پیام‌نما

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا * * * * قطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، به زودی [خدای] رحمان برای آنان [در دل ها] محبتی قرار خواهد داد. * * مؤمنى را كه هست نيكوكار / بهر او مهر مى‌دهد دادار

۲۷ آذر ۱۳۸۴، ۸:۵۰

/ نقدي بر سومين كتاب يك نويسنده /

تو مي گي من اونو كشتم ؟ " بخشي نو آوري و بخشي تاوان نو آوري

تو مي گي من اونو كشتم ؟ " بخشي نو آوري و بخشي تاوان نو آوري

خبرگزاري مهر - گروه فرهنگ و ادب : " تو مي گي من اونو كشتم " سومين كتاب احمد غلامي مشتمل بر سه داستان كوتاه است كه با بهره گيري صرف از عنصر ديالوگ به رشته تحرير در آمده است .

 


ساختار اين قصه ها نه متكي بر قواعد كلاسيك داستاني و نه به طور كامل ، درام پردازانه  و پيروي كننده از اصول قطعي نمايشنامه نويسي است؛ از اين رو شايد اطلاق داستان - ديالوگ واره براي آنها چندان بيراه و خالي از مفهوم نباشد.

سطر اول داستان " طاقت حرف را ستوداري " ، با ديالوگ آغاز مي شود و از اين لحظه ، جز گفتگوهاي  رد و بدل شده ميان پرسوناژها ، سطوري كه فضا سازي ، شرح و توضيح صحنه و يا بيان حالات دروني و بيروني آدم ها را نمايش دهد مشاهده نمي شود . در واقع نويسنده كوشيده است كليه اطلاعات لازم پيرامون آدم ها، موقعيت ها ، حركت ها و رويدادها را تنها و تنها از طريق گفتگو ارايه كرده و داستان را به پيش ببرد.

" طاقت حرف راستو داري "  قصه دو سرباز وظيفه است كه از واهمه جنگ و اوج گيري دوباره درگيري ها ميان دو جبهه ، خود را گوشه اي مخفي كرده اند. آن چه مشخص مي نمايد اين است كه نگارنده قصد دارد با عدول و دل كندن از موقعيت تثبيت شده جنگ كه در آثار دفاع مقدس ، صاحب نگاهي حماسي و مطلق گرا هستند، طرحي نو دراندازد و به شكستن قالبهاي عرفي اين حيطه اقدام كند؛ از اين رو مصاديقي نظير عشق فوتبال بودن اسماعيل ( اسي ) ، عدم احساس تعلق هر دو سرباز به رزم و ياد آوري خرده ماجراها و خاطرات گوناگون ، باعث مي شود خواننده خود را از فرمول هاي آشناي ادبيات دفاع مقدس جدا كرده و فضاي نويني را جستجو كند؛ فضايي كه البته در چند سال اخير بارها در حوزه هاي مختلف تئاتري و سينمايي و ادبي ، تجربه شده و ديگر نمي توان عنوان شالوده شكني يا سنت گريزي بر آن نهاد .  نويسنده سنت گريز كه شايد براي رهايي از ايدئولوژي هاي سابقا حماسي و تحميلي اين آثار اقدام به شكستن قواعد مرسوم مي كند، خود از سوي ديگر بام فرو افتاده و به ورطه ايدئولوژي ضد جنگ در غلتيده است.

از اين منظر،  توسل جستن داستان به ديالوگ منجر به نظريه پردازي هاي مفرط و پرگويانه نويسنده در خصوص جنگ و نماياندن نوع نگرش وديدگاه حاكم بر اثر به خواننده - به طور مستقيم وبي واسطه - مي شود ؛  در واقع صراحتا به ضد جنگ بودن پرداخته و بدون دخالت حادثه اي كه منجر به تحول يا بروز باورهاي جنگي پرسوناژها شود، اين ايده ها را در جاي جاي اثر مي گنجاند:

" - خوبي جبهه  اينه كه تو نمي فهمي كسي رو كشتي يا نه، اول فكر مي كردم عراقي ها رو مي بينم ، اونا رونشونه مي گيرم  و بعد خلاص شون مي كنم و بعد ديدم نه بابا،  اونا خمپاره مي ريزن ، مام خمپاره ، معلوم نيست كي قاتله كي مقتول ...." ( ص11)

دكتر تو مي ترسي بميري ؟ - آره خيلي ، اما دوست ندارم كسي رو هم بكشم ... - ولي من نه ، اگه قرار باشه زنده بمونم ، حاضرم هر كسي رو بكشم - ...  اگه او يه نفر رفيقت باشد چي ؟...( ص 14 )

از سوي ديگر ، ديالوگ محوري داستان سبب مي شود با هر تلنگر و اشاره ، خاطره اي زنده شود و بي مقدمه و تنها براي نمايش جوانب و عوالم گوناگون " اسي " و " دكتر " - آن هم به سياق نمايشنامه هاي نويسندگان جواني كه مي خواهند از هر دري در اثر خود سخن بگويند- خواننده خط به خط از رويداد اصلي ( جنگ) فاصله گرفته و وقعي برپاره روايت هاي درون متن ( عاشق شدن اسي ، تنفر دكتر از جنازه ها و زخمي ها ، ماجراي زن خيانتكار به همسر و ...) نگذارد.

به عقيده تحليلگر كتاب مهر ، شايد امتياز برجسته اين داستان را بتوان در لقب " اسي " و چرخش پاياني داستان جستجو كرد. " اسي " كه به دروغ گويي و خالي بندي شهره  است، وقايع مختلفي را بازگو مي كند كه نه دكتر و بالطبع خواننده ، از صحت و سقم آن اطلاع حاصل نمي كنند. مي توان گفت وجود اين ترديد و تشكيك ، خصوصا زماني كه اسي ، قضيه كشتن آن مجروح هم سنگرش را به انگيزه بيرون كشيدن خود از مهلكه تعريف كرده و سپس آن را نفي و دروغ اعلام مي كند ،  نيروي از دست رفته داستان را بر مي گرداند وخواننده را در ترديد و ابهام ناشي از باور يا عدم باور رخدادهاي قبل و بعد از آن معلق  نگاه مي دارد. اين ترديد در انتها كه معلوم مي شود دكتر نيز " دكي خالي بند " است  ، خواننده را به وجد مي آورد ،  تا جايي كه شايد موجب دوباره خواندن داستان و مرور جزء به جزء حرف هايي شود كه دكتر آنها را بيان كرده است نه اسي .

در داستان  " فنجان آبي " رتيم داستان سريع تر و ديالوگ ها ، كاربردي تر و وظيفه مند تر به نظر مي رسند . در اين روايت ، كوتاهي ديالوگ ها ، نحوه شخصيت پردازي و موضوعاتي كه پي در پي دردل گفتگوها رد و بدل شده و درساختاري مدور، به دگرگوني كاراكترها مي انجامد، داستان را به درام هاي ابزورد نزديك كرده  است.

جنايت ، پول ، رفاه ، عشق ، خيانت ، لذت و ارتباط آنها با زندگي دنيا از مضاميني است كه البته در سيري قصه پردازانه مطرح شده  است." فنجان آبي " ماجراي دختر وپسري است كه نامزدند و پسر از سر احتياح مالي به تيمار يك پيرمرد معلول بدخلق و مرموز مي پردازد و دختر - مطابق پيش بيني فرد معلول- به خيانت به او مشغول است . داستان لحظه به لحظه وارد فضايي مملو از توطئه و معما و پيچيدگي مي شود و نگاه به مفاهيمي چون ظن و خيانت و جنايت و توهم توطئه  را در قالبي معمايي و راز آلود به روايت در مي آورد؛ به گونه اي كه اگر سررشته ديالوگ به عنوان يگانه عامل پيشرفت داستان از عنان مخاطب خارج شود، دستيابي به لايه زيرين و نو ظهور داستان ، ميسر و ممكن نخواهد بود.

در قصه سوم مجموعه " تو مي گي من اونو كشتم" نگاه بي تفاوت آدم هاي داستان به كشته شدگان جنگ و اظهار نظرهاي سرد و بي روح آنان در خصوص دفن كردن يا نكردن جنازه ها و ... همچون داستان نخست كتاب ، حاوي رويكردي نسبي گرا و ضد حماسه در ادبيات داستاني جنگ به شمار مي رود .

شباهت اين داستان  به " طاقت حرف راستوداري " شباهتي انكار ناپذير است و شايد اگر اين دو اثر ،در پي هم در كتاب به چاپ مي رسيدند ، آفت يكسان بودن آنها را - نه به معني يكدستي زباني بلكه در معناي  تكرار سبك روايي -  بيش از اكنون ، به ظهور مي رساند.  شايد تنها نقطه متفاوت و نو آور اين داستان را بتوان در توصيفات دل انگيز و سرشار از مايه  و طعم اميد و زندگي سربازي دانست  كه با نگاه لطيف و روح افزاي خود - در مشاهده آب و بركه و ماهي - پارادوكسي پرمعنا را در ميان داستاني با محوريت جنگ ايجاد كرده است.

مجموعه داستان " تو مي گي من او نو كشتم" از سوي نشر افق در شمارگان 2200 نسخه و با بهاي پشت جلد 1000 تومان در بازار نشر موجود است .

کد خبر 266943

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha