربین دچار اضطراب میشوم، اما یاد گرفتهام كه عصبانیت و اضطراب را كنترل و مدیریت كنم.
شما جزو طیف شمالیهای سازمان هستید؛ حكایت این شمالیهای سازمان چیست؟
زمان ورود من به سازمان برمیگردد به 31 سال پیش و بعد از رفتن آقای قطبزاده. یعنی اینجا یا جای من بود یا جای قطبزاده.(میخندد) پس من متاثر از مدیران شمالی وارد سازمان نشدم بعد از ده سال از ورود من مرحوم كردان چون خودش شمالی بود، یك ارادتی هم به بچههای شمالی داشت از بچههای شمالی زیادی دعوت كرد كه به سازمان بیایند، ضمن این كه شمالیها از روح لطیفتری برخوردارند و با هنر و موسیقی سازگاری بیشتری دارند.
بچههای شمالی سازمان را خودم هم میبینم، من وقتی به سازمان میآیم ماشینم را در دورترین نقطه پارك میكنم و هر دفعه یك ساعت رفت و یك ساعت برگشت را پیادهروی میكنم تا اینطور ورزش كرده باشم، در مسیر هم كه میروم با همه سلام و علیك میكنم و از اینها 70 درصد شمالی هستند و با هم مازندرانی صحبت میكنیم.
آقای شجاعیمهر! فكر نمیكنید بیش از حد قربان صدقه مردم میروید؟
من خیلی قربان صدقه نمیروم و خیلی هم قربان صدقه رفتن بلد نیستم، من به مردم احترام میگذارم، همه برنامههای ما زنده است و ممكن است گاهی این اتفاق بیفتد. من برنامههای خودم را هنوز هم بعد از اجرا میبینم، چون همسرم ضبط میكند و تازه من را نقد هم میكند.
نقد همسرتان به شما چیست؟
خانمم میگوید تو زیاد حرف میزنی و باید كمتر صحبت كنی.
پس این مشكل پرحرفی و تعارف در اجراهای تلویزیونی از كجا میآید؟
ما یك مشكلی هم از آن طرف داریم، تهیهكننده از من میخواهد كه پنج دقیقه زمان را پر كنم تا قسمت بعدی را برود و من مجبورم كه حرف بزنم، اما بیجهت هم چیزی را نمیگویم، البته در تلویزیون ما كه در یك برنامه یكساعت حرف میزنند آن پنج دقیقه چیزی نیست و من تلاش میكنم در آن دقایق چیزی را بگویم كه به درد مردم بخورد، من به مردم احترام میگذارم و اگر در زندگی چیزی را داشتم، مدیون ادب و احترامی هستم كه پدرم در قلب من گذاشت و به من یاد داد، زمانی كه من دانشگاه تهران قبول شدم و خواستم بیایم پدرم حرفی به من زد كه هنوز در قلب من مانده، ما دوتا درخت در خانه داشتیم كه یكی از آنها خیلی پربار و میوه بود و كوتاه و خمیده و یكی خیلی بلند اصلا بار نمیداد پدرم به من گفت هر چقدر انسان پربارتر باشد، دانش زیاد و معرفت داشته باشد مانند این درخت همیشه سر به زیرتر و افتادهتر است و هر چه كه نادانتر باشد همیشه میخواهد قد علم كند، و آن درخت پرمیوه را نشان من داد و گفت سعی كن همیشه اینطور باشی و من تلاش كردم كه به این سمت و سیاق بروم.
چند اجرا را نام میبرم شما نظرتان را درباره اینها بگویید. اجرای برنامه مناظره انتخاباتی سال 88 توسط آقای دكتر پورحسین.
عالی بود؛ بهغیر از آن كاری كه آقای پورحسین انجام داد، كاری نمیشد كرد، برای این كه شما هر كاری میكردی بعد متهم میشدی.
اگر از شما بخواهند كه برای انتخابات 92 مجری مناظره شوید، میروید؟
قطعا قبول نمیكنم چون اصلا آدم سیاسی نیستم و سیاست هم بلد نیستم.
دستور باشد، چطور؟
دستور باشد چشم، اما دیگر عواقبش پای خودشان است.(میخندد)
سیاسیترین اجرای شما چه بوده؟
اجرای سیاسی نداشتم البته اینطور بوده كه در همین برنامه خانواده شخصیتهای سیاسی از جمله رهبر معظم انقلاب و رئیسجمهورهای دوران مختلف، روسای قوه قضاییه كه برای بازدید سازمان آمدند به برنامه ما هم آمدند و با هم صحبت كردیم و این باعث افتخار من است، اما اینكه برنامه یا اجرای سیاسی باشد، نبوده است.
اجرای شهیدیفر در پارك ملت...؟
عالی است و از هر جهت قبولش دارم، آدمی است كه استخوان خرد كرده این كار و باسواد است.
اجرای مرتضی حیدری در برنامههای سیاسی و گفتوگومحور؟
آقای حیدری شخصیت سیاسی دارد .كارش خوب است و اطلاعات خوبی دارد، اجرا و قیافهاش را دوست دارم.
جواد خیابانی؟
آنكه عاشقشم. من اهل فوتبال نیستم، اما واقعا تفسیر فوتبالش را دوست دارم؛ انگار فیلم سینمایی تعریف میكند، با اینكه خیلی به او انتقاد میكنند، اما من واقعا دوستش دارم.
انگار شما همه را دوست داریدها!
بله واقعا همین است، من همه را دوست دارم!
عادل فردوسیپور؟
خدا به او لطفی كرده كه فقط به بعضیها میكند، گذشته از اینكه مجری باسواد و توانایی است، خدا لطفی كرده كه به دل مردم مینشیند.
نچسبترین اجرا از نظر شما؟
اسم نمیبرم، اما اجرایی كه توام با غرور و نخوت باشد، این بدترین اجراست. ما نوكر مردم هستیم، این موقعیتی كه در اختیار هرمز شجاعیمهر قرار گرفت، اگر در اختیار هرآدم دیگری قرار میگرفت، به مراتب بهتر از شجاعیمهر میشد، پس اینكه خدا یك چیز را در وجود ما به ودیعه گذاشت كه به خاطر آن مغرور شویم، نه اینطور نیست.
به بازنشستگی فكر میكنید؟
من براساس آن اعتقادی كه دارم كه هرچه جلوتر میرویم، دانش ما افزونتر میشود و میتوانیم بیشتر در برنامهها قابل استفاده باشیم تا زمانی كه مردم و سازمان مرا بخواهند، كار میكنم. من با برنامه تلویزیونی زندگی میكنم.
تلویزیون بیشتر به شما نفع رسانده یا شما به تلویزیون؟
(خنده) هر دو با هم. من بیشتر، چون من عاشق كارم هستم، به خاطر كارم خیلی خودم را محدود كردم، خیلی جاها نرفتم و خیلی كارها نكردم.
مثلا؟
من عروسی خواهرزادهام نرفتم؛ طوری كه خواهرم گفت اگر نیامدی، دیگر اسم مرا نیاور. خودتان میدانید كه عروسی شمالیها حالت خاص زیادی دارد. كافی بود من میرفتم و یك عكسی پخش میشد، نهتنها آنجا بلكه خیلی جاهای دیگر هم نرفتم، برای اینكه دوست نداشتم ذهنیت مردم نسبت به هرمز شجاعیمهر عوضشود، نمیخواستم این آدم جلوی مردم بشكند.
اگر از سیمای مركز مازندران بخواهند كه كلا به آنجا بروید، این كار را انجام میدهید؟
به خاطر كارم نمیتوانم. اگر از من دعوت كنند میروم، اما به طور كل نمیتوانم.
شما الان یك كارتل رسانهای دارید و این یعنی شما یك فرد قدرتمند هستید، قدرت هم با سیاست گره خورده است، چرا اصرار دارید بگویید اصلا سیاسی نیستید؟
من چون اهل این برنامهها نیستم، پرسش شما را متوجه نمیشوم. یك دفتر مجله داریم و كار میكنیم و واقعا احساس قدرتی نمیكنم. اگر میخواستم این احساس را داشته باشم، باید آن زمانی كه روی صحنه میرفتم و دههزار نفر برای من دست میزدند، حس قدرت میكردم. روزگار نشریات، روزگار سختی است؛ آنقدر مصیبت دارد كه دیگر به قدرت فكر هم نمیكنی؛ ما قیمت مجلهمان را 500تومان افزایش دادیم، كلی برگشتی داشتیم، قیمت الان مجله فقط پول كاغذ آن است.
عجیبترین جایی كه آقای شجاعیمهر دیده شده؟
من هرازچندگاهی برای خرید كاغذ به شهر وین در اتریش میروم. در یكی از این سفرها، همسر من هم همراهم بود. همسرم خواست وارد پاساژی شود، من گفتم خسته شدم شما برو من همین جا مینشینم. تا او برود و بیاید من كنار پاساژ روی یك نیمكت نشستم و یك سیگار كشیدم، بعدا كه به ایران آمدم، مرا خواستند و عكسی به دست من دادند كه همان لحظهای بود كه من منتظر همسرم در كنار پاساژ نشسته بودم!
نظر شما