زهرا كوچولو با گريه مي گويد : برادر محصلم براي آوردن پول به روستاي مان در نزديكي زنجان رفته و مي ترسم دير برسد و مجبور باشيم جسد مادرم را از روي آسفالتهاي خيابان به خانه ببريم .
دخترك مي ترسد و مي لرزد اما انگار نه انگار... گويي كسي اين مادر و دختر را نمي بيند و يا اگر هم مي بيند به روي خود نمي آورد!!
زن با لهجه اي آميخته به غربت و به تركي غليظ حرف مي زند و دخترش درد و دلهاي مادر را ترجمه مي كند .
زن از بي كسي هايش مي گويد و اينكه اگر در اين بيمارستان آشنا و پول نداشته باشي مجبوري اينگونه روي زمين سفت و سخت دراز بكشي .
عصايش را كنار دستش گذاشته ، چون ديگر توان راه رفتن ندارد .
يازده پزشك مختلف او را براي انجام معاينات به اينجا فرستاده اند اما مسئولان مي گويند جا نداريم ، فعلا برو... و اين تنها مشكل مادر زهرا نيست ، بلكه مشكل تعداد زيادي از افراد است كه با دستور پزشك به اين بيمارستان مي آيند اما بي نتيجه بر مي گردند.
به گفته يكي از نگهبانان ، هر روز افراد زيادي از شهرستانهاي دور و نزديك براي معالجه خود و يا يكي از نزديكانشان زير درختهاي محوطه چادر پهن مي كنند و منتظر مي مانند .
به گزارش خبرنگار مهر، قدمت و موقعيت جغرافيايي اين بيمارستان يكي از عوامل مهم جذب افراد سراسر كشور به اين مركز درماني است .
زن با هزار و يك مكافات دوباره با اتوبوس به ديار خود مي رود و چند روز بعد بر مي گردد .
طبقه چهارم - بخش ارتوپدي زنان
زن بيمارروي تخت خوابيده و زهرا هم كنارش ايستاده است . اتاق سه تخت خواب دارد . در كنارش يك دختر بچه و زني با دست شكسته روي تخت هاي فرسوده دراز كشيده اند . چند پلاك آبي روي ديوارهاي قديمي و بالاي سر هر بيمار نصب شده . يك يخچال هم هست كه به گفته بيماران بستري ، هميشه خراب است . همه اشياء بوي كهنگي مي دهند جز پرده هاي آبي...
پروين زني كه دو هفته است به علت شكستگي دست راست روي تخت چسبيده به پنجره دراز كشيده ، مي گويد : از ترس پرستاران جرات نداريم پرده را كنار بزنيم چون نو است و مي ترسند خراب شود...
همه بيماران حرف هاي زيادي براي گفتن دارند اما مادر زهرا وضعيت بدتري دارد. تند تند حرف مي زند و گريه مي كند و مي گويد : اول به من گفتند مي تواني از كارت بيمه روستايي استفاده كني، تازه يك ماهه كه بيمه شده ايم اما حالا بعد از دو هفته بستري شدن مي گن بايد 800 هزار تومان بدي . آخه ما اگر اينقدر پول داشتيم كه نمي آمديم اين بيمارستان ، مي رفتيم بيمارستان شخصي .
زن ادامه مي دهد : حالا سه شبه كه مرخص شدم و چون پول ندارم اجازه نمي دن برم بيرون تازه عمل شدم اما نه پانسمانم رو عوض مي كنن و نه غذاي درست و حسابي بهم مي دن، همين يك ذره غذا رو هم بايد با زهرا نصف كنم.
هم اتاقي زن مي گويد : بيچاره داشت از درد ناله مي كرد ما خودمون با دست شكسته بهش قرص داديم تا آروم تر شد، تازه بالش رو هم به من دادن بذارم زير دستم اگه چاره اي بود بهش پس مي دادم .
با ديدن اين صحنه در ذهن هر بيننده اي اين سئوال پيش مي آيد كه يعني در اين بيمارستان براي بخش ارتوپدي يك بالش اضافه وجود ندارد؟؟
بيماران ديگر اين بخش و ارتوپدي مردان كه در انتهاي اين سالن تنگ و بلند و قديمي قرار دارند نيز از وضعيت بهداشت و دوش هاي كثيف و تختها گله مندند .
جعفر 45 ساله تخت هاي بيمارستان را به اسبهاي سواري تشبيه مي كند و مي گويد : شبها آنقدر تخت صدا دارد كه موقع جابجا شدن از خجالت هم اتاقي هايم نمي توانم استراحت كنم از طرف ديگر غذاها واقعا به درد نخورند و مايع دست شويي غير بهداشتي كه دست هايمان بعد از هر بار شست و سو ، خشك مي شود.
آموزش يا درمان...
دكترسادات، پزشك عمومي كه دوره كارورزي خود را در اين بيمارستان گذرانده است درگفتگو با خبرنگار مهر مي گويد : تا وقتي كه در اتاق هاي عمل جراحي اين بيمارستان بخش آموزش به دانشجويان علوم پزشكي تهران بحث درمان را تحت الشعاع قرار داده اند نمي توانيم انتظاري بيش از اين داشته باشيم.
وي ادامه مي دهد : بيشتر متخصصان به صورت پاره وقت در اين بيمارستان فعاليت مي كنند و در بيشتر عمل هاي جراحي از دانشجوياني كه درجه كارورزي و كارآموزي دارند استفاده مي شود ، پس طبيعي است تا وقتي در بيمارستاني بر بخش آموزش بيش از درمان تكيه شود مشكلات روز افزوني به وجود خواهد آمد ، چون بايد بيمار پله پله با دانشجويان پزشكي پيش برود و به همين دليل ويزيت ها طولاني مدت مي شود .
مريم، دختري كه مادرش به تازگي عمل آپانديس انجام داده است ، پشت در اين اتاق نشسته و از عدم رسيدگي مطلوب قبل و بعد از عمل مي گويد : وقتي ساعت 10 شب مادرم را به بيمارستان آورديم گفتند نمي توانيد در اين بيمارستان سونوگرافي انجام دهيد و بايد به بيمارستان جم برويد .
وي ادامه مي دهد : با اينكه حال مادرم خيلي خراب بود بعد از سونوگرافي دوباره برگشتيم اما نه تنها مادرم از عمل راضي نبود بلكه بعد از آن هم پرستاران به وضع سرم و داروهايش بي توجهي نشان مي دادند و اگر خودم تزريقات بلد نبودم و سوزن را از دست مادرم بيرون نمي كشيدم بعد از تمام شدن سرم ، معلوم نبود چه بلايي سر مادرم مي آمد . اينجا آنقدر گرم است كه ما سر انجام خودمان از خانه پنكه آورديم . تخت ها آنقدر خراب و از كار افتاده اند كه مادرم به خاطر لاستيك روي تخت مدام عرق مي كند و گاه از شدت حرارت فرياد مي كشد...
اورژانس...
محوطه بيمارستان طوري ساخته شده است كه اغلب بيماران تصادفي را از سراسر تهران با هلي كوپتر به بخش اورژانس اين بيمارستان مي آورند.
وقتي از طبقه اول براي رسيدن به اورژانس عبور مي كني با ديدن كاشي هاي سفيد و فضاي تاريك راهرو دلت مي گيرد، چون محيط بيشتر شبيه حمام هاي قديمي است نه يك بيمارستان!
با عبور از پله ها، بيماران اورژانسي را خواهي ديد كه روي نيمكتهاي چوبي در انتظارند.
در بدو ورود و در ميان شلوغي جمع حاضر صداي فرياد مردي را مي شنوي كه پاي شكسته اش را روي نيمكت رها كرده و به پزشكي كه بايد او را ويزيت كند اما نيامده ، دشنام مي گويد .
تخت هاي زنانه و مردانه اتاق مخصوص بيماران اورژانسي با يك پرده سبز رنگ از هم جدا شده . بوي سر گيجه آوري در فضا پيچيده است.
كمي جلوتر از اين اتاق تعدادي زن و مرد پرونده به دست منتظر رسيدن نوبت هايشان هستند.
اتاق ناظران فني درست به ميله هاي طوسي چسبيده است و زني با لباس مخصوص مشغول نوشيدن چاي و خوش و بش با همكاران است.
با دنبال كردن بوي تهوع آوري كه در فضا پيچيده است به اتاقي مي رسي كه چند مصدوم تصادفي را با لباس هاي پاره و تن هاي خوني روي تخت رها كرده اند.
زني كه به شدت زخمي شده از شدت درد به خود مي پيچد اما كسي به دادش نمي رسد ، چون جمعيت زياد است و نمي شود به تك تك آنها رسيدگي كرد !
يكي از تخت ها خوني مي شود اما تا دو روز بعد كه دو بيمار ديگر روي آن مي خوابند از تعويض ملحفه خبري نيست !
كمبود وسايل اوليه كمك ازجمله مواردي است كه در تك تك سلول هاي قسمت اورژانس و ساير قسمت ها خود نمايي مي كند .
به جز تعداد زياد تصادفي ها، افرادي كه به اين بخش آمده اند مبتلا به زردي ، ناراحتي هاي كبدي و چاقو خورده و... هستند . از شدت شلوغي و بوي نامطبوع دلت مي خواهد به سرعت فضا را ترك كني و بيرون بروي .
يكي از رزيدنت هاي اين بيمارستان در گفتگو با خبرنگار مهر، به نام " هزار تخت خوابي" كه البته اسم قديمي بيمارستان است اشاره مي كند و مي گويد: در تعداد زيادي از اتاق هايي كه قبلا اتاق عمل بوده اند بسته شده و بسياري از آن هزار تخت معروف ديگر عمر مفيد خود را از دست داده اند و در گوشه انباري هاي بيمارستان خاك مي خورند!
اين رزيدنت جوان در ادامه به استاداني اشاره مي كند كه تنها براي يدك كشيدن نام استاد و عضويت در هيات علمي دانشگاه به اجبار سري هم به اين مجتمع مي زنند و اغلب آنها به علت مطب هاي خصوصي ديگر حوصله اي براي رسيدگي به اين بيماران ندارند...
بخش بيماريهاي عفوني...
اين بخش شامل بيماريهاي عفوني و ايدزي است كه در ايزوله نگهداري مي شوند و اغلب آنها آخرين روزهاي زندگي خود را مي گذرانند و به گفته پرستاران، اين بخش بيش از ساير قسمت ها آدمي را به ياد مرگ مي اندازد.
يكي از افرادي كه براي رساندن داروهاي ايدزي ها به اين قسمت آمده است ، درباره مشكلات بيمارش مي گويد : به جز نگاه بد اغلب افراد به اين بيماران، گراني و كميابي داروها ما را از پا در آورده است و اغلب داروهاي آنها با دفترچه بيمه پيدا نمي شود .
نيم نگاه آخر...
به گزارش خبرنگار مهر، توصيف اين مشكلات تنها نيم نگاهي به مسائل حاد حاكم بر مراكز درماني دولتي است كه اين مجتمع بيمارستاني نيز مستثني از اين قاعده نيست
اما با نگاهي دقيق و عميق به اين نتيجه مي رسيم كه تامين سلامت افراد جامعه با حل مشكلات اين بيمارستان و بيمارستانهاي ديگر وابسته به دانشگاه علوم پزشكي تهران ارتباط تنگاتنگي دارد . پس خوب است مسئولان به جاي انتقاد از يكديگر و پشت گوش انداختن مشكلات و كتمان واقعيات ، نگاهي درست و اساسي به مسائل روزمره مراكز درماني دولتي داشته باشند تا جان مردم آسان از دست نروند .
نظر شما