عرفات همچون هرانسان ديگر، فراز ونشيبي را درزندگي داشته است. تا جايي كه زماني بر قله قلب هايي نشسته و زماني نيز در حضيض نگاه و باور دوستداران فلسطين، قرار گرفته است.نوشته حاضرگذري است كوتاه بر زندگي وي و فراز و نشيب آن، همچنين تحليلي است بر عملكرد او در صحنه فلسطين، به ويژه در دو دهه اخير دو دهه اي كه در آن هرچه بيشتر، در مبارزه نظامي با رژيم صهيونيستي به دست آورده بود، به تاراج نهاد. اين تغيير روش او دوستان و دشمنان وي را غافلگير ساخت تا جائيكه بسياري در تحليل آن، گرفتار سختي شدند.
الف- مبارزات
محمد عبدالرووف القدوه الحسيني معروف به ياسر عرفات در چهارم اوت 1929 (1308 ش) زاده شد. زادگاه وي را طبق اسناد رسمي شهر قاهره مي دانند اما عرفات مصرانه زادگاهش را بيت المقدس معرفي مي كرد. عرفات كه ششمين فرزند عبدالروف بود در كودكي مادرش زهوه را از دست داد. ظاهرا پس از مرگ مادر به همراه عمويش به بيت المقدس رفت و مدت چهار سال در آنجا زندگي كرد. پس از آن در سال 1937 به مصر بازگشت و مشغول تحصيل شد. پدرش پيشه تاجري پارچه داشت كه در سال 1927 از فلسطين به مصر رفته بود. پس از اتمام دوران دانش اموزي در سال 1948 به دانشگاه فواد اول قاهره وارد و در رشته مهندسي ساختمان مشغول تحصيل شد. در سال 1950 به نهضت افسران آزاد مصر كه بعدها به رهبري جمال عبدالناصر عليه ملك فاروق كودتا كرد< پيوست. ارتباطي كه بعدها موجب رهايي او از زندان گشت. در سال 1952 (1331 ش) پدرش مرد و وي را غزه دفن كردند. در همين سال هم به عضويت اتحاديه دانشجويان فلسطيني درآمد و در همين جا بود كه با خليل الوزير معروف به ابوجهاد و صلاح خلف معروف به ابواياد آشنا شد. دوستي ايي كه به درازا كشيده شد و تنها مرگ آنان را از هم جدا كرد.
در سال 1954 (1333 ش) از طريق انتخابات دانشجويي به رياست اتحاديه دانشجويان فلسطيني برگزيده شد. در همين دوران بود كه با تفكرات اخوان المسلمين آشنا شد و هر روز بر علاقه وي به اخوان المسلمين افزوده شد. چيزي كه ظاهرا خوشايند جمال عبدالناصر نبود. زيرا پس از معاهده مصر و انگليس به سال 1954 و تعهد ناصر به انگليس مبني بر اينكه عليه اسراييل وارد جنگ نخواهد شد، اخوان المسلمين جمال عبدالناصر را خائن دانسته و كوشيدند وي را در ميدان اسكندريه در سال 1954 ترور كنند. پس از ترور نافرجام اعضاء اخوان المسلمين دستگير شدند و عرفات نيز جزء دستگير شدگان بود. اما آشنايي وي با افسران عضو نهضت اسران آزاد مصر موجب رهاييش گشت. در 26 اكتبر سال 1956 در جنگ مصر عليه رژيم صهيونيستي داوطلبانه به صف ارتش مصر درآمد. اما پس از جنگ از حضور در ارتش مصر چشم پوشيد و سفري به عراق كرد. اما پس از بازگشت مصريان بر او سخت گرفتند.
ب- تشكيل فتح
عرفات پس از اتمام تحصيل در سال 1957 اتحاديه دانش آموختگان فلسطيني را به راه انداخت. اما خيلي زود با رها كردن آن به كشور كويت رفته و به عنوان مهندس ساختمان مشغول كار شد. و در آنجا به همراه دوستان د ران دانشجويي اش يعني ابوجهاد و ابواياد و ديگران جنبش فتح را پايه گذاري كردند. جنبشي كه در تاريخ فلسطين نقش و عملكرد آن را نمي توان ناديده گرفت. فتح سازماني زيرزميني با هدف جنگ مسلحانه عليه صهيونيست ها بود و تا سال 1960 مخفيانه عمل مي كرد. اما دول عربي از اينكه گروه هاي فلسطيني از داخل خاك آنان عليه اسراييل عمليات انجام مي دانند، خرسند نبودند. در سال 1962 با پيروزي انقلاب الجزاير عرفات به الجزيره رفت و دفتر فتح را در آنجا تاسيس كرد و ابوجهاد مسئوليت دفتر را عهده دار شد. با كمك ابوجهاد بود كه بحث ارتباط با چين و دريافت كمك تسليحاتي از آن مطرح شد. در ماه مه 1964 (1343 ش) در بيت المقدس شرقي كه آن زمان در كنترل كشور اردن بود پايه هاي تشكيل ساف يا سازمان آزاديبخش فلسطين نهاده شد. حركتي كه جمال عبدالناصر از آن قويا حمايت مي كرد و تحقق اهداف خود در رهبري جهان عرب را درتشكيل و تقويت آن مي ديد. در ژوئيه 1964 اجلاس سران عرب را در تشكيل و تقويت آن مي ديد. در ژوئيه 1964 اجلاس سران عرب در قاهره ساف را رسميت داد و احمد الشقيري به رياست ساف رسيد. رهبران جنبش فتح شديدا مخالف تشكيل ساف بودند. آنان معتقد بودند در صورت تشكيل ساف، به صورت يك سازمان حكومتي درخواهند آمد كه خود اين امر حيطه عمل آنان را محدود ساخته و همچنين به راحتي شناخته و كشته مي شوند. افزون بر آن از مداخله دول عربي در آن نگران بودند، نگراني اي كه بي دليل نبود.
سران عرب از درگير شدن با اسراييل هراس داشتند و ظاهرا كشورهاي غربي نيز از فعاليت گروه هاي چريكي عليه اسراييل نگران بودند و تشكيل ساف مي توانست اين گروهها را محدود سازد. اما جنبش فتح نيز بعد از عضويت در ساف از جنبش هاي ذي نفوذ در آن به شمار مي رفت كه اين نفوذ تاكنون ادامه دارد. در سي و يك دسامبر همان سال جنبش فتح عمليات نظامي عليه رژيم صهيونيستي را در مناطق اشغال شده فلسطين آغاز كرد كه البته كامياب نبود. فتح از آن پس عمليات چريكي عليه اشغالگران را شدت بخشيد. در ژانويه 1966 سوريه عرفات را به اتهام اقام به انفجار خط لوله نفتي شركت آمريكايي تپ لاين دستگير كرد. اما چند روز بعد وي را آزاد ساخت. در فوريه 1966 با كودتايي در سوريه، ژنرال صلاح جديد به قدرت رسيد و فتح اوضاع را براي فعاليت بيشتر در سوريه مناسب ديد. كدورت حاصل از مخالفت عرفات با ادغام فتح و جبهه آزادي بخش فلسطين، ميان احمد جبريل و عرفات، موجب شد كه ماه مي 1966 عرفات به اتهام قتل، دوباره از سوي سوريه دستگير و محكوم به اعدام شود. اما با دستور حافظ اسد، عرفات و دگير اعضاي جنبش فتح آزاد شدند.
در ژوئن 1967 (1346 ش) پس از شكست ارتش عرب در جنگ 6 روزه، عرفات، نام ابوعمار را براي خود برگزيد. درا ين جنگ كه با حمله غافلگيرانه صهيونيست ها انجام شد، بلندي هاي جولان، كرانه باختري رود اردن، صحراي سينا و ديگر مناطق فلسطيني نشين سرزمين فلسطين به اشغال ارتش صهيونيستي درآمد و بيش از 200000 نفر فلسطيني را آواره كرد. در سال 1968 (1347 ش) در روستاي كرامه اردن نبرد سنگيني ميان فتح و ارتش صهيونيستي رخ داد كه تعداد زيادي از دو طرف كشته شدند و صهيونيست ها با بجا نهادن ابزار آلات نظامي خود فرار كردند. نبردي كه عليرغم تعداد شهداي فتح، براي اين جنبش پيروزي بزرگ و براي صهيونيست ها نيز شكستي بزرگتر به شمار مي رفت. رهبران فتح پس از اين نبرد زندگي مخفيانه اي را برگزيدند و ياسر عرفات را به عنوان سخنگوي جنبش فتح معرفي كردند. او موظف بود كه كليه ارتباطات با رسانه ها و سياستمداران را انجام دهد، وظيفه اي كه او از آن در جهت اشتهار به خوبي بهره برد. در همان سال بيانيه اي از سوي فتح صادر شد كه در آن مبارزه مسلحانه عليه رژيم صهيونيستي يگانه راه تحقق آرمان فلسطين يعني آزادسازي فلسطين اعلام گرديد. پس از جنگ كرامه عرفات به همراه جمال عبدالناصر با پاسپورت جعلي و با نام محسن امين به مسكو سفر كرد، اما در كسب نظر موافق كرملين كامياب نبود.
ج : عرفات و رياست ساف
در فوريه سال 1969 (1347 ش) پس از استعفاي احمد الشقيري كه به دليل مخالفت با مداخله دول عربي در امور ساف و زير فشار عربستان و كويت انجام گرفت. (پس جنگ 1967 ظاهرا شقيري استعفا داد و يحيي حموده به طور موقت جانشين وي گشته بود.) عرفات كه در آن زمان در كويت به سر مي برد، به عنوان رئيس كميته اجرايي سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) برگزيده شد. ظاهرا از همين زمان تماس با صهيونيسم و غرب براي سازش از سوي ساف شروع شده است. در سال 1970
(1349ش) عرفت كه پس از جنگ 1967 (1346 ش) در اردن به سر مي برد، با مشكل بزرگي روبرو شد. افزايش فشار صهيونيست ها عليه فلسطينيان، افزايش آوارگان فلسطيني در اردن و مشكلات ناشي از آن، تشديد عمليات چريكي عليه صهيونيست ها از خاك اردن و تهديد صهيونيست ها به جنگ عليه اردن، قدرت گرفتن مبارزين فلسطيني و دلهره پادشاهي هاشمي از آن، دولت اردن را وادار به سختگيري عليه آوارگان كرد. از جمله اين سختگيري ها ممنوعيت حمل سلاح گرم، فعاليت سياسي، به همراه داشتن كارت شناسايي و داشتن مجوز عبور بود. به دليل درگيري هاي فلسطينيان با هم، دولت قبايل اردني را براي نظم بخشي در اردوگاه ها فرا خواند. در ششم سپتامبر 1970 فلسطينيان سه هواپيما را مي ربايند و يك فروند از آنها را در فرودگاهي در صحراي اردن فرود آوردند. آمريكا تهديد به حمله كرد و شاه حسين زمان اقدام عليه فلسطينيان را مناسب دانست. عرفات هم با بيان اين نكته كه بيش از 70 درصد مردم اردن، فلسطيني هستند و بايد كوشيد حكومت را از پادشاهي هاشمي اردن خارج كرد، يكي از بزرگترين خطاهاي سياسي خود را انجام داد كه موجب شد، حسين، شاه اردن از آن نهايت استفاده را برده و در ماه سپتامبر دستور حمله ارتش اردن به فلسطينيان را صادر كرد. اين درگيري به كشته شدن حدود بيست هزار فلسطيني انجاميد كه در تاريخ فلسطين به سپتامبر سياه معروف گشت.
متعاقب اين حركت عرفات از امان با لباس مبدل فرار و ناچار به بيروت رفت. پس از اين واقعه و فرار عرفات، صلاح خلفي يا ابواياد خطاب به عرفات گفت: نموت واقفين و لن نركع، هنيا لكم ايها الجبناء (يعني ايستاده مي ميريم و زانو نمي زنيم، اي بزدلان اين بزدلي بر شما گوارا باد) در اين ماجرا ابوعلي اياد رئيس شاخه نظامي فتح (قوات العاصفه) شهيد شد. مقر ساف نيز با توجه به حضور عرفات در بيروت به آنجا منتقل گشت.
عرفات در سال 1973 (1352 ش) به عنوان فرمانده كل نيروهاي مبارز فلسطيني برگزيده شد. در 26 اكتبر 1974 (1353 ش) در اجلاس سران عرب كه در رباط مراكش برگزار گرديد، توانست آنان را متقاعد سازد كه ساف را به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين به رسميت بشناسند. حركتي كه توانست حيطه عمل ساف را گسترش داده و عملا ديگر جنبش ها را با محدوديت روبرو كند و البته به نظر ميرسد دولت هاي عرب با برگزيدن ساف به عنوان تنها نماينده مشروع ملت فلسطين و حمايت از آن، عملا راه خود را براي كاهش مسئوليت در قبال قضيه فلسطين و پاسخگويي به افكار عمومي خود، هموار كردند. عرفات در اين اجلاس اعلام كرد: هدف ساف بازپس گيري كامل فلسطين نيست - حداقل در آن واحد - و هر قسمتي از فلسطين كه آزاد شود، يعني نوار غزه و ساحل غربي رود اردن را قبول خواهد كرد. اين سخن وي به معني پذيرش كشور اسراييل در كنار كشور فلسطين و تاييد اشغالگري صهيونيست بر مناطق 1948 بود. از همين زمان شاهد اختلاف در فتح و مخالفت با عرفات هستيم.
عرفات در سيزده نوامبر 1974 (1353 ش) به نام ملت فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل سخنراني و اعلام كرد كه با يك دست شاخه زيتون ( به نشانه صلح) و در دست ديگر اسلحه يك مبارز آزاديبخش فلسطين به نيويورك آمده و خواستار آن شد كه اجازه ندهند شاخه زيتون از دستش بيفتد. سخنراني اي كه با اقبال زيادي در سطح جهان روبرو شد.
در سال 1975 (1353 ش) همزمان با جنگ داخلي در لبنان كه توسط صهيونيست ها دامن زده شده بود، نيروهاي ساف به مخالفان راست گرايان مسيحي پيوستند، حركتي كه بي ترديد از خطاهاي بزرگ ساف بود كه توان گروههاي مبارز را تحليل برده و موجب شد تا رژيم صهيونيستي در سال 1982 (1361 ش) به لبنان حمله كند و آن را به اشغال خود در آورد.
در 11 فوريه 1979 (22 بهمن 1357) انقلاب اسلامي در ايران پيروز شد. با پيروزي انقلاب، نگاه ايران به مساله فلسطين كاملا تغيير كرد. پيش از انقلاب، ايران متحد قوي اسرائيل به شمار ميرفت. اما پس از انقلاب، ايران به مخالفان درجه يك اسراييل تبديل شد. عرفات در 17 فوريه 1979 (28/11/1357) به ايران سفر كرد و حاصل آن افتتاح اولين سفارت فلسطين در دنيا بود و هاني الحسن به عنوان سفير فلسطين در ايران معرفي شد و سفارت اسراييل در تهران به سفارت فلسطين تبديل شد. در نوامبر 1979 پس از اشغال سفارت آمريكا در ايران، عرفات به عنوان پادرمياني جهت ازادي گروگان ها به ايران سفر كرد. ولي از او استقبالي نشد. در 22 سپتامبر 1980 عراق به ايران حمله كرد و مناطق وسيعي از مرزهاي غربي و جنوبي جمهوري اسلامي را اشغال كرد. عرفات در اين قضيه بسيار منفعلانه برخورد كرد و از معرفي عراق به عنوان آغازگر جنگ خودداري كرد.
عرفات در سال 1980 (1359 ش) افزون بر رهبري شاخه نظامي فتح و فرماندهي ارتش آزاديبخش فلسطين، رهبري سياسي و نظامي جنبش ملي فلسطين را نيز عهده دار شد. در چهارم ژوئن سال 1982 (1362 ش) پس از تجاوز ارتش صهيونيستي به لبنان، عرفات و نيروهاي نظامي اش به ناچار لبنان را پس از هشتاد روز محاصره ترك كردند و به تونس رفتند و پس از مدتي از آنجا به سوريه رفتند (30 آگوست). در دسامبر 1982 ريگان رئيس جمهوري وقت ايالات متحده طرحي را ارائه كرد كه بر مبناي آ‹ اسراييل از مناطق اشغالي 1967 خارج مي شد و فلسطينيان بر آن مناطق به صورت خودگرداني، سلطه پيدا مي كردند. اسراييل و فلسطينيان اين طرح را رد كردند. ولي عرفات گفت آن را هم مي پذيرد و هم نه ! اين موضعگيري موجب شد كه عده زيادي از فلسطينيان اورا خائن قلمداد كنند.
در 24 ژوئن سال 1983 سوريه وي را اخراج كرد و عملا عرفات يكي از بزرگترين و موثرترين حاميانش را از دست داد و وي پس از اخراج از سوريه در شمال لبنان (شهر طرابلس) مستقر شد. ديري نپاييد (20 دسامبر 1983) كه پس از محاصره از سوي ارتش سوريه و فلسطينيان مخالف وي، طرابلس را به مقصد تونس ترك كرد و مقر ساف به آنجا منتقل گشت. در اكتبر 1985 (1364 ش9 هلي كوپترهاي صهيونيستي ظاهرا براي كشتن عرفات به مقر ساف در تونس حمله كردند .در سال 1988 (1367 ش) دو واقعه مهم رخ داد، يكي اعلام تشكيل كشور فلسطين به صورت نمادين در 15 نوامبر در الجزيره توسط عرفات كه طي آن به طور تلويحي اسرائيل را به رسميت شناخت كه اين كار او با واكنش اكثر مردم فلسطين كه در دسامبر 1987 (1366 ش) انتفاضه اول را شروع كرده بودند، روبرو گشت، واقعه ديگر ترور خليل الوزير با ابوجهاد از رهبران و بنيانگذاران جنبش فتح به دست صهيونيست ها بود. در سال 1988 سازمان ملل اسراييل را به عنوان كشوري مستقل بهرسميت مي شناسد. عرفات در دوم مه 1989 (1368 ش) براي پيگيري روش جديدي كه در رسيدن به اهداف خود برگزيده بود(يعني مبارزه سياسي به جاي مبارزه نظامي) به پاريس سفر كرد. حركتي كه همه پيشينه پربار او را زير سوال برد. در ژانويه سال 1990 (1369 ش) با منشي مسيحي خود كه زني 28 ساله به نام كريستين (سهي) طويل داود بود، مخفيانه ازدواج كرد. اما خبر آن تقريبا دو سال بعد منتشر شد. درژانويه 1991 (1370 ش) متعاقب حمله آمريكا و انگليس به عراق كه به جنگ اول خليج فارس يا جنگ نفت مشهور شد، عرفات حمايت خود را از عراق اعلام كرد. اين جنگ به بهانه آزاد كردن كويت از اشغال ارتش عراق بر منطقه تحميل شد. اين عمل عرفات موجب شد عرفات در جهان عرب منزوي شود و دولت هاي ثروتمند عرب حمايت هاي مالي خود را از ساف قطع كردند. همچنين جهان عرب نيز او را طرد كرد و اين از ديگر خطاهاي استراتژيك عرفات بود. هر چند به نظر مي رسد او فريب اقدامات صدام حسين، ديكتاتور وقت عراق را خورده باشد كه با پرتاب موشك هاي اسكاد به شهرهاي صهيونيست نشين فلسطين اشغالي، مي كوشيد جنگ خود را عليه اسراييل بنماياند و به حمايت اعراب از خود و احيانا گسترش درگيري در منطقه در پي اين حملات موشكي دست يابد، اما صدام در اين هدف خود ناكام ماند و عرفات و ساف كه هر ضربه بر صهيونيست ها را در جهت تسريع تحقق آرمان فلسطين مي ديدند و احيانا براي تشويق صدام به انجام بيشتر چنين حملاتي، حمايت از عراق در اين جنگ را اعلام كردند. اما حركت صدام بي حاصل و عرفات فريب خورده اي بزرگ در اين ميدان بود. در سال 1992 (1371 ش) هواپيماي حامل او در بيابان ليبي سقوط كرد. اما او به طور شگفت انگيزي نجات پيدا كرد. او خود در اين مورد مي گفت، هنگام سقوط هواپيما مي دانست كه از اين سانحه جان سالم به در خواهد برد.
د: روند مذاكرات صلح خاورميانه
در سال 1993 (1372 ش) دوباره عرفات در صحنه فلسطين مطرح مي شود. در اين سال قرارداد اسلو را ساف با رژيم صهيونيستي امضا و متعاقب آن در واشنگتن توافقنامه خودمختاري را در مورد اريحا و نوار غزه امضا كرد و با اسحاق رابين نخست وزير وقت صهيونيست ها دست داد. قراردادي كه از كل خاك فلسطين فقط بخش كوچكي را شامل مي شد، آن هم مناطقي جدا و گسسته از هم. اين توافقنامه موجب شد كه كشورهاي عربي كه تا آن زمان از بيان ارتباط با رژيم صهيونيستي از ترس افكار عمومي خود هراس داشتند، زمينه هاي برقراري روابط تجاري، اقتصادي و فرهنگي با صهيونيست ها را بررسي نمايند. در قرارداد اسلو ساف موجوديت و اشغالگري رژيم صهونيستي را بر مناطق اشغالي 1948 (1327 ش) به رسميت شناخت اما رژيم صهيونيستي موجوديت فلسطيني را بر مناطق اشغالي 1967 (1346 ش) به رسميت نشناخت و مهمترين اعتراض مردم فلسطين به عرفات، بخاطر اين امتياز دهي بيهوده بود.
در سال 1994 (1373 ش) اين روند با امضاي پيمان خودمختاري در قاهره ميان رابين و عرفات كامل شد و متعاقب آن در همانسال جايزه صلح نوبل را همراه شيمون پرز و اسحاق رابين دريافت كرد. در اول جولاي همان سال ياسر عرفات پس از 27 سال به فلسطين بازگشت و تشكيلات خودگردان را در غزه برپا كرد. در بيستم ژانويه 1996 (1375 ش) عرفات به عنوان رئيس تشكيلات خودگردان فلسطيني انتخاب شد و منشوري را اعلان كرد كه در آن ديگر از نابودي اسراييل خبري نبود. در پنجم سپتامبر 1998 (1376 ش9 با ايهود باراك، نخست وزير وقت صهيونيستي در شرم الشيخ مصر توافقنامه اي را امضا كرد كه طبق آن راه براي مذاكره و چگونگي وضعيت نهايي هم زيستي فلسطين و اسراييل گشوده شد. حركتي كه اعتراضات زيادي را عليه او به دنبال داشت.
در 21 مارس سال 2000 (1379 ش) رژيم صهيونيستي 1/6 درصد كرانه باختري رود اردن را تحويل خودگرداني داد. به اين ترتيب، اين بخش نيز به نوار غزه افزوده شد. در 25 جولاي 2000 (1379 ش) نشست هايي كه بعدها به كمپ ديويد دوم معروف شد و به كوشش كلينتون، رئيس جمهور وقت آمريكا برگزار شده بود، شكست خورد. زيرا صهيونيست ها موافق بازگشت آوارگان نبودند، همچنين حاضر نبودند بيت المقدس را به عنوان پايتخت كشور فلسطين به شمار آورند. در آن سو نيز عرفات و گروه مذاكره كننده فلسطيني در خود توان موافقت با خواسته هاي صهيونيست ها و مخالفت با خواسته به حق مردم فلسطين را نمي ديدند.
در 29 سپتامبر 2000 (1379 ش) آريل شارون رهبر حزب ليكود با كمك ارتش صهيونيستي به مسجد الاقصي وارد شد. از نگاه مسلمانان اين حركت توهين بزرگي به آنان و باورهاي آ«ان نيز اشغال مسجد الاقصي بود. شارون در مسجد الاقصي اعلام كرد اگر به نخست وزيري برسد، ظرف يكصد روز كليه اعتراضات مردم فلسطين را خاموش خواهد كرد. اين حركت شارون موجب اعتراضات فلسطينيان عليه تجاوزات و اهانت هاي هر روزه صهيونيست ها گشت كه به سرعت سراسر مناطق اشغالي را فرا گرفت. اعتراضي كه به انتفاضه الاقصي يا انتفاضه مسجد الاقصي معروف گشت. تلاش هاي صهيونيست ها براي مهار انتفاضه ناكام ماند. در اين انتفاضه مردم سلاحي بي مهار را كه پيش تر از آن كمتر بهره گرفته بودند، به ميدان مبارزه عليه ارتش كاملا تجهيز شده به جديدترين تجهيزات و تسليحات نظامي غرب، به كار بستند و آن نبود جز عمليات شهادت طلبانه كه به اهميت و تاثيرگذاري آن در صحنه مبارزه پي برده بودند، عملياتي كه غرب تعمدا آن را انتحاري مي نامد. پس از افزايش عمليات استشهادي و قدرت يابي روزانه انتفاضه در سوم دسامبر 2001 (1380 ش) مقر عرفات در رام الله به محاصره ارتش صهيونيستي درآمده و ده روز بعد صهيونيست ها به بهانه اينكه عرفات كاري براي جلوگيري از گسترش انتفاضه و عمليات استشهادي، انجام نمي دهد، اعلام كردند ديگر با عرفات مذاكره نخواهند كرد و با اين عمل مي خواستند عرفات را مقصر اصلي در گسترش انتفاضه و به بن بست رسيدن مذاكرات جلوه دهند.
در بيستم فوريه 2002 (1381 ش) رژيم صهيونيستي مقر عرفات را مورد هجوم قرار داد. در بيست و نهم مارس 2002 (1383 ش) ارتش صهيونيستي چند شهر مهم فلسطين در كرانه باختري از جمله جنين، الخليل و رام الله را مورد حمله قرار داد. در جريان حمله به رام الله مقر عرفات نيز مورد هجوم قرار گرفت و بخش عمده اي از آن تخريب شد. عرفات در برابر اين تهاجمات اعلام كرد كه آماده شهادت است. در همان حال از مردم فلسطين خواستار توقف انتفاضه و عمليات استشهادي بود ! در حالي كه آمريكا وي را به همسويي با ترور متهم مي كرد، او از آمريكا براي پايان دادن حملات صهيونيست ها به مردم فلسطين كمك مي خواست و اعلام كرد آماده ايم تا هرگونه مذاكره با اسراييل انجام دهيم به شرط آنكه ما را به صلح رساند. در سي ام آوريل 2003 (1382 ش) ظاهرا علي رغم ميل باطني و در چهارچوب اصلاحات تحميلي غرب به ويژه آمريكا، محمود عباس (ابومازن) را كه با عمليات استشهادي شديدا مخالف بود، زير فشار آمريكا و غرب به نخست وزيري خودگرداني منصوب كرد. البته در هفتم سپتامبر همان سال ابومازن مجبور به استعفا شد و عرفات هم احمد قريع را كه عضو پارلمان خودگرداني بود، به نخست وزيري گمارد. پس از تصويب طرح حذف عرفات در كابينه رژيم صهيونيستي و سخنان معاون شارون، ايهود اولمرت مبني بر اينكه ترور عرفات يكي از گزينه هاي تل آويو است، عرفات اعلام كرد هيچ كس نمي تواند او را از فلسطين اخراج كند و او تا هنگام مرگ در فلسطين خواهد ماند. در بيست و هفتم اكتبر 2004 (1383 ش) اعلام شد كه حال وي بسيار وخيم است. در 29 اكتبر براي درمان به پاريس منتقل شد. در چهارم نوامبر اعلام شد كه وي در كماء درجه چهار فرو رفته و دچار مرگ مغزي شده است. در 11 نوامبر 2004 (1383 ش) مرگ ياسر عرفات رسما اعلام شد و جنازه اش در 12 نوامبر برابر با 28 رمضان 1425 پس از تشيين در قاهره به رام الله منتقل و در مقر خودگرداني به خاك سپرده شد.
ه: مذاكرات عرفات و ثمرات آن
نگاهي گذرا به زندگينامه ياسر عرفات، فراز و نشيب هايي را به نمايش مي گذارد. فردي كه از آغاز گام نهادن در دنياي سياست تا پايان توانست هرگاه كه اراده كند سياستمداران، دولتمردان و خبرنگاران را به سوي خود بكشاند و محور مباحث و تحليل هاي آنان قرار گيرد. شخصيت برجسته اي كه به سرعت و با تحليل حوادث در جهت خواسته خود، توانست پلكان اشتهار را طي كند. تاريخ فلسطين هرگز او را فراموش نخواهد كرد. در تمام اين دوران صهيونيست ها در چندمرحله كوشيدند تا وي را ترور كنند. اما به نظر مي رسد وي هوشيارتر از آن بود تا گرفتار برنامه هاي ترور از سوي صهيونيست ها شود. شايد بتواند رشادت هاي وي در صف ارتش مصر عليه ارتش صهيونيستي و نبرد كرامه را اوج مبارزات نظامي وي بر شمرد. مبارزاتي كه ابوعمار را تبديل به يك اسطوره كرد. اما به نظر مي رسد اين اسطوره در تغيير روش مبارزه اي كه او متاثر از عواقب واقعه گروگان گيري ورزشكاران صهيونيستي در المپيك مونيخ، برگزيد، شروع به شكستن كرد. يعني هنگامي كه به تعبير خودش مبارزه سياسي را بر مبارزه نظامي ترجيح داد و مبارزات نظامي را با توجه به تحولات جهاني بي اثر و بي نتيجه دانست. اين در حالي بود كه هر روز بر شدت و گسترش عمليات نظامي صهيونيست ها افزوده مي شد. حق آن است كه رهبر يك كشور اشغال شده نمي تواند و نبايد دست از مبارزات نظامي و رهايي بخش بر دارد. ولي مي تواند همزمان با پيگيري مبارزه نظامي، مبارزه سياسي را آن هم با هدف آزادي كامل سرزمين اشغال شده و بازگشت آوارگان دريافت غرامت و تنبيه اشغالگران، انجام دهد.
هر چند صهيونيست ها همزمان با عمليات نظامي سخن از مذاكره و برقراري صلح مي كردند و جهان غرب با تكيه بر توان اقتصادي، رسانه اي و سياسي، فشار زيادي را در گشودن باب مذاكرات به اصطلاح صلح بر فلسطينيان و كشورهاي منطقه وارد كردند و دولت هاي عرب منطقه كه به دليل نداشتن پايگاه مردمي براي ماندگاري شديدا به قدرت هاي غرب وابسته اند، زمينه را براي كشاندن پاي فلسطينيان بر سر ميز مذاكره با طرف صهيونيستي فراهم آوردند كه در اين ميان به ويژه نبايد از نقش مصر، اردن و عربستان غفلت كرد. عرفات در اين فرآيند پذيرفت كه در مذاكرات سازش شركت كند و اين منتهاي خواسته رژيم صهيونيستي بود كه به دنبال سندسازي براي خود در منطقه بوده و هست.
رژيم صهيونيستي كه از آن به اشتباه، دولت يا حكومت اسراييل ياد مي كنند، در واقع ارتشي است كه در پي ملت سازي است. گروهي مسلح از اطراف و اكناف جهان به اين سرزمين وارد شده و آن را به زور اسلحه اشغال كرده و اكثر مردم آن را از آنجا بيرون رانده اند و سپس تاسيس كشوري به نام اسراييل را اعلام كرده اند. اين رژيم در تعاريفي كه براي دولت يا حكومت در جامعه امروزي مطرح است، گنجانده نمي شود. صهيونيست ها مي كوشند با توسل به سازمان هاي بين المللي و قدرت هاي بزرگ براي خود سندسازي كنند. آنچه در سازمان ملل به عنوان كشور و دولت اسراييل پذيرفته شده، خارج از آنكه چنين عملي خلاف همه قوانين طبيعي، فطري و وضعي پذيرفتني است، در حقيقت اعطاي نوعي هويت تاسيسي به آن است. اسراييل هويت تاسيسي دارد نه هويت تكويني. بدين معنا كه سازمان ملل و قدرت هاي بزرگ حضور گروهي مسلح و اشغالگر را در سرزمين ملت ديگر پذيرفته اند و بر اشغالگري آنان مهر تاييد كوفته اند. اما اين گروه مسلح و اين ارتش، آن سرزمين يعني فلسطين را اشغال كرده است. حكومت ادعايي آن هم بر همين مبنا است اما در ديگر كشورها( جداي از ايالات متحده و استراليا كه تا حدودي شكل گيري آنان شبيه شكل گيري رژيم صهيونيستي است) موضوع، ديگر است. آنان داراي هويت تكويني هستند. يعني ملتي پرپيشينه در آنجا بوده و حكومت و دولت فعلي آنان هم برخاسته از بطن جامعه و ملت ديرينه آن است. بنابراين مشاهده مي شود دولت ها و حكومت هايشان در پي سندسازي براي خود نيستند. اما صهيونيست ها از هر فرصتي براي سندسازي استفاده مي كنند. كشاندن فلسطينيان به پاي ميز مذاكرات، همچنين امضاي توافقنامه هايي با آنان، خودپيروزي بزرگ ي براي اين رژيم به شمار مي رود. به همين دليل مشاهده مي شود اكثر ملت فلسطين كه از هوش، درايت و قوت درك بالايي برخوردارند، با همه احترام و علاقه اي كه به عرفات داشتند با تغيير روش مبارزه وي، ناخرسندي خود را از اين اقدام، ابراز كردند.
در روند مذاكرات همانطور كه ملت فلسطين به درستي پيش بيني مي كرد اشغالگران و حاميانش حاضر به دادن هيچ امتيازي در خور به فلسطينيان نشدند، بلكه بر دامنه فشار بر آنان افزودند. زيرا اصولا مذاكره در جايي مفيد مي افتد كه دو طرف از توازن برخوردار باشند. حال آنكه صهيونيست سرزمين فلسطيني ها را اشغال كرده، مردمش را آواره ساخته و هر روز با امكانات نظامي پيش رفته آنان را مورد هجوم قرار داده و در اين ميان فلسطينيان كه سلاحي جز سنگ و برخي سلاح هاي ساده، ندارند و تحت اشغال هستند و ملت اشغال شده هم كه وضعيت و شرايطش معلوم است. توازني در اينجا برقرار نيستند كه مذاكره به حال فلسطيني مفيد افتد. در مذاكره طرف قدرتمند خواه نظامي، خواه اقتصادي و رسانه اي و غيره هميشه پيروز است و هرگز چيزي را از دست نخواهد داد بلكه با هر مذاكره گامي ديگر به اهداف خود نزديك مي گردد و طرف ضعيف هم گامي و گامهايي از اهداف خود دورتر مي گردد. بايد پرسيد چه پيش آمده كه طرف قوي تر تن به مذاكره داده است؟ آيا جز اين است كه نيل به اهداف خود را در مذاكره مي بيند؟ و در غير مذاكره آيا، اين طرف ضعيف نيست كه پيروز مي گردد؟ اكنون اعتراضات برخي از كارشناسان ايراني به مذاكره ايران و اروپا و آژانس انرژي اتمي درباره فناوري هسته اي ايران هم ناشي از اين دغدغه است.
عرفات تن به مذاكرات سازش داد. شايد او مي انديشيد مي تواند از اين طريق تحقق آرمان فلسطين را تسريع بخشد. اما روند به گونه اي پيش رفت كه نشان داد صهيونيست ها و غرب تنها در پي امتيازگيري بيشتر و بيشتر در جهت اهداف خود هستند.
عرفات به هنگام ورود به فلسطين اجازه داشت از چند ميليون آواره فلسطيني تنها حدود 700 نفر از آوارگان را به همراه خود به فلسطين وارد كند كه او هم برخي از سران ساف و نيروهاي مبارز جنبش فتح را كه به او وفادار بودند، برگزيد. پس از ورود به فلسطين رژيم صهيونيستي كوشيد از اين فرصت بهره برده و فلسطينيان را درگير جنگ داخلي كند و آن ، فشار به خودگرداني در جهت خلع سلاح گروه هايي چون حماس و جهاد اسلامي بود. نيروهاي خودگرداني براي تحقق اين خواسته به دستگيري مبارزين فلسطيني و بعضا شهيد كردن آنان پرداختند. در آغاز مقاومتي هم از سوي گروههاي جهادي نشان داده شد. اما آنان خيلي زود ترفند اشغالگران را دريافتند و نسبت به عملكرد خودگرداني صرفا اعتراض كردند كه به مرور در اين نقشه نيز صهيونيست ها ناكام ماندند.
پس از شروع انتفاضه الاقصي كه با ورود شارون به مسجد الاقصي جرقه آن زده شد و بسيار زود سراسر فلسطين را در بر گرفت، به نظر مي رسد عرفات متوجه اشتباه خود در دل بستن به وعده و وعيد غرب و صهيونيست ها شده باشد. هر چند در طول چهار سال انتفاضه پيوسته از بروز خشونت ها گله مند بود و تقريبا همه طرح هايي كه در اين مدت، ظاهرا براي حل بحران فلسطين از سوي دولت ها و شخصيت هاي گوناگون غربي و شرقي ارائه مي شد، تاييد مي كرد، با هر محتوايي كه بود، كه خود اين امر نشان از عدم باور او به تحقق آن طرح ها بوده است. اما در واقع از روند پيش آمده خرسند نبود تا جايي كه با صراحت اعلام كرد فريب غرب اعم از آمريكا و انگليس و سازمان ملل و صهيونيست ها را خورده است و اين خود تاكيدي بود بر دروغ بودن ادعاي صلح طلبي رژيم صهيونيستي قدرت هاي غربي و حتي سازمان ملل متحد. برخي از عملكردهاي وي در اين اواخر نشان مي دهد كه او انجام مذاكره را بيهوده مي دانست: ايجاد محدوديت در عملكرد ابومازن، اولين نخست وزير خودرگداني كه به او تحميل شده بود و سرانجام مجبور به استعفا شد. ابومازني كه مي كوشيد انتفاضه را آرام سازد. همچنين بيان عباراتي چون اين طرح ها محقق نمي گردند زيرا طرف صهيونيستي منطقي غير زور نمي شناسد و من آماده شهادتم و مقاومت و انتفاضه ملت فلسطين به دليل عملكرد صهيونيست ها كاملا طبيعي و منطقي است، ممانعت از ايجاد محدوديت براي گردان هاي شهداي الاقصي كه در مقابل خشونت ها، تجاوزات و جنايات صهيونيست ها ساكت نمي نشستند، خود مي تواند شواهدي باشد كه او انجام مذاكره با صهيونيست ها و حاميان غربي اش را در تحقق آرمان فلسطين بي اثر مي دانست و گويي مي خواست به جهانيان اعلام كند كه مذاكره راه حل نيست، بلكه راه حل در چيز ديگري است كه ملت فلسطين آن را به درستي شناخته و برگزيده است و او يعني عرفات يعني ابوعمار، برجسته ترين مبارز و رهبر فلسطيني كه بيش از 45 سال در عرصه فلسطين حضور داشته است آنچه توشه جمع كرده بود و همه را دراين تغيير روش و انجام مذاكرات بيهوده و امتياز دهي به اشغالگران به حراج گذاشته، به اين نتيجه رسيد كه مذاكره، نه ! و از پس وي، ديگري نيز نبايد اين راه رفته را بيازمايد.
نويسنده ومحقق : احمد رضا روح الله زاد
نظر شما