به گزارش خبرگزاری مهر، در این نشست که به پخش فیلمهای «پایان» و «فصلها» به کارگردانی «آرتاواز پلشیان» اختصاص داشت، محمدرضا اصلانی و محسن خیمهدور به نقد و بررسی این فیلم نشستند.
در ابتدا محمدرضا اصلانی با اشاره به بحث «سینما- نگاه » بهعنوان یکی از کهنترین بحثهای فلسفی و زیبایی شناختی در جهان اندیشه گفت: در واقع این افلاطون بود که اندیشه و معرفت را از امری شنیداری به امری دیداری مبدل ساخت. البته نباید فراموش کرد که دیدن هم مانند عینیت هیچگاه تعریفی نهایی نداشته است و فریب بزرگی است که هرآنچه را میبینیم معادل واقعیتِ آن چیز بپنداریم. از منظر پدیدارشناسی جهان خودش را ظاهر میکند تا بتواند خودش را پنهان سازد.
دغدغههای پلشیان برای سینمای تجاری و شبهروشنفکری ایران
این مستندساز سینمای ایران ادامه داد: بحث امروز ما در مورد نحوه دیدن در سینما است. قصد داریم فیلمهای یکی از شاعران سینما را به نمایش بگذاریم تا ببینیم جهان را چگونه مینگریسته و چه وجهی از دیدن را مطرح ساخته است. در واقع باید به این پرسشها بپردازیم که چه میبینیم، چگونه میبینیم و اینکه چگونه میتوان دید؟ پلشیان فیلمساز روس ارمنیتبار را میتوان همپای فیلمسازی همچون برسون و یکی از مهمترین فیلمسازان جهان امروز دانست. پلشیان به این پرسش میپردازد که چگونه میتوان جهان روزمره را به مثابه یک ابدیت دید؟ او برای رسیدن به یک منِ ناب، نگاهی هستیشناسانه و پدیدارشناختی دارد. در کار پلشیان تدوین صرفا یک کار فنی و تخصصی محسوب نمیشود بلکه در حیطه نگاه او تعریف میشود.
اصلانی در توضیح شیوه خاص تدوینگری پلشیان گفت: در شیوه تدوین چندصداییِ او هر واحد، عنصر و حرکت با سایر عناصر برخوردی دو جانبه پیدا میکند. پرداختن به دغدغههای پلشیان برای سینمای تجاری و شبهروشنفکری ایران است که دچار سطحینگری و اندیشه خطی شده است امری ضروری به شمار میرود. در فیلمهای پلشیان بیشتر شاهد نگاه ابژه به سوژه هستیم. در واقع امر دیدن در آثار پلشیان امری دراماتیک است و از این منظر به نقاشی شرقی شباهت پیدا میکند که در هر لحظه جایگاهش دچار تغییر میشود و بهجای ایستادن در یک نقطه، در واقع به درون موضوع و منظر خویش سفر کرده و خاطره گذر کردن خود را نقاشی میکند.
کارگردانی که از بازیگر استفاده نمی کند
در ادامه محسن خیمهدوز به زمینه تاریخی شکلگیری شخصیت سینمایی پلشیان پرداخت و گفت: سینمای ارمنستان قدمتی ۱۰۰ ساله دارد و تاکنون توانسته استعدادهای نابی را شکوفا سازد. پس از دهه ۵۰ میلادی و پایان جنگ جهانی دوم، پاراژانوف توانست تاریخ سینمای ارمنستان را به دوران پیش و پس از خود تقسیم نموده و جای سینمای ارمنستان را در سینمای جهان باز کند. پلشیان نیز از دهه ۸۰ میلادی به بعد، ادامه دهنده راه پاراژانوف بوده است. یکی از مهمترین ویژگیهای او این است که برای به تصویر درآوردن واقعیت تاریخی از منظری هستیشناسانه، مرتبا به جستجوی فرمهای نوین میرود. اگرچه انسان در فیلمهای او نقش مهمی بازی میکند، اما او از بازیگر استفاده نمیکند و در واقع آدمها سرنوشتهای فردی را بازنمایی نمیکنند.
این منتقد سینمایی نیز به اهمیت مونتاژ در کار پلشیان اشاره کرد و ادامه داد: لازم است به اهمیت مونتاژ دیداری و شنیداریِ مبتکرانه در کار پلشیان اشاره کنیم که دو دستاورد به همراه دارد؛ نخست آنکه کلام به مثابه یک عنصر روایتی در کار او حذف میشود و تصویرِ خالص جایگزین آن میشود. در واقع شاهد وحدت زیباییشناختی صوت و تصویر در آثار پلشیان هستیم. دستاورد دوم به هم ریختن ساختار کلیشهایِ پیوستگی و همبستگیِ نماهاست. در فیلمهای او تصاویر مستقل از هم و در عین حال با هم هستند و مخاطب با دیدن انبوه تصاویر نامتقارن، در نهایت شاهد اثری متقارن میشود که در دل کثرت به وحدت میرسد.
خیمهدوز در بخش دیگری از صحبتهای خود به زمینه هستیشناسانه نگاه از منظر پلشیان پرداخت و با اشاره به فضای حاکم بر سینمای دوران شوروی، سینمای پلشیان را در تقابل با سینمای مسلط حکومتی دانست و گفت: نقد پلشیان به گفتمان مسلط در سینمای شوروی، دارای هویتی زیباییشناختی بود. نگاه پلشیان به جای آنکه گزارشگرانه باشد، نگاهی خلاقانه و نقاد بود و همواره مستقل و شاعرانه باقی ماند. در فیلمهای او به دشواری میتوان جای دوربین و نحوه کنترل آن را تشخیص داد و میتوان گفت وی ما را به سماع دوربین میبرد؛ این به معنای زیباییشناسی شنیدن و به سمع دیگری رساندن، دیدن و به نگاه دیگری منتقل کردن، فهمیدن و به فهم دیگری افزودن است.
وی ادامه داد: از منظر هستیشناسی نگاه باید گفت او با جهانی ممکن و ابتکاری به مصاف جهان بیرون میرود. پلشیان در حالی از زمانه خود فراتر میرود که فیلمها و شبهفیلمهای قصهگوی عامهپسندهیچگاه قادر به فراروی از زمانه خود نیستند. در آثار پلشیان معنا به فرامعنا تبدیل میشود؛ فرامعنایی ساختارشکن که به نقد امر واقع و بازسازی شاعرانه آن میپردازد. پلشیان بهعنوان مولد سینمای شاعرانه، را در واقع میتوان خیامِ جهان تصویری دانست، و شاید اگر خیام رباعیاتش را به زبان تصویر میسرود، حاصل چیزی میشد همچون آنچه پلشیان به تصویر کشیده است.
نظر شما