به گزارش مهر، در همين دهه 30 بود كه بسياري از كارگران از كارخانه ها اخراج شدند و كارخانه ها يكي پس از ديگري به تعطيلي كشيده شد ند . جنگ ، بيكاري و ركود اقتصادي شديد باعث شده بود تا جامعه به دو قشر كاملا متفاوت تقسيم شود . گروهي ثروتمند و گروهي ديگر فقير كه متشكل از جامعه كارگري و كارمندي مي شد . اين توذيع ناعادلانه ثروت سبب سرخوردگي و نااميدي جامعه كارگري مي شد ، گروهي كه علي رغم همه تلاشي كه براي گذران زندگي انجام مي دادند هيچگاه نمي توانستند نياز هاي اوليه خود و خانواده شان را برآورده كنند .
زندگي هاي " قسطي " شايد تنها راه حل مقابله با مشكل بود اين شكل اقساطي از وسايل خانگي ساده آغاز مي شد تا خانه و ماشين و... و كارگران بايد تمام ماه را كار مي كردند تا بتوانند در پايان ماه اقساطشان را بپردازند و در نهايت موفق ترين آدم ها كساني بودند كه مي توانستند از پس اقساط ماهيانه اشان برآيند .
در ميان درام نويسان آمريكا كه از 1940 به اين سو آثار ماندگاري خلق كردند " آرتور ميلر" نگاه رئاليستي تري به جهان پيرامون خود داشت به همين دليل اكثر شخصيت هاي او آدم هاي ناكام در برابر شرايط سخت اجتماع هستند . پس لاجرم از دل اين شخصيت ها انسان هايي معترض خلق مي شود كه بي شك نمي توان تاثير دهه 1930 را بر آنها منكر شد.
ميلر تا قبل از نگارش " مرگ فروشنده " نويسنده موفقي بود كه آثار قابل توجهي خلق كرده بود اما بعد از نوشتن اين نمايشنامه و اجراي آن توسط "اليا كازان" موقعيت خود را به عنوان يك درام نويس بزرگ به تثبيت رساند .
" مرگ فروشنده " داستان مرد فروشنده اي به نام ويلي لومان است كه سال ها در شركت واگنر شرافتمندانه كار كرده و براي جذب مشتري از اين شهر به آن شهر رفته است و امروز افتخارش به اين است كه در هر شهري آشنايي دارد و هرجا كه برود افرادي هستند كه "ويلي دستفروش "را بشناسند و اين برايش مهم است غافل از اينكه اينها دردي از دردهايش را درمان نمي كند او اكنون پيرمردي است كه بايد بازنشسته شود و اين چيزي نيست كه او مي خواهد چرا كه حقوق بازنشستگي كفاف مخارجش را نمي دهد ضمن اينكه او دو پسر دارد به نامهاي بيف و هپي كه هنوز هم مانند پدرشان با خيال هاي واهي اشان زندگي مي كنند ونه اينكه نمي توانند كمك حال پدرشان باشند ، حتي از پس مخارج خودشان هم بر نمي آيند چون هنوز هيچكدام شغلي براي خود انتخاب نكرده اند و در تصميم گيري براي آينده مانده اند .
در اين ميان شايد بهترين راه براي ويلي غرق شدن در گذشته باشد ، گذشته اي كه او مي توانسته با كمي تدبير از سرنوشت ناخوشايند امروزش جلوگيري كند. او اگر همراه برادرش "بن" مي رفت و كار او را دنبال مي كرد بي شك امروز موقعيت بهتري داشت اما او كارش را دوست داشته و براي شغلش آينده درخشاني مي ديده اما امروز در 63 سالگي با آنچه تصور مي كرده فاصله زيادي دارد.
به گزارش مهر ، " مرگ فروشنده " جامعه مصرف گراي مدرني را تصوير مي كند كه آدم ها در آن مانند كالاها ي تاريخ مصرف داري هستند كه بايد روزي كنار گذاشته شوند . دنيايي كه در آن مردم بايد كالاهايي را قسطي بخرند و هنوز چيزي از اقساط آن را پرداخت نكرده آن كالا از" مد" مي افتد و بايد به فكر كالايي تازه باشند تكنولوژي آنقدر پيشرفت كرده است كه بتواند هر روز چيز تازه اي را براي مردم به نمايش بگذارد تا آنها فرصتي براي تفكر و عميق شدن به مسائل اخلاقي نداشته باشند همانطور كه واگنر جوان در برابر تكنولوژي زمانه اش كه يك ضبط صوت ساده است چنان حيرت زده مي شود كه حتي نمي تواند به درد دل هاي ويلي گوش كند و چون در همان جامعه رو به رشد و مصرف گرا كار مي كند يك فروشنده پير ديگر از نظر سود دهي بهره اي برايش ندارد و بايد كنار گذاشته شود و اين حكمي است كه جامعه برايش تعريف كرده است.
ويلي لومان انساني است در گير با گذشته. عدم برنامه ريزي براي زندگي مساله اي است كه ويلي را عذاب مي دهد. فرصت ها و روياهاي از دست رفته اي كه فاصله اش با آنها بيشتر و بيشتر مي شود باعث شده تا ويلي در دنياي واقعي به دنبال آرزو هايش نباشد و جهان رويا را براي اين نياز بزرگ زندگي اش انتخاب كند جهاني كه در آن اعتبار ، اقتدار و احترام برايش قائلند و در جامعه و خانواده جايگاه قابلي دارد .
واقعيت اين است كه روزگاري ويلي نزد پسرانش جايگاه مهمي داشته است ، بيف و هپي پدرشان را دوست داشته اند و براي او احترام قائل بوده اند اما امروز پدر چون اقتدارش را در جامعه از دست داده است ، نزد فرزندانش هم ديگر جايگاهي ندارد و اين از همه چيز برايش سخت تر است حتي از جواب هاي سربالاي واگنر جوان كه او را موجود بي ارزشي مي داند.
به گزارش مهر، ويلي با مرور خاطرات گذشته به دنبال يك سوال بزرگ است : مسبب اين نابساماني ها كيست ؟ او در گذشته خود به دنبال يافتن اين مهم است ، واگنر پير، با وعده و وعيد هايش براي شغل بهتر ، ليندا همسرش با ممانعت از رفتنش به جنگل به همراه بن، بيف و هپي با برآورده نكردن آرزوهايش ، همه و همه در عدم موفقيت ويلي سهم دارند اما مهمتر از همه اين خود ويلي است كه به جامعه و شرايط حاكم بر جامعه واقف نبوده و امروز نتيجه آن را مي بيند و برايش سنگين هم تمام مي شود .
ويلي حتي نمي داند كه تصميم پاياني اش هم مشكلي از مشكلات فرزندان نابسامانش حل نمي كند اما شايد با از ميان برداشتن خود تحولي در زندگي زن و فرزندانش ايجاد كند.
نظر شما