پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۱۸ آذر ۱۳۸۴، ۱۶:۵۴

تحليل "مهر"

تقابل فرهنگ سياسي آمريكا و فرانسه با پرچم سفيد

تقابل فرهنگ سياسي آمريكا و فرانسه با پرچم سفيد

خبرگزاري "مهر" - گروه بين الملل : جامعه آمريكا به واسطه فرآيند سياسي كاري نخبگان حكومتي، به فرهنگ سياسي نايل شده است كه اين فرهنگ در تضاد با هم مسلكان اروپايي قرار دارد.

چندي پيش در آمريكا يك نظرسنجي توسط موسسه "پيو" انجام شد كه درآن نظردهندگان براين باور بودند كه پاريس درحال از دست دادن اهميت خود به عنوان همپيمان براي واشنگتن است. اين گروه آماري نظردهنده بر پيشي گرفتن شركاي آسيايي آمريكا بر شركاي اروپايي تاكيد داشته اند. همچنين در اين نظرسنجي، تنها 30 درصد از مردم آمريكا مخالف دخالت دولت در امور ساير كشورها بودند و 49 درصد از جامعه آماري 2006 نفري، شكنجه را براي گرفتن اطلاعات توجيه پذير و قانوني دانسته اند.

درحالي كه جامعه آمريكا درجنگ دوم عراق علاوه برهزينه هاي مادي بيش از 2 هزار نفرنيز كشته داده ودرشرايطي كه رسوايي هاي سربازان آمريكايي در شكنجه زندانيان در عراق و گوانتانامو روز به روز بر انزجار جامعه جهاني از عملكرد دولتمردان آمريكايي افزوده است، اين پرسش مطرح مي شود كه حمايت افكار عمومي آمريكا از سياست هاي اتخاذي روساي  خود به چه معنا است؟ و چرا مخالفت كشورهاي اروپايي همانند فرانسه و آلمان به رغم برگشت اين كشورها از سياست هاي قبلي، مردم و دولت آمريكا را نسبت به همپيمانان سابقش بي اعتماد ساخته و استراتژي اين كشور را براي همپيمان يابي به سمت آسيا كشانده به طوري كه هم اكنون ما شاهد امتيازدهي آمريكا در زمينه فعاليت هاي هسته اي به دولت هند هستيم و اساسا چرا فرانسه و آمريكا دو روش حقوقي و قهري را براي پيشبرد منافع ملي شان اتخاذ مي كنند. به عنوان مثال امتناع فرانسه از مشاركت در جنگ دوم خليج فارس و پيشگامي براي مجازات سوريه با صدور قطعنامه 1559 از مدلولات تضاد رويكرد سياست خارجي دو كشور است. 

با نگاه به ساختار حكومتي اين دو كشور، اين جوامع را عاري از بافت حكومتي توتاليتر و فرهنگ سياسي بسته درمي يابيم تا با استناد بر آن خودكامگي و عدم توجه به اراده ملت را يگانه عامل تعيين كننده عملكردهاي سياست خارجي كشورهايشان تفسير كنيم .

همواره در جهت گيري واحدهاي سياسي بين الملل پارامترهاي مختلفي دخيل هستند كه از آنها مي توان با نام قانون اساسي، فرهنگ سياسي، گروههاي فشار، نخبگان و احزاب سياسي ذكر كرد كه اين عوامل كم و بيش در موازات همديگر قرار دارند.

با كنكاش در ساختار حكومتي اين كشورها، در زمينه هاي نظام انتخاباتي آزاد، فعاليت احزاب سياسي، گروههاي فشار، نهادهاي دموكراتيك و جامعه سكولار و در راس آنها حاكميت نظام عقيدتي ليبراليسم را در هر دو كشور داراي تشابهات فراوان مي بينيم. اما با اين اوصاف در يكي از پارامترهاي موثر در سياست خارجي كشورهاي فوق بايد مبناي تفاوتي وجود داشته باشد كه خواسته هاي محيط نظام سياسي را در تصميم گيري هايشان لحاظ مي كنند و نتيجه اي متفاوت در رويكردهاي خارجي شان به بار مي آورد. 

فرهنگ سياسي يكي از كلان ترين ابزارهاي دخالتي در شكل گيري و جهت گيري نظامهاي سياسي محسوب مي شود و در يك دهه اخير تعيين كننده ترين متغير در ايجاد تفاوتهاي رويكردي در سياست خارجي دو كشور فرانسه و آمريكا شده است . براي اثبات اين فرضيه ذكر اين نكته ضروري است كه در بين صاحبنظران عالم سياست، فرهنگ سياسي در كوتاه ترين معنا به مجموعه ارزش هاي جامعه كه انعكاس برداشت آن جامعه از سياست است، گفته مي شود.

هر جامعه اي داراي نظام سياسي است كه اعضاي اين نظام را رهبران تصميم گيرنده از طيف هاي منحصر به خانواده سلطنتي، هيئت دولت منتخب مردم ، نظاميان كودتاگر و غيره تشكيل داده و قسمي از ارزشهاي جامعه را كه ريشه در خصوصيات روحي و نگرش عقيدتي مردمان دارد را در قالب تصميمات و كردارهاي سياسي منعكس مي كند . حال هرچقدر كردارهاي سياسي رهبران با ارزش هاي مورد نظر جامعه متضاد باشد، نشان دهنده تسليم پذيري، تبعيت پذيري (اعتقاد به تابع محض بودن) و عاطفي بودن مردمان آن خواهد بود و حال اگر عملكردهاي سياسي رهبران منطبق با ارزشهاي جامعه باشد، نشاندهنده حساسيت پذيري و فعال بودن و تاثيرگذاري مردم آن جامعه بر نخبگان مي باشد. 

در اين بين، درجه تضادها بين كردارهاي سياسي رهبران با خواسته ها و ارزشهاي مورد نظر جامعه مشروعيت آن نظام را مشخص مي كند. اگرچه وجود هرگونه نارسايي يا كمبودي در حمايت از حكومت، نشان از شكست و ناكامي رژيم نيست و ممكن است تنها در درازمدت براي موجوديت نظام سياسي خطرناك باشد، اما اين معادله يعني درجه مشروعيت نظام براي عملكردهاي دولت در عرصه بين الملل در كوتاه مدت هم قابل پذيرش نيست . 

دولت ها چه در درون نظام سياسي و چه نظام بين الملل مجبورند براي توسعه اهدافشان به يك فرهنگ سياسي فعال تابع باشند و براي ايجاد رفتارهاي حمايتي به منظور توسعه اهداف سياسي شان دست به فرآيند سياسي كاري جامعه بزنند يعني با روش هاي بسيار پيچيده، فرهنگ رفتاري را به جامعه تزريق كنند كه سياست هاي مسئولان نظام را در داخل كشور و يا نظام بين الملل مورد پذيرش و مورد حمايت قرار دهند .  

همين فرآيند سياسي كاري جامعه كه منجر به رفتارهاي حمايتي و پيدايش فرهنگ سياسي مي شود و تصميمات دولت را در عرصه بين الملل مورد تاييد قرار مي دهد، در جامعه آمريكا بعد از جنگ دوم جهاني شاهد هستيم در صورتيكه چنين وضعيتي در فرانسه بعد از جنگ دوم با توجه به حساسيت هايي كه مردم نسبت به سياست هاي تهاجمي در طول دوران جنگ كسب كرده بود، بوجود نيامده است.  

بعد از جنگ دوم جهاني، تغيير شرايط سياسي جهان و احساس خطر كمونيسم از جانب آمريكا و گسترش منافع اقتصادي ، اين كشور را بر آن داشت كه از سياست سنتي انزواگرايانه خود در مناقشات بين المللي فاصله بگيرد و عملا در بحرانهاي جهاني و يا سياست داخلي كشورهاي ديگر مداخله كند. تغيير رويكرد سياست خارجي آمريكا در آن زمان مستلزم موج جديد تبليغات بر عليه دشمن خارجي و بسيج فكري و نظامي بر عليه دشمن بود. القاي برخورداري از قدرت ماورايي و لذت پيروزي از جنگ سرد و ترويج "فرهنگ كابويي" از طريق رسانه هاي جمعي در طي دهه هاي گذشته، نسلي را پرورش داده كه در اين نسل مسئولين رده بالا و مياني كشور هر دو طالب سياست هاي مداخله جويانه در امور داخلي ساير كشورها هستند.

برخلاف جامعه آمريكا فرآيند سياسي كاري در كشور فرانسه بر محور اشاعه فرهنگ مدنيت مدرن و آزادي قرار داشت كه اين فرآيند كاري سياسي نتيجه اي معكوس از عملكرد رهبران آمريكا به بار آورد . مردم فرانسه به هيچ وجه تحمل پرداخت هزينه هاي انساني همانند آمريكا را ندارند چرا كه فرهنگ سياسي اين كشور در مقابل اتخاذ چنين سياستي واكنش نشان مي دهد . كشته شدن دو جوان سياهپوست در ماه اخير و بروز آشوب دوهفته اي در شهرهاي مختلف فرانسه بر سر اين مسئله خود نمود بارزي از صحت ادعاي فوق است. فرهنگ سياسي فرانسه با ارزش بخشيدن ماورايي به جان تبعه فرانسوي به هيچ وجه سياست هاي خارجي را كه مستلزم هزينه هاي جاني در جايي كه خطر جدي اين كشور را تهديد نمي كند را قابل پذيرش نمي داند. 

بر همين اساس، وجود تمايزات در فرهنگ سياسي اين كشورها دو نوع واكنش رفتاري را در دستگاه سياست خارجي اين كشورها پديد آورده است. اين رويكردها از آنجا كه دو نوع از ارزشها و خواسته ها را منعكس مي كنند، لذا در دو شكل متمايز جلوه گر مي كنند. كشورهاي فوق اگر چه در زير پرچم ليبراليسم در يك جبهه قرار گرفته اند و به ظاهر با هم مشكل ندارند اما هر يك از آنها از سفره هايي تغذيه مي كنند كه منابع تامين ارزاق اين سفره ها هيچگونه سرچشمه مشتركي ندارند.

کد خبر 260660

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha