عكس/ حيدررضايي
خس خس سينه . سرفههاي خشكي كه هربار جان را به لب ميرساند . نفسي كه مدتهاست چون فرو ميرود ، مفرح ذاتش نيست و برنميآيد تا ممد حياتش باشد . هر از گاهي درد مثل طوفان درونش را برميآشوبد . هر لحظه شمع وجودش بيشتر آب ميشود. و ... او راضي است به رضاي الهي . هيچيك از اين دردها توان ناتوان كردن او را ندارد . دردي كه اين جانباز شيميايي از آن مينالد ، درد ديگري است . . .
عكس/ حيدررضايي
نظر شما