به گزارش مهر ، سفرنامه امين الدوله از اين حيث شايد نقطه آغاز باشد . امين الدوله ، به قول بهار، مردي فاضل و نويسنده اي چيره دست و با ادبيات غرب آشنا بود . مايه اي كه از مطالعه كتب فرانسه داشته، با سرمايه وافي از ادبيات فارسي و عربي ، طبع و ذوق او را پخته كرده و شيوه و سبك تازه اي پديد آورده است .
مقارن با روزگار او ، شاهد ظهور ميرزا حبيب اصفهاني هستيم كه سرگذشت حاجي بابا اثر جيمز موريه را از فرانسه به فارسي برگرداند و نمونه درخشاني از ترجمه خلاق عرضه داشت . وي همان كسي است كه نمايشنامه معروف مولير، مزانتروپ ، را نيز به فارسي نقل و عنوان مردم گريز را براي آن اختيار كرد كه از ذوق سليم او حكايت مي كند.
در همين اوان ، ترجمه هايي به فارسي از آثار داستاني غرب صورت گرفت كه اهل قلم ، از طريق آنها ، با انو اع ادبي تازه اي آشنا گشتند.
در عصر مشروطيت و سپس در سال هاي سلطنت رضاشاه ، نمايشنامه نويسان و داستان نويسان و مترجماني خلاق ظهور كردند كه ازجمله آنان حسن مقدم ، جمال زاده ، فروغي - كه ترجمه تارتوف مولير را با عنوان ميرزا كمال الدين يا مقدس ريائي به فارسي عرضه داشت - و صادق هدايت را پيشكسوتان ادبيات داستاني امروزي در ايران بايد شمرد .
در همين دوره بود كه حجازي و دشتي ، در قلمرو داستاني ، آثار متعددي پديد آوردند و از ادبيات فرانسه رمان هايي از جمله بينوايان و نتردام پاريس ويكتور هوگو، به زبان فارسي درآمد.
پس از سقوط رضا شاه و ايجاد فضاي باز سياسي در ايران، نسل تازه اي از مترجمان و نويسندگان آثار داستاني ظهور كرد. صادق چوبك و بزرگ علوي، در ميان اين دسته از نويسندگان، شاخص گشتند و شمار نظرگيري از آثار نويسندگان قرن طلائي ادبيات روس مانند تولستوي، گوگول، لرمونتوف، چخوف، تورگنيف، داستايوسكي، گوركي به زبان فارسي در آمد.
چهره هاي بسياري در داستان نويسي عرض وجود كردند كه ما اكنون شاهد امتداد آن و غنا و تنوع بي سابقه اين شاخه از ادب معاصر خود هستيم |
در نسل هاي بعد ، چهره هاي بسياري در داستان نويسي عرض وجود كردند كه ما اكنون شاهد امتداد آن و غنا و تنوع بي سابقه اين شاخه از ادب معاصر خود هستيم . به موازات اين جريان، ترجمه ادبيات غرب نيز گسترش فوق العاده يافت و از آن مهم تر، به لحاظ كيفي، در مواردي به درجه اي رسيد كه نمونه هايي درخشان از خلاقيت ادبي به ارمغان آورد.
چند دهه اخير را به جرات مي توان عصرطلائي ادبيات داستاني شمرد . دراين دوره ، ادبيات داستاني ما از حيث شمار نويسندگان ، شمار آثار و تنوع آنها ، و هم به لحاظ سطح ادبي ، درتاريخ ادب معاصرفارسي ، بي نظيراست و خوش تر آنكه رو به بالندگي و شكوفايي دارد و درنسل هاي جوان ترپشتوانه مطمئني پيدا كرده است .
به موازات نشر آثار داستاني، شاهد ظهور نقد و تحول كيفي و ارتقاي سطح آن نيز بوده ايم . شادروان دكتر فاطمه سياح مباني نقد ادبي را با مقاله هايي در ايران امروز و سخنراني خود در نخستين كنگره نويسندگان ايران در سال 1325 به جامعه ادبي ما شناساند. شادروان دكتر هوشيار، مترجم اگمنت گوته از زبان آلماني به فارسي ، در نقدي كه بر اين نمايشنامه نوشت نمونه اي درخشان از نقد ادبي به دست داد كه با نقد شيلر بر همين اثر برابري مي كند. در نسل هاي بعد، نقد نويساني كه با ادبيات غرب و مباني نقد آشنائي نسبتا شايسته اي داشتند مانند دريابندري، شهدادي، معصومي، كريم امامي گل كردند.
گلشيري ، در مرحله بعدي، بيشتر در موضع معلم ظاهر شد تا منتقد . نقد او عموما نورماتيف و ايدئولوژيك بود و هر اثري كه با معيار خاص خود او مطابقت نداشت ، مطرود تلقي مي شد .
تصوير اجمالي و چه بسا ناقص كه، در اين مجال ، از رشد و گسترش ادبيات داستاني در زبان فارسي عرضه شد ، اگر در خطوط كلي آن مقبول واقع شده باشد ، بايد انتظار داشته باشيم كه دوران معاصر شاهد خدمات بس پر ارزش اين نوع آثار ادبي به زبان فارسي شده باشد . اصولا داستان نويسي، به حكم ضرورت، عناصرتازه اي را وارد زبان مي كند اما مهمترين خدمت ادبيات داستاني - اعم از ترجمه و تصنيف - به زبان فارسي وارد كردن عناصر واژگاني و تعبيري و بياني تازه در آن نيست، چيز ديگري است كه در دنباله سخن از آن ياد خواهم كرد.
عجالتا - در همان چارچوب عناصر واژگاني و بياني - خاطرنشان مي سازيم كه يكي ازمنابع تغذيه ادب فارسي ، مانند ادبيات هر زبان ديگري ، زبان مردم است . ادبيات با زبان مردم به نوعي داد و ستد دارد . مايه ها و مضمون ها وعناصري از زبان مردم وارد عرصه ادب مي شود و مثلا قبلا عناصري از زبان ادبي ، غالبا به صورت كنايات مشهور و ديگر صور بياني ، به زبان محاوره در مي آيد و رفته رفته درآن مستحيل مي گردد و كيفيت ادبي و هنري آن رنگ مي بازد . داد و ستد ميان زبان علمي و زبان مردم ، هر چند جريان دارد ، بسيارخفيف تر و كندتر است .
خدمت ادبيات داستاني به زبان فارسي درسطح قاموسي از راه هاي متعدد صورت مي گيرد كه اهم آنهاست :
- فعال كردن واژه هاي كم بسامد با كاربرد آنها در بافت هاي گوناگون
- تغيير دادن بسامد با كاربرد واژه هاي مهجور
- زنده كردن واژه هاي منسوخ
- بار معنايي تازه دادن به واژه
- ساختن تركبيات واژگاني تازه
- خصلت شاعرانه دادن به واژه با كاربرد آن در تعبيرهاي تصويري
- كاربرد واژه در بافت هاي تازه و غريب
همه اين عمليات در آثار داستاني زبان فارسي شواهد فراوان دارد كه مجال عرضه آنها در اين فرصت كوتاه نيست. اما بايد اين نكته را متذكر شد كه توسل نويسنده به آنها به حكم ضرورت هنري است نه از روي تفنن. در حقيقت، داستان نويس براي انواع فنوني كه در ساخت و پرداخت داستان به كار مي برد به اين عمليات نياز مبرم پيدا مي كند. توصيف، مكالمه، فضاسازي، و چهره پردازي به كلمات و تعبيرات و بافت بندي هايي نياز دارد كه نويسنده تنها با يك سلسله فعل و انفعالات مي تواند به آنها دسترسي يابد. از اين رو، وي ناگزير است از همه منابع و امكانات در دسترس بهره جويد و توشه بر گيرد و علاوه بر آن، مواد خام بر گرفته را با پردازش هاي لازم خوراي اثر ادبي سازد.
در حقيقت ، كلمات دستمايه نويسنده اند . ماده ادبيات كلمه است ، همچنان كه ماده موسيقي نغمه و ماده نقاشي شكل و رنگ است . ادبيات ، به اين اعتبار، از جمله دستگاه هاي نشانه هاست ، نهايت آنكه زبان ادبيات ، زبان هنري - يعني زباني است - كه نويسنده آن را خلق مي كند . در اين زبان، نشانه ها انگيخته و نگار مايه و طبيعي اند، به خلاف زبان عادي كه نشانه هاي آن نا انگيخته و قراردادي اند. كلمه در زبان ادبي تشخص و خودساماني پيدا مي كند. به قول ديدرو، در شعر، به خلاف زبان هر روزي ما، اشيا متقارنا هم گفته و هم تصوير مي شوند. زبان هنري لزوما بايد در پي آن باشد كه خود را از درجه قراردادي به درجه طبيعي برساند. هنرمند، براي نيل به اين مقصود، شگردهايي به كار مي برد و در آنها از صداي كلمات، آرايش آنها، طول هجاها، استعاره و كنايه و مجاز مرسل و ديگر فنون بلاغي بهره مي جويد.
با همين ترفندهاست كه نويسنده رفته رفته زبان مستقل خود را پيدا مي كند و مهر وجود و منش خود را بر اين زبان مي زند.
مهم ترين خدمتي كه ادبيات داستاني به زبان مي كند و پيش تر به آن اشاره كردم پديد آمدن همين زبان هاي مستقل و متنوع است كه غناي شگرفي به گنجينه زباني مي بخشد.
ما، در اين عصر، به شمار داستان نويسان و نقد نويسان ممتاز و مترجمان خلاق زبان داريم، هر كدام با خصوصيات سبكي و فردي خود. اين اثر آفرينان استقلال زباني خود را ارزان به دست نياورده اند و، براي حصول آن، راه ناهموار و پر زحمت سياه مشق هاي بسياري را پيموده اند. سبك پيدا كردن نشان پختگي است، نشان آنكه نويسنده توانسته است طبع و منش خود را در زبان منعكس و نه تنها منعكس بلكه متجسد سازد، منش باطني خود را در زبان ظاهر و جلوه گر و، بهتر بگوييم، آن را زباني سازد.
به گزارش مهر ، در هر يك از اين زبان ها، ويژگي يا ويژگي هاي معيني برجسته و نظرگير است. در اينجا، مجال آن نيست كه مسطوره هايي از آثار نويسندگان صاحب سبك را كنار يكديگر بگذاريم و از نزديك تفاوت هاي آن ها را ببينيم و احساس كنيم، كه نه با زبان مشترك بلكه با انبوهي از زبان هاي مستقل رو به رو هستيم . در حقيقت ، زبان دشتي با زبان صادق هدايت ، زبان ساعدي با زبان گلشيري، زبان غزاله با زبان منيرو رواني پور، زبان احمد محمود با زبان فصيح چه تجانسي دارد؟ آن تجانس و وجوه اشتراك آشكاري كه ما ميان زبان نويسندگان كلاسيك دوره هاي ادبي پيشين مي يابيم ، در عصر ما رنگ باخته است . حتي ، در عالم ترجمه، في المثل زبان نجفي از زبان دريابندري و زبان سيد حسيني از زبان سروش حبيبي كاملا متمايز است.
نويسندگاني چون : جمالزاده و صادق هدايت در يك دوره زباني داستان مي نوشتند و هر دو از زبان مردم مايه مي گرفتند. با اين همه، زبان آنها فرق آشكار دارد. در زبان جمال زاده، عناصر مقتبس از زبان مردم با تكليف در اثر نشسته است و در زبان هدايت طبيعي و ديمي وار و بي تكلف . در زبان دشتي التهاب و گرما و عصيان احساس مي شود و در زبان حجازي اعتدال و آرامش و مدارا و سازگاري. در زبان چوبك الفاظ ركيك و تعبيرهاي خشن درج شده است و نوعي بي احساسي و بي تفاوتي ناتوراليستي از آن مي تراود ؛ اما خانلري در زبان منزه طلب و به نجابت الفاظ پابند است .
نويسندگاني چون : جمالزاده و صادق هدايت در يك دوره زباني داستان مي نوشتند و هر دو از زبان مردم مايه مي گرفتند. با اين همه، زبان آنها فرق آشكار دارد |
سخن را كوتاه كنم ، هر چند مبحث گسترده است و به مكالمات دامنه دار نياز دارد. مسئله اين است كه در ادبيات معاصر، به خلاف ادبيات كلاسيك دوره هاي ادبي گذشته ما ، با انبوه سبك هاي فردي سر و كار پيدا مي كنيم كه وجوه اشتراك آنها نامحسوس است و ذي نقش هم نيست و از اين رو به تكوين سبك دوره اي راه نمي دهد و ناگزير بايد مستقلا به يكايك سبك هاي فردي پرداخت.
اما اين تنوع ، سبك و زبان در ادب معاصر خود بسيار دل انگيز است و طبايع و سليقه هاي گوناگون را ارضاء مي كند . در عين حال، ميدان انتخاب گسترده تري در برابر نويسندگان نوخامه مي گشايد تا هر يك به فراخور طبع خود بتوانند از آن كه با منش آنان بيشتر تجانس دارد الهام گيرند و راه درخور را اختيار كنند و، با ورزش و تمرين، زبان خاص خويش را بيابند .
پيداست كه تعدد آثار و تنوع زبان ها به بالندگي زبان فارسي كمك موثر مي كند و آن را بيش از پيش براي بيان هنري، كه والاترين و قدسي ترين مرتبت زبان است ، آماده و مهيا مي سازد .
نظر شما