پیام‌نما

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ‌اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ‌اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ‌اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * * * و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)] چنگ زنید، و پراکنده و گروه گروه نشوید؛ و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که [پیش از بعثت پیامبر و نزول قرآن] با یکدیگر دشمن بودید، پس میان دل‌های شما پیوند و الفت برقرار کرد، در نتیجه به رحمت و لطف او با هم برادر شدید، و بر لب گودالی از آتش بودید، پس شما را از آن نجات داد؛ خدا این گونه، نشانه‌های [قدرت، لطف و رحمت] خود را برای شما روشن می‌سازد تا هدایت شوید. * * * معتصم شو به رشته‌ى يزدان / با همه مردمان با ايمان

۱۲ آبان ۱۳۸۴، ۱۰:۳۴

نگاهي به "شرقشناسي" ادوارد سعيد

نگاهي به "شرقشناسي" ادوارد سعيد

خبرگزاري "مهر" - گروه دين و انديشه : كتاب "شرقشناسي" ادوارد سعيد متفكر فلسطيني - امريكايي يكي از كتابهاي مرجع و البته پرمناقشه در باب نسبت فرهنگي و سياسي غرب و شرق به حساب مي آيد. آنچه در ذيل مي آيد بخش اول مقاله اي است كه سعي دارد نكات محوري اين كتاب دوران ساز را پررنگ كند.

به گزارش خبرنگار گروه دين و انديشه  "مهر"،   ادوارد سعيد در كتاب "شرق شناسي" به جمع آوري و بررسي ديدگاههاي غربيها در مورد شرق مي پردازد و بيش از 500 اثر و نويسنده را در اين كتاب مورد بررسي قرار مي دهد و انديشه هاي آنان را در مورد شرقي كه دگر غرب است و در دايره غيريت غرب است بيان مي كند.

خلاصه ادعاي سعيد در اين كتاب اين است كه غرب در ادامه گسترش آگاهي ژئوپلتيك خود، شرقي را خلق كرده كه بيش از آنكه واقعيت وما به ازاي بيروني داشته باشد ماهيتي گفتماني دارد ، شرق در شرق شناسي يعني دگر غرب، يعني مظهر توحش در مقابل تمدن، عقب ماندگي در مقابل پيشرفت و احساسات در مقابل عقلانيت است. سعيد همچنين        مي گويد كه جوهر شرق شناسي بر اساس اختلاف حل نشدني بين غرب برتر و شرق فروتر قراردارد. شرق شناسي از واقعيت سرچشمه نمي گيرد و اساساً بر يك دامنه وسيعي از تحريفات معرفت شناختي استوار است.

مفاهيم اساسي سعيد در "شرق شناسي" ، مفهوم دگر و مفهوم دانش و قدرت هستند.

- شرقي كه غرب آفريده است

انديشه تضاد و رويارويي شرق و غرب ريشه در اعصار تاريخ دارد و در گذشته تاريخي دوجبهه نگاهها و ديدگاهها به همديگر هميشه بر اساس دشمني و ترس بوده است. توضيحات و تعريفاتي هم كه ارايه داده اند، در راستاي بد جلوه دادن دو طرف بوده است. بر اين اساس از سه برهه يا مرحله  در تاريخ رويارويي شرق و غرب مي توان سخن گفت.

- عصر يونان باستان
- عصر مذهبي
- عصر مدرنيته

قبل از ظهور اسلام پيوند ميان جهان خاور با جهان باختر چندان دوستانه نبود، مي توان رگه هاي ستيز را ميان فرهنگ هاي اروپايي و آسيايي در تاريخ باستان رديابي كرد.  اين ستيز و نزاع دو فرهنگ به دوره هاي بعد هم انتقال يافت، البته با تفاوتهايي كه از شناخت نسبت به يكديگر پيدا كردند اين ستيز بسط يافت. چونكه ما از نگاه غرب و از قالب شرق شناسي مسئله را  در پيش رو داريم پس براي ريشه يابي نگاه غرب به شرق از نمايشنامه "پارسيان" اثر آشيلوس شروع مي كنيم. در اين نمايشنامه آشيلوس صحنه اي را به نمايش در مي آورد كه در آن ايرانيها هنگامي كه مي فهمند سپاه ايران به رهبري خشايار شاه در جنگ با يونانيان شكست خورده اند  احساس بدبختي و فلاكت مي كنند و دسته كر قصيده زير را مي خواند :

و اكنون تمام سرزمين آسيا
ناله مي كند كه خالي است
آه ، آه، خشايار به پيش راند
نقشه هاي خشايار در زمين و دريا
همگي نقش بر آب شدند
پس چرا بر سپاهيان داريوش بزرگ
گزندي وارد نيامد
هنگامي كه آن رهبر دوست داشتني
كه از مردمان شوش بود
آنها را به جنگ رهبري كرد

در اين قصيده آسيا از طريق تصورات و تخيلات اروپايي سخن مي گويد؛ صفاتي كه در اينجا به آسياييها نسبت داده شده، عبارت از احساس خالي بودن، ضرر و بدبختي است كه از اين پس همواره در مورد رقابت و مبارزه شرق عليه غرب به كار خواهند رفت. اين به عنوان يك جريان ادامه پيدا مي كند ، بعداً با ظهور اسلام ، اسلام و بخصوص حضرت محمد(ص) در آثار شرق شناسي و اسلام شناسي، غرب به عنوان مذهب و پيامبر دروغين معرفي مي شوند كه در مقابل مسيحيت قرار مي گيرند. اينجاست كه شرق شناسي صبغه  مذهبي هم پيدا مي كند. شرق شناسي در بخش اعظمي از تاريخ طولاني حيات خود مهري از يك روحيه مسئله دار اروپايي عليه اسلام را به همراه دارد.

به گزارش خبرنگار "مهر، شرق شناسي در طول سه دوره حيات خويش همواره از امكانات و ابزارهاي در دسترس و شرايط تاريخي استفاده كرده است و به داستان سرايي، پروژه سازي و نمايشنامه نويسي خويش در مورد شرق پرداخته است كه در آنها شرقي ، آدمي از نوع لاف زن، خسيس، جوكي و حريفي هستند كه در آثار آنها تشخص يافته اند. مشرق زمين منصه ظهور و بروز باروري [زنانه] و بلكه عقده و تهديد جنسي ، شهوت راني     خستگي ناپذير ، آروزها ، اوهام، اميال نامحدود و انرژي مخرب بوده است.

پس شرقي از ايراني گرفته تاهندوي برهنه و چيني زرد و مصري عرب همه در مراتب احساس نسبتاً دائمي غرب در جايگاه حقارت و فلاكت بوده اند ، البته در مقابله و رويارويي غرب خشايارشاه و قبل از آن داريوش ، كنفوسيوس و بعد حضرت محمد(ص)، عمر، ابن سينا و صلاح الدين ايوبي همه شخصيتهايي نفرت انگيز و شرقي [متفاوت و دگر] داشتند ولي مراتب بدي آنها متفاوت بودو به كلامي ديگر شرقيان و عربها افرادي ساده لوح و زود فريب هستند كه فاقد هرگونه انرژي و يا انگيزه اي هستند. بيشتر اهل چاپلوسي و تملقي افراط آميز بوده و تمايل به فريب و رابطه پنهاني ، حيله گري  و عدم محبت نسبت به حيوانات دارند. شرقيها نمي توانند روي يك جاده يا پياده رو راه بروند (زيرا كه افكار و اذهان مخدوش ايشان از درك آنچه كه اروپاييهاي هوشمند درك مي كنند عاجز است - اينكه جاده ها و پياده روها به منظور راه رفتن ساخته شده است -). شرقيها دروغگويان كهنه كاري هستند، ايشان دچار بي حالي و سنگيني و نيز بدگماني اند، در همه مواردي كه در مورد شرقيان گفته شد در مقابل آن روشني و وضوح، مستقيم بودن و نجابت و اصالت نژاد اروپايي قرار دارد . شرق شناسي با بهره گيري از يك زمينه تاريخي، عقلاني ، فرهنگي و سياسي تا حدود سالهاي 1870 و 1888 ميلادي به ظهور و  گسترش نهادهاي خويش پرداخت و از حدود اواسط قرن هجدهم دو عنصر مهم و اساسي در رابطه بين شرق و غرب وجود داشت: يكي ظهور و رشد روزا فزون دانش منظمي درباره شرق در اروپا بود. دومين عنصر روابط اروپا با شرق در دوران مزبور بود كه اروپا همواره در موضع قدرت - اگر نگوييم سلطه و حكومت - قرار داشت.

در دوران جديد سه امر باعث گرديده كه حتي ساده ترين تصور در مورد عربها و اسلام [به عنوان شرق خطرناك غرب] به صورت يك موضوع كاملاً ناهنجار و سياسي درآيند:

- اول ، تاريخچه تعصب همگاني و مشهور ضد عرب و ضد اسلام كه بلافاصله در شرق شناسي انعكاس پيدا كرده است؛

- دوم، منازعه بين اعراب و صهيونيسم؛

- سوم، تقريباً فقدان كامل هرگونه زمينه و موقعيت فرهنگي كه از آن طريق بتوان با عربها و اسلام احساس همگاني نمود.

در مجموع فرد شرقي اي را كه غرب تعريف مي كند مي توان در قول  سعيد چنين يافت : يك نفر شرقي براي اروپاييها آن موجود غيرممكني بود كه از يك طرف نيروي شهواني اش وي را به سمت طغيانهاي جنسي افراطي مي كشاند و از طرف ديگر در چشم مردم دنيا عروسكي بود كه با پوچي به سرزمينهاي موزوني كه نه مي توانست آنها را درك كند و نه اينكه حريف آنها شود خيره مانده بود.

به گزارش خبرنگار "مهر، شرق از منظر شرق شناس "موقعيتي بود كه غرب هر گاه در جنبه منفي خود مورد سؤال قرار مي گرفت آنها را بي درنگ به شرق منتسب     مي كرد و شرق موجود خيالي دانشمندان ، مسافران و استعمارگران غربي بود كه به وسيله آن غرب خود را ويرايش مي كرد. پس غرب  از آنچه در اختيار داشت ، از سياست ، فرهنگ و دانش و قدرت، عليه شرق استفاده مي كرد. به عنوان نمونه در علوم طبيعي هم ، اروپا محوري ، به طرق گوناگون بروز داشت؛ بر حسب اينكه چه چيز در اين علوم بايد براي بررسي و تحقيق انتخاب مي شد كه رابطه اي با برتري غرب داشته باشد. لذا شرقي در همه موارد جنبه هاي زندگي غرب ، به عنوان فروتر  مطرح مي شد. اگر دين غرب، خوب و خدايي توصيف مي شد ، دين شرقي دروغين و بدعت گونه توصيف مي شد.  اگر زن غربي لطيفانه ارائه مي شد، زن شرقي ، شهوت راني بي مهار و خشن چهره مي نمود. پس آنچه غرب بود شرق متضاد و نوع منفي آن بود.

شرق شناسي  با توجه به اصل تعريف بر اساس ديگري به وجود آمده است و ريشه اي در ذات انساني و مجموعه انساني دارد كه از حالت دوانگارانه من / دگر  در ذات انسان ريشه مي گيرد و نمي تواند بدون بعد انسان شناسانه و بود شناسانه آن مورد شناسايي و تبيين قرار بگيرد.

مفهوم و ساختار شرق شناسي

سعيد مي گويد :" شرق شناسي واژه اي عام است كه من براي توضيح تماس و نزديكي غرب  به شرق در استخدام درآورده ام. شرق شناسي، سيستم انتظام يافته اي است كه شرق از طريق آن به عنوان موضوعي براي آموزش، كشف ، تمرين و ممارست ، مورد تماس غرب قرار گرفته و هنوز هم مي گيرد".

به گزارش خبرنگار "مهر، شرق شناسي عبارت از نوعي سبك غربي در رابطه با ايجاد سلطه، تجديد ساختار ، داشتن آمريت و اقتدار بر شرق است كه همه تعريف خويش را از اين مي گيرد كه غرب طي روزهايي توانسته است با  پروردن تعريفي از شرق به باز تعريف خود بپردازد و طبق همان تعريف بر شرقيها مسلط شود. به قول هومي بابا:  "سرزمينهاي غيراروپايي به عنوان مستعمرات اروپايي واقعيتي ثابت بودند كه دگر اروپا حساب مي شدند، به همين دليل قابل شناسايي و نمايش بودند" ، شرق به اروپا كمك كرده است كه خود را از نظر شكل، شخصيت و تجربه به صورت نقطه مقابل شرق تعريف كند. اروپاييها بويژه فرانسويها و انگليسيها تا حد كمتري بقيه ملتهاي اروپايي سابقه اي طولاني در شرق شناسي دارند، يعني در نوعي كنار آمدن با شرق بر مبناي مكان مخصوصي كه در تجربه مغرب زمين اروپايي موجود است. بايد اذعان نمود كه اين شرق شناسي در هيچ بخشي صرفاً تخيلي نيست و شرق بخشي از تمدن و فرهنگ مادي اروپا است، شرق شناسي از نظر فرهنگي و حتي ايدئولوژيك كه بر مبناي يك تمايز بود شناختي و معرفت شناختي است مفسر و مبين بخش مزبور است ، يعني اينكه فرهنگ اروپايي از طريق جدا كردن راه خود از "شرق" به عنوان نوعي "خود" مخفي و يا قائم مقامي خويش قدرت و هويت كسب نمود، چونكه رابطه و نسبت شرق و غرب رابطه قدرت، سلطه و درجات مختلفي از يك برتري و تفوق پيچيده است. پس "شرق شرق شناسانه" اساس يك انديشه و يا يك ابداع غرب بود كه يك سازگاري و توافقي دروني با "شرق حقيقي" ندارد. در اين معنا كه انسان نبايد هرگز فرض كند كه  ساختار شرق شناسي چيزي بيش از يك مشت دروغ و افسانه است . شرق شناسي خيلي پيش از آنكه به عنوان يك موضوع غيرواقعي پنداشته شود نشانه با ارزشي از اعمال قدرت اروپايي - آتلانتيك در شرق محسوب مي شود.

بنابراين شرق شناسي صرفاً يك فانتزي پوچ اروپايي در مورد شرق نيست بلكه مجموعه خلق شده اي از نظريات و روشهاي اجرايي است كه در خلال نسلهاي متمادي روي آن سرمايه گذاريهاي مادي قابل  ملاحظه اي به عمل آورده است. شرق شناسي صرفاً يك موضوع  و يا رشته سياسي نيست كه به گونه اي انفعالي در فرهنگ ، تحقيقات علمي يا نهادهاي مربوطه انعكاس يافته باشد. همچنين  مجموعه اي بزرگ و متفرق از كتابهايي كه در مورد شرق نوشته شده اند هم نيست، يا اين هم نيست كه بگوييم شرق شناسي نماينده و بيانگر نوعي توطئه شرورانه امپرياليسم "غربي" براي سركوب و تحقير جهان شرق است. بلكه شرق شناسي نوعي "گسترش و توزيع" آگاهي ژئوپلتيك (جغرافيايي - سياسي) در بين متون زيباشناسي ، تحقيقي، اقتصادي، اجتماعي، تاريخي و زبان شناسي است از طرف فراگفتماني با مؤلفه هاي پويا كه در راستاي هويت سازي از طريق مفهوم دگر در شرق است.

به گزارش خبرنگار "مهر، شرق شناسي موجد  يك سلسله "علايق" است كه از طريق وسايلي همچون اكتشافات محققانه ،تجديد ساختار  زبان شناسانه ، تحليل روانكاوانه، توصيف اجتماعي و دورنمايي نه تنها به خلق ، بلكه به حفظ    ونگهداري آن مي پردازد به نيت و قصد كنترل ، ساخت و ساز و حتي شخصيت حقوقي بخشيدن به دنياي آشكارا متفاوت و يا جابجا شده، كه اين دنياي متفاوت در يك مبادله نابرابر قدرت سياسي،اقتصادي و علمي به صورت مستقيم و نامتناسب قرار گرفته است با وجودي كه آن [يعني شرق] يك واقعيت و بي حركت در طبيعت نيست.

بنابراين از ديد فلسفي ، نوع زبان، فكر و تصور شرق شناسي به طور خيلي كلي، شكلي از واقع گرايي راديكال است هر جا كه شرق شناسي به خدمت گرفته شود آن عبارت از عادت سروكار داشتن با مسائل، موضوعات ، كيفيات و مناطقي است كه شرقي مي شود. آنچه را كه موضوع فكر يا سخن اوست با واژه مزبور نامگذاري ، اشاره و مورد تحقيق قرارمي دهد.

از لحاظ علم معاني بيان، بايد گفت: كه شرق شناسي كاملاً تشريحي و اظهاري است و استفاده از مصطلحات آن عبارت از تخصصي كردن و تقسيم امور و اشياي شرقي به اجزاي قابل اداره است. از لحاظ روانشناسي نيز شرق شناسي شكلي از خيالبافي است؛ دانش از نوع ديگر كه از دانش تاريخي معمولي متفاوت است.

... ادامه دارد

کد خبر 248577

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha