به گزارش گروه دين و انديشه "مهر"، پيرو انتشار سخنان دكتر عبدالكريم سروش در رابطه با نقاب دمكراسي و تشيع و مهدويت، حجت الاسلام بهمن پور كه رابطه نزديكي با دكتر سروش دارد، ضمن ارسال نقد كوتاهي بر اين سخنان با عنوان «تأسفي بر سخنان يك دوست»، اين سخنان را در تناقض با ديگر نظرات گذشته دكتر سروش معرفي كرده و نسبت به پيامدهاي اينگونه اظهارات هشدار داد. متن كامل نقد حجت الاسلام بهمن پور به شرح ذيل است :
دوست ديرينه، جناب آقاي دكتر سروش!
بعد از ياد خدا كلام را با بيتي از استادتان مولانا آغاز مي كنم كه فرمود :
خواجه پندارد كه خدمت مي كند بي خبر از معصيت جان مي كند
سخنراني جنابعالي پيرامون "رابطه مردم سالاري و تشيع" كه در آن كوشيده ايد اين دو را با هم غير قابل جمع جلوه دهيد موجب تاثر و درعين حال شگفتي گرديد، چرا كه نه خدمتي به مردم سالاري بود، نه حقيقتي در باره تشيع را بازگو نمود، و نه گره اي از كار سياست در ايران گشود.
الحق غيرت وتعصب شما نسبت به دموكراسي در اين سخنراني قابل تقدير است؛ اما هدف شما از حمله به عقايد ريشه اي تشيع در اين رهگذر اصلا و ابدا مفهوم و قابل درك نيست. بالاخره و در آخر كلام بر شنونده سخنان شما معلوم نمي شود كه جنابعالي ميخواهيد به مردم ايران خدمت كنيد يا خيانت؟ مي خواهيد دموكراسي در ايران مستقر شود يا نشود؟ و مي خواهيد از كار اين مملكت گره اي بگشاييد يا در آن گره اي بيفكنيد؟
بي ترديد حضرتعالي كه به خوبي به روند و قانون و قضاياي تحولات فكري و ديني و اجتماعي واقفيد انتظار نداريد كه ملت ايران به خاطر سخنان شما يا براي استقرار دموكراسي و يا هر چيزي نظير آن دست از تشيع بردارد؛ لاجرم مي خواهيد با اين سخنان به آنان بگوييد كه چون شيعه هستيد بايد فكر مردم سالاري را از سر بيرون كنيد كه آن آرمان با اين اعتقاد سامان نمي گيرد و آن متاع مغبوط اگر هم براي ديگر مسلمانان ميسر شود، براي شيعيان دست نمي دهد؛ و اگر هم در جايي نوعي از مردم سالاري براي مسلمين دست داده است به يمن پيروي از ابوحنيفه و ابن خلدون و اقبال لاهوري بوده است! پس دست فرو كشيد و بيهوده نكوشيد كه اين متاع از آن ديگران است و نه براي شما.
نمي دانم بايد بر اين سخنان شما بخنديم يا گريه كنيم؟ وعجب است كه گاه تعصبات و تمايلات سياسي تا كجا مي تواند بر ذهن يك انديشمند، هر چند هم كه بزرگ، سايه افكند كه از لوازم كلام خويش غافل بماند و نداند كه رشته سخن به كجا مي راند.
در باب خاتميت پيامبر و ولايت ائمه و تعارض آنان با يكديگر سخناني گفته ايد كه اين مقال مختصر را گنجايش بحث از آن نيست و در كتب كلامي و حديثي به تفصيل مورد سنجش و مداقه گرفته است. از نظر اين منابع ولايت ائمه هيچ تعارضي با خاتميت پيامبر ندارد و امامان شيعه تشريع نمي كنند بلكه تفسير و تبيين مي كنند. اما عجيب آن است كه جنابعالي كه معتقد به "بسط تجربه نبوي" هستيد چگونه اينقدر سنگ خاتميت را به سينه مي زنيد و ولايتي را كه حتي براي امثال مولاي رومي قائليد اينك در پيامبر اكرم منحصر فرموده ايد. لابد آيات سوره مائده هم از ذكر مبارك رفته است كه "انما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون، و من يتول الله ورسوله والذين آمنوا فانّ حزب الله هم الغالبون" .
دوست عزيز، آقاي سروش! آيا براي كوبيدن انديشه ولايت فقيه اينقدر معونه لازم است كه آن را جز با نفي ولايت و معصوميت امامان شيعه نميتوان محكوم كرد، و به راستي اگر ولايت فقيه تا اين حد در عمق اعتقادات تشيع ريشه و دامنه دارد آيا مي توان در ايران شيعه مذهب حكومتي ديني وراي آن را ترسيم نمود؟
اما از همه حيرت آورترسخنان جنابعالي در باب اعتقاد به مهدويت و تعارض آن با مصلحت عامه و مردم سالاري است. البته حضرتعالي مستحضريد كه اعتقاد به مهدويت منحصر به شيعيان نيست و اكثريت اهل سنت نيز به آن معتقدند و اشخاصي چون ابن خلدون كه احاديث آن را مخدوش ميدانند در اقليت اند، هر چند در ميان اهل سنت نيز كسي به قضاوتهاي حديثي ابن خلدون اعتنا نمي كند. به گمانم براي نشان دادن عمق بيزاري تان از نظام موجود در ايران تشبيه آن به حكومت اسرائيل به خوبي كفايت مي كرد و ديگر لازم نبود براي اين منظور ريشه اي ترين اعتقاد شيعيان را غيرقابل جمع با مردم سالاري بينگاريد، و اعتقاد به وجود مهدي عليه السلام را كه يك واقعيت است با يك حكم ارزشي كه مطلوبيت دموكراسي است منافي بدانيد. از شما كه كتاب "دانش و ارزش" را نوشته ايد در عجبم كه چگونه چنين حكمي مي كنيد؛ شايد آن هم باز به دليل گرايشات سياسي است.
لاجرم بعد از چندين سال زندگي در آمريكا مستحضريد كه ايالات متحده كه مهد مردم سالاري است و تحفه هاي آن را نيز بي وقفه در جهان پخش مي كند يكي از مذهبي ترين كشورهاي غربي است و اكثريت قريب به اتفاق مسيحيان آن كشور خود را زمينه ساز بازگشت مسيح و استقرار ملكوت الهي در زمين مي دانند. و از قضا لابد مي دانيد كه علي رغم فلسفه انتظار يهودي كه به آن اشاره فرموده ايد اسرائيل تنها كشوري است كه در غرب به عنوان نمونه دموكراسي در خاور ميانه از آن نام مي برند. گذشته از اين فرموده ايد كه حكومت ايران به جاي آنكه به مصلحت عامه بينديشد خود را "زمينه ساز براي يك موجود تاريخي" مي داند. مايلم يكي از سياستهاي حكومت ايران را نام ببريد كه براي زمينه سازي حكومت مهدي عليه السلام وضع و طرح شده باشد و نه براي مصلحت ديني يا دنيايي عامه.
البته نه آن سخنراني جنابعالي و نه اين مقال حقيرجاي بحث و نظر و جدال و استدلال در باب انديشه هايي هزار و چند صد ساله نظير ولايت و مهدويت نيست. تنها مي خواهم اشاره كنم كه اگر اين مفاهيم حقيقت و واقعيت داشته باشند، مي بايست مردم سالاري را كه حتي به اذعان خود شما تنها يك روش است و نه يك ارزش، با آن منطبق نمود و نه بر عكس؛ مگر آنكه اين ها را هم از همان دروغ هايي بپنداريم كه علماي شيعه كه همگي از نظر شما عوام هستند ساخته و پرداخته اند و ما نيز بعضي از باب عوامزدگي وبعضي از باب عوامفريبي نام آنها را مي بريم.
خداوند به همه ما حسن عاقبت عطا بفرمايد.
والسلام.
نظر شما