ماهنامه فیلم نوشت: این یك تراژدی کامل است؛ سقوطی ناخواسته که بر زندگی موفق یک سینماگر فعال نقطهی پایان گذاشت. یادآور دیالوگ شخصیت اصلی رستگاری در شاوشنك که در توضیح زندانی شدنش میگوید: «بدشانسی تو هوا معلقه. باید رو سر یکی بشینه. اون شب نوبت من بود.» در یکی از روزهای فروردین ۱۳۸۰ هم نوبت به «آتقی» معروف و محبوب سریال آینهی عبرت رسید که هدف تیر بلا قرار بگیرد و محبوبیتی را که میتوانست راهها را برایش هموارتر کند، با خود به پشت میلههای زندان ببرد و چهارده سال انتظار بکشد. در دورانی که عمر برخی از محبوبیتها به یک دهه هم نمیرسد، آتقی سریال آینهی عبرت بعد از ۲۵ سال هنوز محبوب است.
"
- من در "باغ بلور" در نقش یک معتاد بازی کرده بودم. سال 67 محمود دینی از طرف اداره مبارزه با مواد مخدر به سراغم آمد تا برای سه روز سرصحنه بروم و نقش معتاد را بازی کنم اما آن سه روز شد دو سال. اما جالب است که برای بازی در "آینه عبرت" حتی یک ریال هم دستمزد نگرفتم. حتی ماشین و خانه خودم را در اختیار پروژه گذاشتم. تقریبا فیلمنامه هم نداشتیم و خیلی از دیالوگهای "آتقی" را خودم میگفتم.
- تهیه کنندگی "آقای شانس" ضرر مالی بدی برایم داشت و به همین دلیل فعالیتم در سینما عملا متوقف شد. من خانه ام را فروختم و "آقای شانس" را ساختم ولی ضربه ای خوردم که قابل جبران نبود. سر تولید این فیلم مستاجر شدم و تا الان مستاجرم. وره ای بود که فیلمهای اکبر عبدی با مشکل روبرو بود و همه فیلمهایی که او بازی میکرد اگر هم اکران می شدند اکرانهای پردردسری داشتند. "آقای شانس" هم قربانی آن شرایط شد.
- فروردین 80 مقابل حرم امام در اتوبان قم در حال رانندگی بودم. یک عابر پیاده میخواست از خیابان رد شود. تصادف بدی شد. چند اتومبیل به هم خوردند و آخرینش متعلق به من بود. اتومبیل من هم به جلو پرت شد و عابر را زیر گرفتم و متاسفانه کشته شد. اتومبیل بیمه نداشت و من چند روز زندانی شدم که با وثیقه آمدم بیرون و دنبال رفع پیامدهای این اتفاق بودم که چند روز بعد در خیابان سهروردی با خانمی تصادف کردم که البته این دومی منجر به فوت نشد ولی شرایط اقتصادی من کاملا به هم ریخت. باید از آن خانم رضایت میگرفتم اما از ایشان خبری نشد. میدانستم عازم زندان هستم. برای اداره اموالم به یکی از بستگانم وکالت دادم و خودم آماده پیامدهای ماجرا شدم. بستگان مقتول تصادف اول رضایت دادند اما تصادف دوم و گرفتاری در زندان باعث شد کلی بدهی بالا آورم. فرزندان آن خویشاوند که به او وکالت دادم الان صاحب پست و مقام شده اند و من که به او وکالت تام داده بودم از نظر حقوقی امکان اداره اموالم را ندارم. دائم بدهی پشت بدهی آمد و من هم گرفتار زندان بودم.
- وکیل دارم اما وضع مالیم آشفته است. هاشمی شاهرودی حکم دادند که من شرایط اعسار دارم و لاریجانی هم دستور رسیدگی دادند و هر بار منتظرم که این دستورها منجر به اتفاقی شود اما در دادستانی اتفاقی رخ نمیدهد.
- در مدت زندانی بودن دو بار سکته کردم؛ یک بار قلبی و یک بار مغزی. دست راستم بی حس شده و حس میکنم آخرین اخطارها را از زندگی گرفته ام. وضعیت مالی ام هم روشن است. واقعا ندارم. از کجا بیاورم؟ منوچهر نوذری هم در زندان با من هم بند بود اما به دلیل شرایط جسمی اش دوره زندانش را کم کردند اما من با این وضعیت هنوز باید به زندان بروم.
- حتی امکان عمل جراحی ندارم چون بیمه ام در خانه سینما درست نشده. کارت عضویت انجمن بازیگران را هم دارم. در مدت زندانی بودنم داوود رشیدی، فریبرز عرب نیا، سعید کنگرانی، حسین فرحبخش به دیدنم آمده اند.
- با 70 میلیون تومان مشکل حل میشود. البته در این چهارده سال بخاطر این رقم زندان نبودم چون کمتر از این بود و در طی این مدت مرتب زیاد شد و به اینجا رسید.
- سال گذشته با خانواده رفتیم برای ریاست جمهوری رای دهیم. خانمی که مسئول مهر زدن به شناسنامه ام بود شناسنامه مرا دید و گذاشت کنار. گفتم چرا؟ گفت من همان کسی هستم که 14 سال پیش در سهروردی به من زدی. گفتم خانم کجایی من برای رضایت گرفتن کلی دنبال شما بودم. الان ایشان در وزارت کشور مشغول به کار است. گفت باید 12 میلیون به من بدهی تا رضایت دهم. در این شرایط 12 میلیون از کجا بیاورم؟
- زندانیها "آتقی" صدایم میزنند. در زندان تاکنون 5 مستند ساخته ام که برای تعدادی از همین فیلمها در زندان اوین جایزه گرفته ام. دلم میخواهد بیرون بیایم و کار کنم. عمرم سوخت. استودیو و دفتر و بنگاه و خانه ام رفت. 14 سال تاوان دادم. بس نیست؟
نظر شما