آنقدر مرده ام ...
از جمله درونمايه هاي چشمگير شعر زنان سپيدسرا ، « مرگ» است . مرگ اين دغدغه ديرين بشر همواره ذهن شاعران را به خويش مشغول داشته و در روزگار ما نيز نگاه خاص به اين مقوله قابل تامل است :
… شانههايم تكان ميخورد
تا گر گرفته جنازه ام
زيربارش يكريز پروانههات دفن ميشدم
زني كل ميكشد روسري هاي سياه در باد را …
(طيبه نيكو)
در نمونه بالا و همين طور نمونه اي كه خواهيد خواند ، شاعر از ضمير اول شخص به « مرگ » مينگرد ، به عبارت ديگر مرگ به عنوان دغدغه اي شخصي تلقي شده و مورد بحث قرار ميگيرد . اين رويكرد در ميان زنان شاعر ، بسامد بالايي دارد :
حق با شماست
من هيچ گاه پس از مرگم
جرأت نكردهام كه درآيينه بنگرم
و آنقدر مردهام
كه هيچ چيز مرگ مرا ديگر
ثابت نميكند
(فروغ)
البته از زاويههاي ديگري نيز به مرگ نگريسته شده است ، آنجا كه شاعر از بيرون به اين پديده نگاه ميكند . در اين حالت البته شعرهاي عيني تر از نمونههاي قبلي هستند.
ديدم كه همهي بستگانم مردند
و من
بعد از اينكه ديدم ماشين به كجا فرار كرد
(به كجا فرار كرد؟)
بر روي جنازهها راه افتادم
گريه نميكردم اصلاً راه ميرفتم
جنازهها بالاي قلب من دراز كشيده بودند…
(مريم مسيح)
مگر به قبر كسي زنگ مي زند
به مردهاي كه مرده نيست زنگ؟
قبر زنگ مي خورد
الو
الو
كه اگر مرده نداشته باشد
اين مرده اگر موبايل
الو
(آذر كياني)
آن روزها رفتند
از جمله درونمايه هاي ديگر آثار زنان فعال در حيطه شعر سپيد، دريغ خوردن برگذشته و حسهاي نو ستالژيك است
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
…
آن خانه هاي تكيه داده در حفاظ سبز پيچكها به يكديگر
آن بام هاي بادبادك هاي بازيگوش
آن كوچه هاي گيج ازعطر اقاقي ها
آن روزها رفتند
(فروغ فرخزاد)
و البته اين حس، شاعر را به سمت كودكي ها سوق ميدهد و از اين رو كودكي ها نيز از جمله دغدغه شاعران زن به حساب ميآيند :
و سالها بعد
پدرم آز آن سوي گريه هاي مادر
به جاي عروسك
اسب سپيدي برايم آورد
و اين آغاز شاعر شدن دختركي بود
كه ديگر موهاش را دم اسبي نميبندد.
(طيبه نيكو)
عناصر سنتي و فرهنگ بومي از جمله درونمايه هاي ديگر آثار اين دسته از شاعران است . گاه از اين باور داشتهاي سنتي برداشتي شاعرانه صورت ميگيرد :
انكار ميكنم
تمام خروسها را سر ميبرم و بريده باشد زبانم
چپ نگاهم نكن يعني …
هفت قرآن ميانمان اگر بگذاري انكارت كنم
(ليلي گلهداران)
يا نمونه زير كه سنت «چهارشنبه سوري» را در برداشتي شاعرانه مورد استفاده قرار داده است:
حالا ماييم و آتشي كه هر سال
با تولدمان
هر سور چهارشنبه
با لنگهاي پوتين
و هر شب
با قطرهاي
خاموش ميشود
(گراناز موسوي)
گاهي نيز شاعر نگاهي انتقادي به اين سنت ها دارد و از در اعتراض وارد جهان سنتها ميشود. البته اين مسأله شامل نمودهاي جزئي دنياي سنت هم مي شود نظير:
مادر تمام زندگي ش
سجادهاي ست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر هميشه در ته هر چيزي
دنبال جاي پاي معصيتي ميگردد
و فكر ميكند كه باغچه را كفر يك گياه
آلوده كرده است
مادر تمام روز دعا ميخواند
مادر گناهكار طبيعيست
و فوت ميكند به تمام گلها
و فوت ميكند به تمام ماهيها
و فوت ميكند به خودش…
(فروغ)
هاشم كروني شاعر معاصر - نگارنده - كه يادداشت ادبي خود را دراختيارمهر قرار داده است ، در ادامه مي نويسد : سنتها و فرهنگهاي غير ايراني نيز در شعر اين گروه از شاعران ديده ميشود. توجه به فرهنگ هاي خاورميانه اي و اديان اين منطقه و به صورت خاص كتاب مقدس، از جمله مواردي است كه در اين آثار توجه مخاطب را به خويش جلب ميكند .
گرگ سفيدي پيراهن مرا شب اسفند بو ميكشد
تو نرسيده اي به جايم يعقوب
نه نگو
از حلقم ميكشند
حلقهام حلقه چاهي ست كه پس از چاله بيفتم
حلق آويز
در حفرهاي كه امروز من است و با روياي يوسفت پر نميشود
(ليلي گلهداران)
گاهي نيز توجه به فرهنگهاي ساير نقاط جهان درونمايهي شعر شاعران زن است:
چه زير پوست و ايكينگها قايم شوي
چه در قبايل آفريقا آدم بخوري
برو نمي خواهد براي اينجا دلتنگي بكني
از بندري در اسپانيا كارت پستال بفرست
شبها براي دلت كمي لوركا بخوان
مثل ديوانه ها
زير پنجره زنهاي محل گيتار بزن…
(مانا آقايي)
مذهب و دين از جمله درونمايه هايي است كه مي توان آن را حاصل رويكردهاي شعر انقلاب دانست و شايد بتوان به راحتي گفت اگر انقلاب نبود رويكردي چنين قابل توجه به مذهب در شعر به وجود نميآمد. اين مسأله در شعر شاعران زن نيز نمود دارد.
مي آيي
مي آيي
هميشه مه آلود از آسمان مي آيي
و دستانت خيس است
و تموج ناگزير عشق را در آستين داري
…
مي آيي
مه آلود و سبز
و جاده
در دستهاي تو
متبرك مي شود
(سميرا زارع اشرف آباد)
بگو كجاي دلت
داغ چهل شب و روز را نهان كردي
كه سينه قرنها
هنوز از تب آن ميسوزد؟
اينجا عجيب گرم است
انگار زمان از عطش ظهر فراتر نميرود!
امروز مي رسي،
تنورهاي آهت را بيرون مي ريزي
و آفتاب،
آب ميشود.
(افسون اميني)
ناگاه
در سكوت فرات
فرياد عطش دميده شد
و در رستخيز خيمهها
از زخمه دانهدار آب
آيه
آيه
التهاب
واقعه آفريد
(مريم سقلاطوني)
در اين ميان تأثير شب شعرهاي مذهبي نظير كنگره هاي شعر با موضوعاتي همچون انتظار و شبهاي شعر عاشورا در اين مساله انكار ناپذير است. البته اين مسأله تنها به نسل شاعران پس از انقلاب محدود نميشود ، بلكه شاعري همچون دكتر « صفارزاده » نيز در اين حوزه شعرهاي قابل توجهي دارد:
هميشه منتظرت هستم
بي آنكه در ركود نشستن باشم
هميشه منتظرت هستم چونانكه من
هميشه در راهم ، هميشه در حركت هستم
هميشه در مقابله
تو مثل ماه ، ستاره، خورشيد
هميشه هستي و ميدرخشي از بدر و ميرسي از كعبه
و كوفه همين تهران است كه بار اول ميآيي
و ذوالفقار را باز ميكني و ظلم را ميبندي
هميشه منتظرت هستم اي عدل وعده داده شده…
(طاهره صفارزاده)
البته برخي مفاهيم نزديك به اشعار فوق نيز از قلم شاعراني تراوش كرده كه در حوزه ي شعر مذهبي فعاليتي نداشته اند. مثلاً مفهوم انتظار و ظهور منجي و آمدن كسي كه انتظار آمدنش را ميكشيم در اين شعر معروف فروغ فرخزاد جلب توجه ميكند:
كسي مي آيد
كسي ميآيد
كسي كه در دلش با ماست در نفسش با ماست، در صدايش با ماست
…
و سفره را مياندازد
ونان را قسمت ميكند
و پپسي را قسمت ميكند
و باغ ملي را قسمت ميكند
…
و سهم ما را هم ميدهد…
(فروغ)
يا اين شعر ديگر او كه باز حول همان مفهوم است
يك پنجره براي من كافيست
يك پنجره به لحظه آگاهي و نگاه و سكوت
اكنون نهال گردد
آنقدر قد كشيده كه ديوار را براي برگهاي جوانش
معني كند
از آينه بپرس
نام نجات دهنده ات را
(فروغ)
و همچنين اين شعر كه به نحوي درونمايهاي شبيه نمونههاي قبلي دارد و نويد سبزي و روشنايي پيش روست:
انگار تمام آسمان به پنجره آمده
كه سقف كوچكمان چنين پرستاره است
فرداي سبز
آرزويي محال نيست
وقتي شانههاي اعتماد
پناه مرغان مهاجر است
كه از غروبهاي دور و دراز
اينك به جستجوي آشياني روشن آمدهاند
از امشب تا خورشيد راهي نيست
نگاهمان كنيد
(گراناز موسوي)
* ادامه دارد
نظر شما