به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله قرهی در سیصد و هشتمین جلسه درس اخلاق خود مطالبی بیان نموده که برای علاقه مندان در پی می آید.
اولین گام برای رسیدن به مقام بندگی
«عن امیرالمؤمنین، علیبنأبیطالب(ع) : قد أحيا عَقلَهُ وأماتَ نَفسَهُ، حتي دَق جليلُهُ، ولَطُفَ غليظُهُ، وبرَقَ لَه لامعٌ كثيرُ البَرقِ، فأبانَ لَه الطريقَ، وسلكَ بهِ السبيلَ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابَ إلي بابِ السلامَةِ وَدارِ الإِقامَةِ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأمنِ والراحَةِ بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ وأَرضَي رَبهُ» [۱] - همانا خرد، خويش را زنده گردانْد و نفس، خود را ميرانْد، چندان كه اندام درشت او، نزار شد و خشونتش (درشتىاش) به لطافت گراييد. درخشندهاى پر نور، بر وى تابيد و راه را برايش روشن ساخت و او را در راه راست به پيش راند و از درى به درى برد، تا به در سلامت كشاند و خانه اقامت و دو پاى او در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار گردديد به آرامشى كه در بدنش پديدار گرديد، بدانچه دل خود را در آن به كار بُرد و پروردگار خويش را راضى گرداند -
در جلسات گذشته بیان کردیم: اگر رذائل، از درون انسان، محو نشود؛ فضائل بروز حقیقی نخواهد داشت. اتفاقاً یکی از خصوصیات اخلاق که اولیاء خدا در باب اخلاق، اشاره دارند: «تخلوا بأخلاق الله»، این است که باید از رذائل به سمت فضائل حرکت کرد.
انسان که به عنوان «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» [۲] هست، اولش، فجور و نفس دون است. اولین گام برای رسیدن به مقام بندگی، گذر از فجور است و یکی از نکات بسیار مهم، این است.
ملای نراقیبیان میفرماید: «الإنسان مَلحُوفَةٌ بِالفُجُور وَ مَقصُودَةٌ بِالتقوا»، انسان پیچیده شده در فجور است، اما قصد او در تقواست. «فَمَن رَد الفجور» آن کسی که این فجور را گذراند، «وَ قَرَبَ بِقَصده» و به مقصد خود نزدیک شد، «فإنه التقوا» آن، به حقیقت تقواست، «فَهُوَ العَبد» و او، بنده است.
غرض، این است که عزیزان! فجور در درون انسان هست و عمده اخلاق، این است: از این فجور، یعنی رذائل، خروج پیدا کنیم. به تعبیر دیگر، بعد از خروج از رذائل، محاسن بهخودیخود بروز پیدا میکند. چون «فَقَد قَربَ بِالتقوا» پس به تحقیق، او بهخودیخود به حال متقین و تقوا نزدیک میشود. آن کسی هم که نزدیک به تقوا شد، «فَهُوَ العَبد» بنده خداست. یعنی بروز تقوا در وجود بشر، حال متقین که «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»، به رد الرذائل أو رد الفجور یعنی گذر از این فجور است.
اولیاء خدا و تغییر حال دائمی، تا رسیدن به أحسن الحال
لذا قبل از این که با بیان روایت شریفه، ادامه بحث جلسات گذشته را داشته باشیم، این نکته را بیان کنم که یکی از معانی در باب «حول حالنا إلی أحسن الحال» هست، این است: انسان بداند از حالت فجور رد شود و به حال بندگی برسد که وقتی به آنجا رسید، دیگر بهخودیخود روزبهروز، بلکه به قول اولیاء خدا ساعت به ساعت، به حالات قرب الی الله و حال بندگان حقیقی و حال این که انسان، تالیتلو معصوم و «صبغةالله» [۳](رنگ خدایی) شود و حالش، الهی شود، خواهد رسید.
لذا وقتی به اولیاء خدا نگاه میکنیم، متوجه میشویم که یکی از خصایص آنان، این است که میبینیم به تعبیر بزرگان، اینها هر روز، یک رجل دیگری هستند. اگر مثلاً آیتالله العظمی بروجردیدر بحث خارج فقه نظریهای بیان میفرمود، بعد از این که مجدد مطالب جدیدی را راجع به همان موضوع بیان میکرد، نظریه خود را تکمیل و به قول بعضی اصلاح میکرد. مستشکلین درس خارج ایشان معترض میشدند که آقا شما قبلاً نظر مبارکتان این بود، چطور شد که تغییر و تحول دادید؟ ایشان میفرمودند: «أنا رجل فی کل یوم»، من هر روز یک انسان دیگری هستم.
در مثال مناقشه نیست، اولیاء خدا در مباحث معرفتی و رسیدن به قرب إلی الله تا جایی که به آنجا برسند که ملک، خادم آنها شود، «إن الملائکة خدام المؤمنین» که این روایت را یک زمانی بیان کردیم و توضیحات آن را دادیم، که پیامبر عظیمالشأن بیان میفرمایند که ملائکهالله خادم مؤمن میشوند. ملائکهای که وقتی من و شما میخواهیم مثل خودمان را بزنیم، به اشتباه مثل آنها را میزنیم و میگوییم: من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. در حالی که اگر انسان بداند، عبدالله و بنده پروردگار عالم است، میداند که افضل از ملائکهالله است، «إن الملائکة خدام المؤمنین».
لذا نکته بسیار مهم این است: وقتی انسان، این فجور را رد کرد و به فضائل رسید - که فعلاً بحث ما مربوط به آن قسمت نمیشود و میخواهیم در ابتدا بگوییم که چگونه میتوانیم از رذائل رد شویم. اما نکتهای را گذرا بیان میکنم و برمیگردیم - و قرب به تقوا پیدا کرد، از آنجا به بعد حال او، روز به روز و به قول بعضی از عرفای عظیمالشأن ساعت به ساعت تغییر میکند. یعنی میبینید ولی خدا امروز با روز گذشته خود متفاوت است.
وقتی انسان به محضر مبارک اولیاء خدا میرسد، میبیند اینها کأن دریایی بیکران هستند که تمامی ندارند و انسان، روز به روز این حال معنوی، این حال الهی و این اتصال به قرب الی الله را در وجود آنها حس میکند. یعنی من و امثال من هم که اهل تقوای آنچنانی اولیاء خدا نیستیم، وقتی نزدیک آنها میشویم، احساس تغییر آنها را که هر روزشان نورانیتر از روز دیگر هست، حس میکنیم. دلیل چیست؟
دلیل اصلی، همین رد فجور و گذر از رذائل است. لذا اولیاء خدا اخلاق را در همین میدانند که انسان رذائل را بشناسد و بتواند به فضل و کرم الهی از آنها گذر کرده و به فضائل برسد. این نکته هم نکته مهمی است که ما خودمان نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. وقتی شما در دعای تحویل سال بیان میکنید: «یا مقلب القلوب و الأبصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الأحوال»، یعنی داریم خطاب میکنیم و عرضه حال میدهیم. حالا آن عرضه حالمان چیست؟ «حول» یعنی خود من نمیتوانم. اگر به من باشد، کمیتم لنگ است و نه تنها روز به روز و ساعت به ساعت جلو نمیروم و حال من حال اولیاء خدا نمیشود، بلکه اگر به خودم واگذار بشوم، معالأسف روز به روز عقبگرد دارم. لذا میگوییم: «حول»، یعنی تو متحول کن و من نمیتوانم، «حول حالنا إلی أحسن الحال».
وقتی انسان از رذائل خروج پیدا کرد، یکی از خصوصیات بسیار مهم او، این میشود: وقتی انسان به مقام تقوا رسید، دیگر از اینجا به بعد، به عنایت الله تبارک و تعالی، حد یقفی برای او نیست. یعنی اگر یک حال معنوی پیدا کرد، خودش هم میداند که اینجا دیگر نباید بایستد، «حول حالنا إلی أحسن الحال». یعنی تغییر به حالی از حالی و رجلی به رجلی و عبدی به مقام عبودیت دیگری، برای او دائمی است تا به أحسن برسد.
کما این که وقتی ذوالجلال و الاکرام تعریف من و شما را کرد، همین را بیان فرمود، فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويم» [۴]. ما را در مقام حَسن و نیکو نخواست، بلکه ما را در مقام أحسن خواست.
توقف کردن و دور شدن از بندگی!
خدا آن کنز خفی الهی، آیتالله مولوی قندهاریرا رحمت کند، ایشان میفرمودند: آیتالله قاضیبارها و بارها بعه شاگردان خود بیان میفرمودند: بدانید اگر خواستید نشانه بندگی را در خودتان جستجو کنید، ببینید روز به روز حالتان در بندگی بهتر است، یا توقف دارید. آن روزی که دیدید توقف دارید (نه عقبگرد، بلکه توقف)، بدانید حال بندگی ندارید. این نکته، کد اساسی و بسیار مهم است.
یعنی وقتی انسان از رذائل و فجور رد شد، خصوصیت تقوای الهی این است که ما را مدام جلو میبرد تا جایی که دیگر أحسن میشود. چون پروردگار عالم هم از من و تو، أحسن خواست.
موفقیت در مهار رذائل بیرونی، در گرو غلبه بر رذائل درونی است
چقدر زیبا و عالی است که آن مرد الهی و عظیمالشأن، آیتالله انصاری همدانیمیفرمایند: بدانید رسیدن به مقام أحسن، راهش فقط و فقط از بین بردن فجور است که آن همه گناهان درونی و بیرونی است.
به تعبیر دیگری، قریب به همین مضمون، باز آن ولی خدا و حجت خدا، ملا محسن فیض کاشانیبیان میفرمایند: بدانید که راه رسیدن به آن مقام أحسن، از بین بردن رذائل درونی و بیرونی است.
لذا معلوم میشود که فجور و رذائل، ما را هم از درون گرفته و هم از بیرون. لذا یکی از معانی که بیان میکنند حتماً ده مرتبه قبل از طلوع و غروب آفتاب بخوانید: «أعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و أعوذ بالله أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم»، این است که همزات شیاطین هم در درون و هم در بیرون است.
کما این که هادیان هم همینطور هستند، میگویند: یک هادی درونی به نام عقل است، البته آن عقل سلیم که در روایات شریفه بیان شده: «العقل ما عبد به الرحمن»، نه آن عقلی که ما راجع به آن صحبت میکنیم.
بنده امروز صبح در درس شذرات بیان کردم که آیتالله العظمی شاهآبادی طی طریق را در مراحل سبعه انسانیت بیان میفرمایند و میفرمایند: اولین مرحله، مرحله نفس دون است که گاهی انسان را به آن مقام بهائم و شیاطین میکشاند که این صددرصد باید از بین برود و بعد به آن مقام نفس مطمئنه که مقام دوم است برسد که قرب به آن قلب سلیم بشود، از آنجا تازه مرحله سوم یعنی عقل شروع می شود. این در حالی است که ما وقتی به عقل میرسیم، آن تعاریف ظاهری خودمان را بیان میکنیم. اما ایشان از آن مراحل سبعه انسانیت، مرحله سوم را مرحله عقل بیان کردند و به زیبایی نکاتی را در آن مورد بیان میفرمایند.
لذا در این «أعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و أعوذ بالله أن یحضرون إن الله هو السمیع العلیم» نکته اصلی این است که میگویند: «همزات» هم در درون است و هم بیرون. همانطور که عرض کردیم هادی هم در درون است و هم بیرون. هادی بیرونی، انبیاء هستند و هادی درونی، عقل سلیم است - که عقل حقیقی را بیان میکنیم -
لذا عزیزان من! یکی از نکات مهم این است: هادی درونی (عقل)، بسیار مؤثر است؛ چون هادی بیرونی، فقط عنوان «بشیراً و نذیراً» است که میآید عقل را بیدار کند. از آن طرف، اگر کسی موفق بشود بر این رذائل و فجور درونی غلبه پیدا بکند، به فضل الهی می تواند در مهار آن فجور و رذائل بیرونی هم موفق شود. لذا اس و اساس، در درون است و نکته اساسی اینجاست.
چگونه میتوان به احیاء عقل و دقت نظر رسید؟
وجود مقدس مولیالموالی(ع) می فرمایند: آنهایی که توانستند رذائل را در درون خودشان از بین ببرند، کار می رسد به آنجا که «قد أحيا عَقلَهُ» حالا عقلش احیاء می شود. یعنی تا رذائل در درونش باشد، عقلی به نام عقل سلیم وجود ندارد، احیاء عقلی موجودیت خارجی ندارد و این گرفتاری درونی را به وجود میآورد.
اما میفرمایند: دلیل این احیاء عقلی این است: «وأماتَ نَفسَهُ» او نفس خودش را میکشد. بهبه! تا جایی که پروردگار عالم به واسطه خروج از رذائل، چنان دقت نظر به او مرحمت میکند که میفرمایند: «حتي دَق جليلُهُ» که همه چیز را با دقت میبیند.
لذا عزیز من! یکی از خصوصیات برونرفت از رذائل این است که او سیاس کیاس میشود. برای همین است که عارف بالله، دقت نظرش نسبت به دیگران بیشتر است. طوری که آینده نگری او نسبت به دیگران بیشتر می شود و به تعبیری بصیر و اهل بصیرت می شود، «حتي دَق جليلُهُ».
یعنی برونرفت از گناه و رذائل، یک خصوصیت دیگری که برای انسان ایجاد می کند، این است که وقتی عقلش احیا می شود، دقت نظرش هم نسبت به دیگران بیشتر می شود.
بلکه به یک تعبیر دیگری که مولیالموالی بیان میفرمایند - که اصل همین است - دیگران اصلاً دقت نظر ندارند. چون حضرت نمیفرمایند، «أدَق»، بلکه میفرمایند: «حتي دَق جليلُهُ». اگر بیان فرموده بودند: «حتي أدَق جليلُهُ» یعنی سایرین هم دقت دارند، ولی این دقیقتر است، اما حضرت میفرمایند: فقط این دقیق است. این یک نکته بسیار مهم است. البته فعلاً داریم خصوصیت بیرونرفت از رذائل را بیان میکنیم، حالا بعد از آن بیان میکنیم که چگونه باید خارج شویم.
یکی دیگر از مطالبی که حضرت بیان میفرمایند، این است: «ولَطُفَ غليظُهُ، وبرَقَ لَه لامعٌ كثيرُ البَرقِ» او تمام راهها را میفهمد و همه طرق را درک میکند، «فأبانَ لَه الطريقَ، وسلكَ بهِ السبيلَ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابَ إلي بابِ السلامَةِ وَدارِ الإِقامَةِ» تمام ابوابی را که عامل فریب میشوند، دفع میکند تا به یک باب برسد که آن هم باب نجات و سلامت است.
یعنی اگر کسی از رذائل و فجور خارج شد، درک می کند که همه ابواب فریبی را شیاطین جن و انس، سر راه او قرار میدهند، اابواب کذب است و بدین ترتیب به باب صدق و باب حقیقی میرسد.
فریب بزرگ شیطان به بشر!
لذا فطرت همه، فضائل را می خواهد، چون قرآن میفرماید: «فِطْرَتَ اللهِ التي فَطَرَ الناسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ الله» [۵] بارها عرض کردم پروردگار عالم نمیفرماید: «فِطْرَتَ اللهِ التي فَطَرَ المومن» یا «فِطْرَتَ اللهِ التي فَطَرَ المسلم»، بلکه میفرماید: «فِطْرَتَ اللهِ التي فَطَرَ الناسَ». همه انسانها، فطرتشان الهی است و دنبال این فطرت الهی میگردند، اما - این اما مهم است - نمیدانند که میخواهند به فطرت خود جواب بدهند، لذا چون از رذائل بیرون نیامده، دنبال یک فضیلتی هم میگردد؛ چون ذاتاً میداند مطالب معرفتی، عالی است و این، فطرتش است. اما به اشتباه در دامن کسانی می افتد و در عرفانهای حلقهای و عرفانهای کذا و کذا گرفتار می شود. می دانید چرا؟
دلیل دارد: شیطان می داند انسان به دنبال فطرت گمشده خودش یعنی فطرت الهی میگردد و اگر او را پیدا بکند، پشت پای محکمی به شیطان میزند، لذا برای اینکه او را فریب بدهد، میگوید: به اینجا برو که می گوید اگر گناه هم بکنی، منعی برای تو ندارد. همین قدر که تو اتصال به پروردگار عالم پیدا بکنی، همین قدر که به ظاهر، قلبت سلیم باشد، کافی است. اما مگر میشود قلبی سلیم باشد و گناه کند!؟ به فریب میگوید قلبت، قلب پاک باشد، حالا اگر گناه هم بکنی و یک رذائلی هم از تو سر بزند، منعی ندارد. لذا اگر اختلاط بود، اگر مردها و زنها با هم نشست و برخاست داشتید، منعی ندارد. همین که تو لحظاتی می نشینی و با پروردگارعالم خلوت میکنی و حال خوشی داری، بس است، حالا اگر مابقیاش را هم به گناه مشغول شدی، مهم نیست. این، همان چیزی است که نصارا هم از این طریق فریب خوردند.
همانطور که عرض کردم تعبیر قرآن در مورد اینها، مسیحی نیست، هیچ جای قرآن، مسیحی و یا کلیمی ندارد، بلکه میفرماید:یهود ونصارا. لذا شیطان، نصارا را هم از این طریق فریب داد که آن جایی که فطرت الهیات دارد تو را صدا میزند، خدمت کشیش می روی و اقرار میکنی و وجدان خودت را با دادن مقداری پول راحت میکنی، ولو آن پول هم از راه حرام به دست آمده باشد. یعنی مقداری پول می دهی و در درون خود آرام می شوی و می گویی: اگر از این به بعد هم انجام دهم، باز راه برون رفت هست.
لذا شیطان میداند اگر کسی از رذائل خارج شد، دیگر الهی محض میشود و شیطان بر او تسلط ندارد. اما از آن طرف هم میداند که انسان باید به فطرتش که الهی است، جواب دهد. برای همین میگوید: از رذائل خارج نشو، اما میتوانی همراه با این که از رذائل خارج نشدی، محاسنی را هم کسب کنی و این فریب بزرگ شیطان به بشر است.
اما امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: اینگونه نمیشود. اولیاء خدا و انبیاء عظام، همه و همه آمدند و میگویند: این نمیشود. لذا این که قرآن در مورد بعثت پیامبر(ص) هم میفرماید: «هُوَ الذي بَعَثَ فِي الْأُميينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكيهِمْ وَ يُعَلمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين» [۶] که باید از تزکیه شروع شود، یعنی باید واقعاً صاف صافش کنی. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكى» [۷] صاف صاف شدن، همین است؛ یعنی دیگر هیچی از رذائل نباشد تا بتوانی پیش بروی. یا «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكاها» [۸] هم همین است، باید در ابتدا صاف و پاک شود و هیچ چیزی دیگر در درون نباشد.
اگر به این حال رسیدی، بله آن موقع میرسی، ولی این طوری فریبت میدهد و میگوید: بله میتوانی در حلقههای عرفانی چنین و چنان هم باشی و هیچ اشکالی ندارد. یا مثل یک انسان بیسوادی هم که نمیدانم چرا جلویش را نمیگیرند و مدام هم حرفهای بیاساسش دارد در فضاهای مجازی پخش میشود، بگویی: مگر با دو تا مو بیرون گذاشتن، خدا عذابت میکند؟ این خدا، خدای مهربانی است، این طور نیست و ... و بدین ترتیب با بیان این حرفهای فریبدهنده که کذب محض است، یک عده را به بیراهه بکشانی.
در حالی که این همه آیات الهی راجع به عذاب به صراحت دارد بیان میشود که الآن بحث من این نیست و یک موقع خواهم ورود پیدا کنم و راجع به باب توبه صحبت کنم، در آنجا به فضل الهی بیان میکنم که به نظرم آمد بیش از دو سه سال مطلب راجع به بحث توبه و عذاب الهی و ... وجود دارد.
عرض کردم آیتالله شاهآبادی بیان میفرمایند: در این مراحل سبعه انسانیت، وقتی انسان از رذائل خارج میشود، تازه به مرحله نفس مطمئنه میرسد که بعد به عقل برسد. پس معلوم میشود ما که مدعی عقل هستیم، اصلاً عقلی نداریم.
خداوند میفرماید: «يا أَيتُهَا النفْسُ الْمُطْمَئِنةُ ارْجِعِي إِلى رَبكِ راضِيَةً مَرْضِيةً فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنتِي» [۹] پروردگارعالم، در اینجا چقدر متکلم وحده حرف میزند! میفرماید: وقتی به آن مقام نفس مطمئنه رسیدی، حالا دیگر تو برای منی و به سمت من میآیی.
پس چطور میشود انسان بگوید با رذائل میتوانم فضائل هم کسب کنم!؟ محال است، و یکی از فریبهای بزرگ شیطان همین است که از آن طرف من و تو را به کسب فضایل دعوت میکند، چون میداند ما به دنبال فطرت الهی خودمان میگردیم که جواب مثبت به فطرت خودمان بدهیم.
خداوند در ابتدا میفرماید: «فِطْرَتَ اللهِ التي فَطَرَ الناسَ عَلَيْها» و بعد هم میفرماید: «لا تَبْديلَ لِخَلْقِ الله»، لذا معلوم میشود که حتی اوباما هم در تنهاییهایش دنبال این میگردد که به فطرتش جواب مثبت دهد، منتها میگویند: میتوانی رذائل و فضائل را کنار همدیگر جذب کنی، میتوانی دزدی و اختلاس کنی و یک شب هم ماه مبارک رمضان، افطاری بدهی که دیگر پاک میشود، یا محرم میآید یک سفره برای ابیعبدالله بینداز، پاک میشود. عجبا! بدزدم! بله، تا وقتی خروج از رذائل نباشد، چون بشر دنبال فطرت الهی خودش هست، شیطان اینطور فریب میدهد. پس اس و اساس همین است.
حب و بغض نسبت به بیبیدوعالم(س) ملاک ورود به بهشت و جهنم!
إنشاءالله ادامه این روایت برای جلسه آینده بماند. یک نکتهای هم راجع به بی بی دو عالم خیلی کوتاه بیان کنم که إنشاءالله از مولودیخوانی حاج آقای قربانی که امشب توفیقی است از ایشان که خودشان از رزمندگان و جانبازان و بحمدلله اهل حال و معنا هستند، استفاده کنیم.
نکتهای از کتب اهل جماعت بگویم که اگر ما گرفتار به نفس دون شویم، همین میشود. این روایت را طبرانی در جلد بیست و دوم و ابن اثیر در جلد هفتم، عسقلانی در جلد هشتم، از خلیفه دوم میآورند که بارها پیامبر(ص) به بیبیدوعالم(س) خطاب کرد - حالا ما به نام بیبیدوعالم(س) میگوییم، اما آنها که از اهل جماعت هستند، در روایت به نام فاطمه(س) آوردند - : «ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک و انا یوم القیامه قام الی باب النار و الجنة»، من پیامبر روز قیامت در جایی که از همان ابتدا دو قسمت به طرف بهشت و جهنم میشود، ایستادم، «و من غضبک امرنی بادخاله النار» تا هر که با تو غضب کرده را داخل در آتش کنم، «و من یرضاک امرنی بادخاله الجنة» و هر که را تو را راضی کرده، امر به ورود به بهشت کنم. من یک سؤال میکنم که این را خود خلیفه دوم باید جواب دهد که چرا پس این طور شد!؟ همین نفس دون.
لذا عزیز دلم! من و تو دلمان خوش باشد به همین که بحمدلله و المنه حب اهل بیت را داریم که إنشاءالله با اطاعتشان قرین گردد.
ای فراتر ز عرش، رفعت تو
وی بلندای چرخ، عزت تو
بارها عقل کل، رسول امین
بوسه میزد به دست حضرت تو
فاطمه، ای شهیده اسلام!
هست عاجز، بشر، ز مدحت تو
معنی آیههای قرآنی
هست قرآن، گواه عصمت تو
مادر یازده امام همام
این بود خود دلیل شوکت تو
هیچ کس جز خدا، تو را نشناخت
متحیر بشر، ز خلقت تو
تو شفیع قیامتی ما را
دست ما و نگاه رحمت تو
«السلام علیک یا فاطمة، یا بنت محمد یا قره عین الرسول
یا سیدتنا و مولاتنا، إنا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک إلی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا، یا وجیهةعندالله، إشفعی لنا عندالله»
......................................
پی نوشتها
[۱]. نهج البلاغة : الخطبة ٢٢٠ .
[۲]. شمس/ ۸.
[۳]. بقره/ ۱۳۸.
[۴]. تین/ ۴.
[۵]. روم/ ۳۰.
[۶]. جمعه/ ۲.
[۷]. اعلی/ ۱۴.
[۸]. شمس/ ۹.
[۹]. فجر/ ۲۷ الی ۳۰.
نظر شما