1- چند روز پيش ميزبان جمعي از بر گزيدگان المپيادهاي علمي جهاني بودم كه با كسب رتبه در اين همايش هاي بزرگ علمي جوانان جهان افتخار آفرين شده بودند . احساس من اين بود كه به ميان همه سرمايه هاي ملي پرتاب شده ام ، سخن آغاز كردند، يكي با حرارت مي پرسيد : "نخبگان جوان كشور تمايلي به ماندن د رايران ندارند چرا ؟" ديگري گله مند بود كه" چرا فقط موقعي مورد توجه هستيم كه مدال آورده باشيم و بلا فاصله فراموش مي شويم ؟" دارنده مدال المپاد جهاني رياضي ياد آور مي شد كه" رتبه ما در حالي به دست آمد كه هيچ ساماندهي آموزشي خاص در كشور وجود ندارد ". ديگري از انجام نشدن يك مسافرت علمي چند روزه برنامه ريزي شده به تركيه مي گفت كه به علت كمبود بودجه به آنان تحميل شده بود و...
2- در برابر آنچه در ذهنم از اين سرمايه هاي ملي مرور مي كنم به صفحات روزنامه ها و گفتار آناني باز مي گردم كه" مسئوليت ملي "شان برنامه ريزي و استفاده از اين انرژي غير قابل جايگزين جواني است و مهمترين سازمانها علي القاعده "سازمان ملي جوانان " ، ديگري " وزارت آموزش و پرورش" و بعدي " وزارت علوم "هستند؛ البته بسياري نهاد هاي ديگر هم وجود دارند كه در امور جوانان صاحب مسووليت اند اما مثل اين سه دستگاه در رده سياستگذاري كلان و علمي و تخصصي محسوب نمي شوند. آخرين وضعيت اين سه دستگاه چيست ؟
3- سازمان ملي جوانان چندي پيش يكباره دچار تكانه شديد مديريتي شد . يكي رفت و ديگري آمد. آنكه آمد، نيامده سياستهاي پيشين" نظام" در برخورد با جوانان را به انتقاد گرفت و وعده هاي فراواني براي" اصلاح "اين نابساماني ها داد. اما از همان روز تاكنون مهمترين آسيبي كه از عدم توجه حاكميت به مسايل جوانان مورد توجه ايشان بوده و دائما هم تكرار شده " كاهش انگيزه مشاركت جوانان" بوده است !
مانده ام كه آيا براي درمان اين آسيب بود كه فقط با جابجا شدن يك مسئول مديرت كلان دولت تشخيص داد كه 4 برابر شدن بودجه كمك به تشكل هاي" شبه حزبي" جوانان" فوري و فوتي" است يا اينكه فوريت اين "نياز جوانان" را مي دانسته اما به تاخير انداخته تا آقاي A كه صلاحيت لازم را نداشته برود و B بيايد و ...؟ باور كنيد علاقه مند نيستم كه در موضوع "جواني" سياسي بنويسم وبينديشم، اما در اين معما كه چطور " پروژه راي اولي ها" را مي توان به " پروسه جلب مشاركت ملي جوانان" تبديل كرد، مانده ام! بنده گمان نمي كنم كه با دهها " دو ميليارد تومان" هم اين كار شدني باشد.
4- به وزارت آموزش و پرورش، يا به قول شهيد بزرگوار پرورش و آموزش مي رسيم. وزير عزيزي كه همين چند روز پيش به خاطر " امتيازات مديريتي" فراوانش از استيضاح رهيد و از نمايندگان آراي عمومي راي اعتماد گرفت، چه مراحلي را طي كرده كه امروز براي مديريت آينده سازان كشور صاحب تمام صلاحيت ها تلقي مي شود. آخرين هاي آن عضويت هيات مديره يك روزنامه، مديريت ستاد انتخاباتي رياست جمهوري، تصدي وزارتي تازه تاسيس به نام تعاون با چند هزار پرسنل در كابينه اول و به يكباره وزارت كليدي ترين وزارتخانه با 25 ميليون ذخيره انساني در كابينه دوم.
دو سال پيش وقتي اين عزيز، وزير آموزش و پرورش شد از ابتدا حساسيت فراواني نصيب همين "معاونت پرورشي" كرد و آن را منحل نمود و از اساس ساختار تربيتي سرمايه هاي كشور تا قبل از آموزش عالي را به چالش آورد. بد نيست بدانيد فردي سالهاي سال متصدي همين "معاونت پرورشي " بوده و حداقل در 4 نوبت براي ضرورت آن از همين دولت و همين رييس جمهور بودجه و اعتبار گرفته است كه امروز رييس سازمان ملي جوانان شده است. يعني آقاي B!
بنده كه به عنوان يك ناظر بيروني به مديريت دولت مي نگرم ، مي گويم صد رحمت به نابساماني و نا هماهنگي در تيم اقتصادي كابينه، در برابر نابساماني سياستها در تيم مديريت آموزشي و جوانان كشور!
همانقدر مانده ام چطور و با چه تحليلي وزير يك وزارتخانه تازه تاسيس و جمع و جور صنعتي و تعاوني ( آنهم به عنوان اولين تجربه) به وزارت آموزش و پرورش " جهش" مي كند، در شگفتم كه چطور تحت مديريت واحد دولت ، سكاندار و مدافع "معاونت پرورشي" در كابينه اول، در حالي در ميانه كابينه دوم به رياست سازمان ملي جوانان " عروج" مي كند كه معاونت مربوطه اساساً زائد تشخيص داده شده و از چارت وزارت مربوطه هم حذف گرديده است؟!
و البته ازابتداي وزارت وزير جديد و عزيزمان هم شنيده ايم كه " انگيزه مشاركت" در مدارس و دروس بايد تقويت شود. حتماً عقل سليم از پيوند اين وزارت و سازمان ملي جوانان تحولات عظيمي را در زمينه جلب مشاركت جوانان انتظار مي كشد!
5- و اما وزارت علوم. وزير محترم قبلي بعد از چند بار استعفا در مواقفي كه منطقاً از مديران انتظار " مديريت بحران" مي رود، رفت. اصلاً چند سال گذشته را مگر جز در ميانه ماندن و رفتن اين وزير عزيز طي كرده ايم؟!
انگيزه هاي اين رفتن به كنار، به آمدن بعدي توجه كنيم. فردي از سوي رييس جمهور براي وزارت علوم به مجلس معرفي شد و در حاليكه همه تصور مي كردند خاتمي از مجلس همراه مايوس برنمي گردد، چنين شد. "جرم" وزير معرفي شده با كوله باري از تجربه و علم و تخصص چه بود؟ نمايندگان محترمي از اكثريت مجلس صراحتا بيان داشتند كه "سياسي نبودن" فرد معرفي شده آنقدر مهم است كه هم صلاحيت پيش گفته نقص آن را جبران نمي كند!
در حاليكه رييس دولت معتقد بود كه فرد جديد فرق بين "سياست بازي و سياسي بودن" را به مثابه " برنامه هاي جديد دولت" در اين بخش خوب مي فهمد، يك اداره تشكيلاتي بر اراده ملي چيره شد و اين استاد تمام را كه به صراحت حاضر نشد برنامه هاي وزير سابق را "تكرار" كند، به همين جرم كه از مدير قبلي " پيرو" ي نمي كند شايسته وزارت تشخيص نداد.
6- و دست آخر اينكه به نظر من يك انسداد مهلك در فهم جوان، درك سرمايه لايزال جواني و شعور مديريتي در اين حوزه حكمفرما شده است. انسدادي كه كاملاً سياسي و وابسته به تشكل هايي است كه فقط بلوكي از قدرت اند و ديگر هيچ.
آوردن نام و اشاره مسئولين هر بخش و هر " عزيز" ي در اين نوشتار رد صلاحيت و سلامت انگيزه او نيست ، كما اينكه اين دردها هم مختص يك دولت نيست، بلكه انگشت گذاشتن بر ناتواني سيستمي كهن است كه ستون فقرات خود را بر پايه شعارهاي جوان محور بنا كرده و به اتكاي همان ايستاده است، اما در سلسله اعصاب و مركز فرماندهي اجازه مي دهد سلولي به پاي راست فرمان جلو رفتن و به پاي چپ فرمان عقب گرد دهد، سلول ديگري به دست راست فرماني و به دست چپ فرمان متنافض صادر كند و آخر اينكه هر مهره اي از اين ستون فقرات را اختيار داده است تا به سليقه اي رفتار كند كه يكصد و هشتاد درجه با عملكرد مهره قبلي اختلاف فاز دارد.
و سرانجام چند سوال:
اول: ارزيابي عاميانه از آنچه در بند يك آوردم اين است كه وقتي با جوانان نخبه و مدال گرفته و سرمايه هاي علمي كشور چنين رفتار شود واي به حال ميليونها جواني كه " سرشار از سرمايه جواني" اند اما فرصت مدال آوري نيافته اند؟
دوم: ارزيابي عاميانه از آنچه در بندهاي دو تا پنج آمد، اين است كه وقتي دستگاههاي كلان سياستگذار در حوزه جوانان چنين گرفتار و بازيچه سياست هاي متناقض غير سيستمي و كاملا سليقه اي هستند، واي به حال هزاران تشكل " مستقلي" كه با مديريت اينان براي جبران " كاهش انگيزه مشاركت جوانان" در حال بودجه گرفتن هستند؟ً
و سوم: ارزيابي عاميانه از آنچه در بند ششم آمد، اين است كه ارزش يك پيكره به انديشه اي است كه در ميان جمجمه آن نهفته است. وقتي پيكره گرفتار اين انديشه مريض است، كار عاقلانه و شايسته به درمانگاه و تيمارگاه فرستادن همين انديشه است، نه قصابي كردن و ارتوپدي و فيزيوتراپي نمودن دست وپايي كه بازيچه اين سيستم بد فرمان گشته است.
من تصور مي كنم " جواني" بايد در انديشه مديريتي كلان ما حاكم شود و به جاي سلولهاي سياه تصميم گير، سلولهاي پركار خاكستري تزريق شود و از چشماني كه با آب مرواريد سياسي كاري سياه گشته و روشنايي نمي بيند، به مدد يك جهش ليزري و انقلابي چشماني بسازيم كه به بزرگترين سرمايه ملي تاريخ اين سرزمين يعني " جواني" به روشني و خلوص و بدون چشمداشت مي نگرد.
"جواني " يك فرصت استراتژيك ملي است، بدا اگر با مديريت ما به تاراج سليقه افراد و گروههاي رفته و تبديل به "تهديد" شود.
نظر شما