به گزارش خبرگزاری مهر، با توجه به گستردگی و درهمپیچیدگی تمدن اسلامی، لزوم برنامهریزی جامع جهت نیل به آن مهم، امری ضروری مینماید. ویژگی اصلی برنامه جامع تمدنی، انسجام و هماهنگی آن به عنوان یک کل است که در این راستا به نظر میرسد رویکرد سیستممحور و نظاممند به دین، ظرفیت پرداخت به مسئلهای همچون تمدن اسلامی را در نهاد خود داراست. حجتالاسلام عبدالحمید واسطی یکی از افراد خوشفکری است که با همین دغدغه به این موضوع پرداخته است. کتاب «نگرش سیستمی به دین» کتابی است که وی جهت تبیین نظریهي خود در این باره به نگارش درآورده است. وی در این کتاب، نگاه شبکهمحور و همهجانبه و هماهنگ به مقولات مختلف را بر اساس مبانی دینی مورد بحث قرار داده است.
چه نسبتی بین عقل و وحی و تجربه و شهود در ساخت نگرش تمدنی وجود دارد؟
خصیصهي وحی و شهود، ادراک زیرساختها و معادلات کلانِ حاکم بر هستی است که هر گونه تمدنی برای رشد و رسیدن به پایداری، باید آنها را داشته باشد و طبق آنها حرکت کند؛ «علّمکم ما لمتکونوا تعلمون» خصیصهي عقل، تشخیص اصول بنیادین زندگی و ایجاد گسترش در این اصول (تفریع فروع) است تا فرد بتواند فرآیندهای لازم برای زندگی تمدنی را کشف کند. خصیصهي تجربه، تشخیص قدمهای اجرایی برای تحقق فرآیندهای تمدنی است.
انسان سیستمساز (فاعلینی که در ساخت سیستم نقش دارند) در فرآیند شکلگیری تمدن اسلامی باید چه خصوصیاتی داشته باشد (ایمان، افق تمدنی، درصدی از فقاهت و...)؟
نقشهي تمدنی، توصیف زیرساختها و بناها و فرآیندهای آن، توسط فقیه و دینشناس عرضه میشود و تلاش برای پیادهسازی و عملیاتی کردن مؤلفههای فوق، توسط مدیران و کارشناسان تخصصی هر یک از علوم تجربی انجام میشود.
اگر فقیه دینشناس، نگاه تمدنی نداشته باشد، توان استخراج مقصود وحی در لایههای راهبردی آیات و روایات را نخواهد داشت و اگر مدیران و کارشناسان، ایمان به ظرفیت دین برای تمدنسازی و ایمان به معادلات تمدنی استخراجشده توسط دینشناس نداشته باشند، تلاشی برای به اجرا درآوردن آنها نخواهند کرد.
نقش راهبری این سیستم با وظیفهي امامت و ولایت چگونه قابل تفسیر است؟ «ولی» به عنوان یک فرد به اعمال اراده میپردازد یا اعمال ولایت و رهبری وی در قالب سیستم تولیدیِ خود او اعمال میگردد؟ به عنوان مثال، مقایسهي شرایط رهبری با وجود مکانیسمی چون فقه حکومتی و در نبود آن، چگونه قابل توضیح است؟
راهبر تمدنی در نگرش اسلام، انسان کاملی است که به مقام ولایت کلیه رسیده باشد (امام معصوم) یا انسانی که از جانب او مأذون در تصرف باشد (ولی فقیه). اوست که نقشهي راه و راهبردهای کلان و فرآیندهای حیاتی را تدوین و ابلاغ میکند و ارادهي او در ساختار و فرآیندهایی که توسط وحی ارائه شده و توسط فقیه اجرایی شدهاند جاری میشود. مانند برقی که در سیستم روشنایی شهری جاری است.
در راهبری تمدن اسلام، سیستم و قواعد (به عنوان مثال، فقه حکومتی) اصالت دارد یا شخص و ارادهي ولی فقیه؟ نسبت فقه و فقیه جهت طی این طریق چیست؟
همان طور که در سؤال فوق عرض شد، مأموریت راهبر تمدنی، ساختارسازی و فرآیندسازی بر اساس نگرش، قانون و فرهنگ اسلام است تا شبکهي سیستمهای زندگی به صورت یک شبکهي منسجم و همافزا عمل کند و اِعمال ارادهي او در سرچشمهي این شبکه تزریق میگردد و در کل شبکه گسترش مییابد.
فقیه اسلامشناس، بر اساس فقه، نظر میدهد، نه بر اساس دیدگاه خود؛ و مأموریت او کشف دیدگاه شارع است و در کیفیت اجرا نیز بر اساس ساختارهای تعیینشده توسط فقه عمل میکند، نه بر اساس دلخواه خود.
چه سطحی از ایمان و عبودیت جهت ساخت تمدن اسلامی لازم است؟ معیار سنجش ایمان و عبودیت در سطح جامعه و تمامی حوزهها و سطوح (از جمله علم و تکنولوژی) چیست؟
در یک پروژهي تحقیقاتی برای کشف شاخص رشد و پیشرفت و توسعه در نگرش اسلام، شاخص «احساس حضور خدا» به دست آمد. بنابراین میزان رشد و پیشرفت فرد، خانوادهي تمدنی و جامعهي مطلوب، تابعی از «میزان احساس حضور خداوند» است؛ حس درونی نسبت به حضور، آگاهی، عظمت و بینهایت بودن خداوند (نه فقط تصور ذهنی).
تمدنسازان علاوه بر ایمان به شاخص عدالت و علم، باید به شاخص «احساس حضور خداوند» نیز ایمان داشته باشند تا تمایز بین تمدن انسانهای عادل و عالمِ دنیایی، با تمدن انسانهای عادل و عالم الهی حاصل شود.
در بررسی اوصاف سیستم تراز تمدن اسلامی باید اصالت را بر غایت و نتیجه و اهداف شارع دانست یا اصالت با تعریف کارکردها و فرآیندهاست؟ به تعبیری تکثر ابزاری و فرآیندی جهت رسیدن به خروجی واحد چگونه قابل تشریح است؟
در هر سیستمی، اصالت بر هدف و اثر آن است و نکتهي مهم این است که «هر فرآیندی چنین اثری را ایجاد نمیکند.» بنابراین پس از تعیین هدف و شاخصهای آن، فعالیت اصلی سیستمساز بر تولید فرآیندی است که شاخصهای هدف را ایجاد کند.
اهداف، به دلیل فازی بودن (دارا بودن طیف از حداقل به حداکثر)، توسط فرآیندهایی متنوع اما «همگرا» تولید میشوند و مخاطبین و مصرفکنندگانی را که آنها نیز طیفدار هستند و ظرفیت و مطالباتشان مراتب دارد، پوشش میدهند.
آیا قبل از سیستمسازی مخیر به حوزهبندی کلان، مثلاً اقتصادی، فرهنگی و سیاسی هستیم؟ ملاک دستهبندی کلان جهت سیستمسازی تمدنی چیست؟ به گونهای قراردادی میتوان به دستهبندی موضوعی اقدام کرد؟
هر گونه تمدنی با هر ایدهای باید در ابتدا «نقشهي موضوعات و مسائل زندگی بشر»، «مدل نیازها» و «نقشهي اهداف بشر» را تنظیم کند و سپس به تولید فرآیندها بپردازد. در مورد تمدن اسلام نیز مدل نیازها و نقشهي اهداف باید توسط وحی تعیین شوند.
در ابتدای کتاب «مکاسب» شیخ انصاری، با محتوای فقه تحلیلی و استدلالی، که طلاب حوزههای علمیه موظف به فراگیری آن هستند، روایتی آمده است که ترجمهي آن چنین است[1] (به ترجمه و معادلگذاریها دقت شود):
«از حضرت صادق (ع) راجع به آنچه نیازمندیهای زندگی بشر را تأمین میکند سؤال شد، حضرت فرمودند: در سیستمهای کلان زندگی، زیرشاخهي سیستمهای اجتماعی، زیرشاخهي سیستم کسبوکار (شغل و مشاغل)، چهار زیرسیستم وجود دارد:
مشاغل اداری، دفتری، مدیریتی؛ مشاغل تجاری و بازرگانی؛ مشاغل صنعتی، حرفهای و تولیدی؛ مشاغل خدماتی.
در هر کدام از این مشاغل، فرآیندهای قانونی و غیرقانونی وجود دارند که یک انسان قانونمدار باید فرآیندهای صحیح را بشناسد و بر اساس آنها رفتار خود را تنظیم کند.»[2]
اگر تمدن اسلامی را اوج بلوغیافتگی نظاممند جامعه بر اساس تعالیم الهی بدانیم، جهت بازتولید دائم این نظام گسترده چه باید کرد؟ به معنای دیگر، آیا سیستم اسلام در قالب تمدن به گونهای مستمر در حال تغییر و کمال است؟ با توجه به جایگاه مهم مکان و زمان و تغییرات مطابق با این دو عنصر، انعطافپذیری فرآیندها و سیستم چگونه حاصل میشود؟
هنر تمدن اسلام، تعالیبخشی به ادراک عمومی بشریت از هستی است؛ فراهمسازی موقعیتی در زندگی دنیا که بتواند با فراغت به تفکر و تأمل و کشف تازهها از هستی درونی و بیرونی خود بپردازد.
در اثر این تفکر و خلاقیت، هم علوم شناختی و هم علوم ابزاری گسترش مییابند. لذا فضای زندگی و فرآیندهای آن بر اساس یافتههای جدید تنظیم میشود و از آنجایی که بر اساس نگرش انسانشناسانهي اسلام، «روح» قابلیت گسترش با میل به بینهایت را دارد، لذا این تمدن به طور مستمر باید بازتولید و بهینهسازی شود تا بتواند نیازهای نسلها را پیدرپی برآورده سازد.
ارتباط سیستمهای تمدنساز با محیط خود چگونه تعریف میشود؟ میزان تأثیرپذیری و تأثیرگذاری چگونه معین میشود؟ نسبت عینیت و ذهنیت در تولید سیستمهای تمدنساز چيست؟
سیستمهای تمدنساز، «روندساز» هستند، نه تابع روندها؛ و از سوی دیگر، برای شروع روندسازی، از وضعیت موجود باید آغاز کنند. لذا تعریف و محاسبهي وضعیت موجودِ محیطی، ضروری است؛ اما تبعیت از سناریوی وضعیت موجود صورت نمیپذیرد و تلاش میشود تا با تولید «پیشرانهای جدید» یا تغییر و اصلاح پیشرانهای موجود، روند جدید فعال شود.
با توجه به چرخهي نیازـارضاء، محور نیاز انسان و جامعهي متعبد چیست؟ تولید نظام نیازهای جامعه و چگونگی ارضاي این نیازها در رویکردی دینی چگونه قابل تشریح است؟ تولید نیاز در فرآیندی درونی توسط هر فرد صورت میگیرد یا نخبگان و راهبران فرهنگی؟
حضرت صادق (ع) در مورد نیازها چنین فرمودهاند:[3] «پنج عامل است كه اگر هر كدام از آنها نباشد، انسان دائماً گرفتار خواهد بود و فكر و روح متعادلي نخواهد داشت: سلامتي، امنيت، درآمد مناسب، ارتباطات با محبت و هماهنگ، آرامش روحي كه اگر اين پنجمي حاصل شود، بقيهي عوامل نيز فراهم ميشوند.»
تصریح روایت این است که دستیابی به «آرامش روحی» محور اصلی چرخهي نیازـارضاء در جامعه است و به استناد ادلهي نقلی دیگر (مانند بذکرالله تطمئن القلوب)، میدانیم که محور اصلی دستیابی به آرامش، «احساس حضور خدا» در زندگی است.
مأموریت راهبران فرهنگی و نخبگان، نگرشسازی، راهبردسازی و راهکارسازی برای عمومی شدن این معنی در لایههای مختلف جامعه است.
بسترهای لازم جهت پذیرش و موفقیت رویکرد سیستم محور و در عین حال تمدنساز در سطح جامعه چیست؟
در محور اصلی، نیاز به جلب توجه عمومی حوزههای علمیه به این ایده است تا به تدریج ظرفیت سیستمساز بودن دین و علوم دینی مورد بحث و کاوش قرار گیرد و عناوینی مانند «دینِ سیستمساز»، «فقه تمدنی» و «اجتهاد فرآیندمحور» معنیدار گردد.
شکلگیریِ «درسنامهي مسئلههای[4] علوم انسانی»، «درسنامهي دینشناسی»، «درسنامهي ترجمهي بلاغی»، «درسنامهي منطق تولید علم و نظریهپردازی» و «درسنامهي منطق سیستمها و مدلسازی» ضروری به نظر میرسد.
در محور عمومیسازی این ایده، سوق دادن به ایده و الهام گرفتن در «فرضیههای تحقیقات» از آیات و روایات و تلاش برای اثبات برهانی و تجربی آنها و نشان دادن برتری نتایج نسبت به تحقیقات مشابه، ضروری است.[5]
تولید محصولات قابل مصرف با کیفیت برتر، بر اساس نگرش، قانون، فرهنگ و راهبردهای دین، مرکز ثقل فعالیتها برای این منظور است.
آیا جهت اجرای سیستمهای تعریفشده در هر حوزه و موضوع با جهت اجرا و پیادهسازی این مجموعه باید زیرسیستمها و فرآیندهای دوران گذار طی شود یا صرف انتقال نگرش سیستمی و تمدنی کفایت میکند؟
کارکرد سیستمها در تعامل با محیط است. لذا برای تحقق عینی سیستمهای دینی در مقیاس کلان، قطعاً باید فرآيندهای دوران گذار طی شود.
نقش ایرانیت در ساخت تمدن اسلامی با منشأ انقلاب اسلامی و همچنین نقش ویژگیهای قومی و جغرافیایی در ساخت تمدن بینالملل اسلامی چیست؟
برای تمام اقوام و ملل، در فرآیندهای تمدنی اسلام، فرصتسازی میشود تا فرهنگ خود را تعالی بخشند و به تدریج بیشترین انطباق را با فرهنگ برتری که توسط وحی تعریف شده است حاصل کنند.در ساخت تمدن بینالمللی اسلام نیز اقوامی که معناگراتر از دیگر اقوام باشند بیشترین تلاش را خواهند داشت.
پیوندهای تمدنی بین کشورها مختلف با وجود مدل حاکم دولتملت، چگونه قابل وصف است؟ صدور انقلاب اسلامی با تفسیر سیستمی از سازوکارهای آن، چگونه ممکن است؟
تولید و عرضهي سیستمهای فکری، قانونی و فرهنگی با تمام زیرشاخههای آنها، بر اساس وحی و قرار دادن در محیط رقابت میان محصولات بشری، اصلیترین و حیاتیترین مکانیسمی است که سبب جلب توجه فضای بینالملل (اعم از دولتها و ملتها) خواهد شد.قدرت نرم است که پیوندهای تمدنی را برقرار میسازد؛ چه در توسعه از پایین به بالا و چه در توسعه از بالا به پایین.[6]
آسیبهایی که فرآیند سیستمسازی ممکن است گرفتار آن شود یا کارکردها و غایاتي كه ممكن است مورد خدشه واقع شود چیست؟
- نگاه خُردنگر به فرآیندها و سیستمها در مقابل نگاه شبکهای به آنها (تعیین نقطهي مختصات هر یک از سیستمها در شبکهي کلان سیستمهای بههمپیوسته).
- عدم توجه یا عدم توانایی در کشف فرآیندهایی که باید در سازهي سیستمی فعال باشند.
- عدم توجه یا عدم توانایی در کشف فرآیند بهینهای که باید فعال شود.
- عدم توجه یا عدم توانایی در تبدیل فرآیندها به مدل عملیاتی برای اجرا.
- عدم توجه یا عدم توانایی برای عرضهي مدل عملیاتی به زبان بینالملل و در محیط رقابت.
با توجه به نگاه نظاممند حضرتعالی نسبت به شکلگیری تمدن اسلامی، تعریف سیستم بماهو سیستم یا شبکه و بررسی اجزا و ربطهای بین آنها از درون منابع دینی قابل استخراج است و یا در این زمینه (ذهنیت سیستمی) دنبالهرو پارسونز و ایستون هستیم؟
چیستی و چرایی دیدگاه «نگرش سیستمی به دین» و چگونگی آن، متخذ از نگاه دروندینی است و از همه مهمتر، نگاه هستیشناسانه و انسانشناسانهي دین که در علومی مانند حکمت و عرفان اسلام گسترش یافته است.
بر اساس نگرش هستیشناسانهي اسلام، هستی یک ابَرشبکه و ابَرسیستم است که ورودی و خروجی و پردازش دارد و نقطهي شروع و پایان و فرآیندهای آن به دقت تعریف شده و نقطهي مختصات انسان در این شبکه و معادلات حرکت او در این شبکه، توسط دین ارائه گردیده است.
تبیین نظام علت و معلولی و ابعاد و مراتب علل و ابعاد و مراتب موجودات و چگونگی ایجاد تغییر و حرکت در عالم در حکمت و عرفان اسلام، ترجمهای گویاتر از «سیستم یکپارچهي هستی» ندارد.
کاری که در کلان پروژهي «طراحی سیستمهای دینی بر اساس نگرش اسلام» انجام میشود عبارت است از:
1. کشف شبکهي مسائل موضوع مورد نظر (سؤالات، مشکلات و نیازها)[7] با ابزار تجربه در شناخت وضعیت موجود و با ابزار.
2. اجتهاد در گسترش آنها به مسائل و نیازهای دیدهنشده یا اولویت دادهنشده.
3. عرضهي سؤالات و مسائل به منابع دین و تلاش برای کشف پاسخ با ابزار اجتهاد جواهری.
4. تلاش برای کشف فرآیندها و راهبردها و روابط بین مؤلفهها در مقیاس کلان، از آیات و روایات.
5. مرتبطسازی کلیهي ادلهي موجود در موضوع با یکدیگر (و تعیین موقعیت هر یک در اجرا، بر اساس ظهور دلیل).
6. تلاش برای کشف الزامات قطعی موارد فوق، برای رسیدن به مرحلهي اجرا.
7. تلاش برای ترجمهي یافتهها به زبان بینالاذهانی در محیط رقابت.
کلمات و اصطلاحات علوم مدرن که در این کلانپروژه به چشم میخورد، فقط مربوط به مرحلهي ترجمهي یافتههاست و هیچ دخلی در مراحل کشف و تدوین ندارد.
منطق پایهي بشری و گسترش آن در حکمت و عرفان اسلام، روش تحقیقی را تولید نمود که ابزار سازهبندی سیستمها شد و فرآیندها با استفاده از منطق «اصول فقه و فقه تحلیلی» استخراج و تعریف گردید.
پی نوشتها:
[1] . عن مولانا الصادق علیهالسلم حيث سئل من معايش العباد فقال: جميع المعايش كلها من وجوه المعاملات فيما بينهم مما يكون لهم فيه المكاسب أربع جهات و يكون فيها حلال من جهة و حرام من جهة فأول هذه الجهات الأربع الولاية- ثم التجارة ثم الصناعات ثم الإجارات و الفرض من الله تعالى على العباد في هذه المعاملات الدخول في جهات الحلال و العمل بذلك و اجتناب جهات الحرام منها.
[2]. کتاب مکاسب، شیخ انصاری، ص 1.
[3] . خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ فَقَدَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ يَزَلْ نَاقِصَ الْعَيْشِ زَائِلَ الْعَقْلِ مَشْغُولَ الْقَلْبِ: صِحَّةُ الْبَدَنِ، الْأَمْنُ، السَّعَةُ فِي الرِّزْقِ، الْأَنِيسُ الْمُوَافِقُ، الدَّعَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ (وسائلالشیعه، شیخ حُرّ عاملی، ج 20، ص 51).
[4] . مسائل علوم انسانی، نه نظریات و تئوریهای علوم انسانی.
[5] این راهبرد برای جلب توجه فضای عمومی علمی است که متأسفانه تا حدود زیادی گرفتار پارادایم پوزیتيویستی هستند.
[6] فشار افکار عمومی و مطالبات مردم و در نتیجه، تغییر سیاستهای دولت یا بالعکس، برنامهسازی دولت و ابلاغ به سطوح مدیریتی و در نتیجه، سرایت به سطوح عمومی جامعه.
[7] اعم از فردی و جمعی، بیرونی و درونی، موقت و پایدار، کاذب و صادق.
*منبع: فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا، شماره ۱۱ و ۱۲، پاییز و زمستان ۹۳
نظر شما