به عقيده تحليلگر ادبي مهر ، بنابراين عرف ، زماني كه بخواهيم نقدي بر روند شعر و ادبيات مذهب محور و تاريخ گراي متكي بر نمادهاي ديني ارائه نماييم ، همچنان مقيد به استفاده از كلماتي همچون" آسيب شناسي شعر ديني " يا " دين و مذهب در شعر معاصر " هستيم .
با اين مقدمه كوتاه ، تلاش مي شود ضمن مروري بر جزييات ، عناصر و مولفه هاي غالب شعر مذهبي امروز ، حتي الامكان راهكار و ادله اي براي برون رفت از دايره واژگاني و اصطلاحات عرفي اين حوزه شعر جستجو كرده ، ساير نقاط آسيب زاي آن را نيز مورد بررسي و دقت قرار دهيم .
با نگاهي نه چندان عميق و ژرف به جريان ادبيات موسوم به ديني ، مي توان زبان احساسي و تكيه بر كليشه ها را از عناصر اصلي و كتمان ناپذير آن قلمداد كرد. زبان و لحن رمانتيك و جاري ساختن الفاظ و مولفه هاي تكرار شونده از جمله سيال ترين خصلت هاي شعردين محوري به شمار مي رود كه همچنان تلاش مي كند با تجزيه نمودن " عشق " به ع و ش و ق و تفسير آن با واژه ها و آرايه هاي معنوي ، نگاه احساسي و شوريده وار را به مثابه پيشتازترين عنصر شعري ، قبل از زبان و تخيل ورزي به كار گرفته باشد.
به نظر مي رسد تصويرسازي و پرداخت تخيلي به مفاهيم انتزاعي همچنان فاقد جايگاه مطلوب در ميان اشعار ديني است و زبان نيز كه يگانه محمل و ظرف شعر است و وظيفه به تاخير انداختن معناو ارجاعات معنايي را براي زيبايي و يكرنگي آفرينش اثر بر عهده دارد، در رتبه اي بعد از معنا و مفهوم واقع شده است . برهم ريختن اين توازن سه گانه به نقطه اي منجر مي شود كه پاره اي شعرهاي كنوني اين عرصه را بي كم و كاست مي توان در هيئات مذهبي و جلسات سخنراني احساس محور كه اغلب به بسياري از كذب ها و عدم ها و رويدادهاي ناوقوع نيز براي به جوش آوردن مردم تمسك مي جويند، به كار گرفت.
به اعتقاد تحليلگر ادبي مهر ، جنبه اي ديگر از اين اشعار ، مشخصا روايت زبان حال راوي و وصف حالات دروني شاعر در ابراز ارادت به آستان ائمه اطهار و شرح درونيات و واكنش هاي فردي راوي است و پاره اي ديگر با استمداد از نمادها و نشانه هاي كليشه اي معمول ( كبوترو ضريح و گنبد و حاجت و شفا و...) بي توجه به زواياي زيبا شناختي زبان و غناي ادبي ، به مديحه گويي به مثابه امر ثواب و صالح مشغولند.
در اين جا بار ديگر توقف بر اين موضوع كه آيا شعر تنها زبان روح و باز تاباننده احساس و مخلوق احساس گرايي است يا درخلقت آن ،همزمان و بلكه عامل و فعال است؟ وآيا زبان شعري در جريان پيدايي خود ، فاقد جنبه تعقلي و اصول مند است؟لازم و ضروري مي نمايد.
بديهي است كه شعر با گذر از صافي عاقله شاعر و تكنيك جاري در زبان ، سياليت ذهن و احساس را به مسيري سامان يافته و منظم سوق مي دهد. شعر ، پديده اي توامان خلاقه و احساسي است و ناديده انگاشتن قوه آفرينش گري زبان ، خلاقيت ورزي ،تصوير سازي و توصيفات ذهني و خيالي ، شعر را درحد و قواره " واگويه " باقي گذاشته و بالطبع تجربيات فرمي و زباني را نيز به پيروي از احساسات گرايي خود ، را كد و ثابت نگاه مي دارد . نگاه به شعر موسوم به ديني از منظري صرفا ماد حانه و ارادتمندانه به ساحت مقدسات ، اگر چه نمايانگر خلوص و زلاليت سرايندگان آن اشعار در خصوص مصاديق و بارزه هاي مذهبي است ، اما از سويي ديگر - از زاويه ادبيات محور - منجر به درويش مآبي و صوفي گرايي و عزلت نشيني " ادبي " و " زباني " خواهد شد.
عدم پيشروي و همگامي ادبيات ديني و مذهبي با جريانات تكنيكي روز ، اگر جداي از آوانگار ديسم، به سنت شكني " محتوايي " و " مضموني" تعبير شود، به زودي جايگاه عميق و با اهميت خود را از دست داده و گسستي ناگزير را ميان نسل پرفروغ شعراي مذهبي اصولگرا با جوانان متعهد اما داراي روحيه جوانانه سنت گريزي " زباني " و ساختار شكني و گريزاز حريم ها و چارچوب هاي تعيين شده " روايي " پديد خواهد آورد .
با علم به اين كه شعر كهن متعلق به اعصار گذشته بوده است ، پيدايي شعرنو در آغاز مدرنيته ايراني رخ داده و جرياني تحت عنوان ادبيات انقلاب و دفاع مقدس يا شعر ديني متعهد نيز زاييده دوره انقلاب و تحولات فكري وسياسي و اجتماعي بوده است،پذيرش اين نكته كه در عصري ديگر ، بسترهاي تازه اي براي رخ نمايي نحله ها و جريانات ادبي شكل بگيرد، چندان بيراه و دير فهم نخواهد بود. ضمن اين كه بد نيست در همين سطور، تكليف خود را با ادبيات ديني كمي سرر است كنيم . آيا تقسيم بندي موضوعي در شعر ، امري ادبي است؟ آيا در موضوعات شعري اجتماعي ، سياسي ، عاشقانه و... نمي توان رد پاي دين را جستجو كرد؟ از نقطه نظر نگارنده ، دين، جاري و ساري در بطن وجود هنرمند است كه به خلق اثرو هنرديني مي انجامد و هنر ديني ، تنها پرداختن به تاريخ مذهب و ائمه اطهار و مصاديق ظاهر دين نيست. اگر ادبيات را به دسته بندي جنگ و ضد جنگ و يا ديني و غير ديني محدود سازيم ، بدون ترديد صبغه اي سكولار وجدا سازنده ميان دين و ادبيات پديده آورده ايم ؛ گويي كه شعر ديني داشته باشيم و غير ديني ، هنر ديني و غير ديني ( اگر نگوييم ضد دين ) و ...
دين مفهومي غايي ، فرازماني و فرامكاني است و قراردادن آن درگونه بندي هاي شعري و ادبي ، از يك سو مبحث را به جانب عوالم غير ادبي سوق خواهد داد و از سوي ديگر ، زمينه هاي شكل گيري نوعي مفهوم گرايي محافظه كارانه را فراهم مي آورد . محافظه كاري هنري - آن هم از جنس ادبيات - نيز همچون سرفرو بردن كبك در برف است كه نه تنها به منفعت و حاشيه امنيت نمي انجامد، بلكه سر را هم بر باد مي دهد. نگره محافظه كارانه ، با مسدود ساختن منافذ و دريچه ها به روي تحول گرايي و حيطه هاي نو ، نهال تازه پا گرفته ادبيات مذهبي و متعهد را دستخوش كهنگي ، انزوا و قدمتي زود رس مي كند كه فرجام آن ، خواه ناخواه مجال بخشيدن به بي محتوايي ( محتوا زدايي آوانگارد) و تن دادن به از هم گسيختگي هاي ذهني ، معنايي و درون متني در ميان سايرطيف ها است .
محافظه كاري هنري - آن هم از جنس ادبيات - نيز همچون سرفرو بردن كبك در برف است كه نه تنها به منفعت و حاشيه امنيت نمي انجامد، بلكه سر را هم بر باد مي دهد |
اتفاق ديگري هم كه صرف نظر كردن از آن ناممكن مي نمايد، كشش ها و تمايلات جسورانه و حتميت گريز و نفي پدر سالاري از سوي نحله ها و مكاتب جديد الورود است ؛ مكاتبي كه اگر چه در لحظه خلق خود ، قابل شناسايي و تجميع نبوده و براي يافتن مولفه هاي مشترك مكتبي و سبكي آنها ، نيازمند گذر زمان و بررسي وجوه متشابه آنها هستيم ، اما به هر شكل با آغاز شكل گيري خود ، يكي بعد از ديگري ، ضمن رد قواعد و هنجارهاي مرسوم و تثبيت قرار دادهاي نوين و حتي ضد قاعده و آنارشيستي خود ، عليه هر گونه قطعيت و چارچوب پدر خوانده وار ، اعلام شورش و موضع گيري مي كنند .
اين چنين است كه نگاه پيوسته و عاري از تقطيع و اميد داشتن به پيوستگي جريانات هنري در بوته زمان ، نگاهي نزديك بين و اميدي محكوم به شكست تلقي مي شود و از آن جايي كه در طبقه بندي هاي رايج - و اصولا فرهنگي و هنري - ما ، بيش از معيارهاي فني و سبكي ، ملاك هاي اعتقادي و فكري و تاريخي از نوع ملي، دفاع مقدس ، ديني ، انقلابي ، روشنفكرانه ، اپوزيسيون ، مهاجرت و ... موثر و جريان ساز ( محفل ساز ) بوده اند، بدين ترتيب هر گونه قلم فرسايي متفاوت و اعمال سليقه در شكل يا محتواي آثار هنري ، نه به عدول از فلان سبك يا نظريه هنري و ادبي ، بلكه به پاي گذاردن بر فلان اصول و بهمان مكتب ، متهم و ملقب مي شود.
بدون ترديد اين طرز نگرش ، پرورش دهنده ملاك هايي فرا ادبي و اصطلاحا نسلي است ، ضمن اين كه تقسيم بندي يك برهه 27 ساله به دو نسل ! انقلاب وپسا انقلاب ، جز اين كه موجب تكفير رويه هاي جديد و تقديس گذشتگان شود ، حاصلي به بار نخواهد آورد.
به عقيده تحليلگر ادبي مهر، آنچه روشن است اين كه قائل شدن به مرزبندي هايي كه از خاستگاهي اعتقادي و فرا زباني و فرا ادبي سرچشمه مي گيرند، نا خود آگاه به رو در رويي و تقابل نحله ها و سلايق - حتي ايده هاي متكي بر فرماليسم و ريخت شناسي - انجاميده ، روز به روز و بيش از پيش ، ما را به جانب افراط و تفريط هاي فرسايشي و همراه با خود زني سوق مي دهد كه علاوه بر ايجاد حصارهاي رفيع تر و نفوذ ناپذير تر ، هر چند سويه و طرف موجود را در محدوده خود ، با قوانين و سخت گيري هاي عرفي و نا پيداي فراواني مواجه خواهد ساخت.
تنها به آرايه هايي نظير شعر نو و موج نو و يا سر آخر فرم گرايي و آوانگارديسم ، آن هم نامشخص و از موضعي ژورناليستي و نه متكي بر پايه هاي پژوهشي و شناخت شناسي بسنده كرده ايم |
دقت چنداني نياز نيست تا اصطلاحاتي نظير ژانرهاي دفاع مقدس يا ضد جنگ ، ملي و خودي يا روشنفكرانه و غربي ، بومي يا غير بومي ، اصولگرا يا اپوزيسيون ، مردمي يا غير مردمي ، دولتي يا غير رسمي و ... را به عوض واژگاني كه مي بايست برپايه اصول و ريشه هاي هنري آثار ، به نامگذاري و توصيف جريان هاي حاكم اختصاص يابند، نه تنها در يكي دو دهه اخير بلكه دردهه ها و سده هاي گذشته كشورمان بر فضاهاي فرهنگي و هنر شاهد ماجرا بياوريم.
شايد بد نباشد در پايان نوشتار ، ما نيز به تبعيت از اين روند ، با طرح چند پرسش ، ورطه تحليلي سياسي و يا سياست زده را اندكي تجربه كرده باشيم ؛ اين كه آيا دليل حقيقي اين گونه جدا سازي ها و تفكيك هاي حيطه هاي هنري به طيف ها و گروه هاي اغلب سنتي و غير سنتي ، ملي و غربي ، مردمي و غير مردمي و ... كه خاستگاه اجتماعي و سياسي دارند، به دليل حاكميت فرهنگي دولت ها در ادوار تاريخي اين سرزمين و جهت دهي آنان و تربيت هنرمندان و فرهيختگان و فيلسوفان... زير لواي خويش نبوده است؟ آيا وابستگي هنرمندان و جماعت اهل فرهنگ به دستگاه هاي دولتي ، مجال هر گونه اعمال تغيير و تنوع سلايق و تجربه هاي تازه را از آنان سلب ننموده است؟ آيا در حيطه هنر هم مصرف كننده كالاهاي وارداتي بوده ايم؟ آيا اگر سايه حمايت دولتها از فرهيختگان و هنرمندان برداشته شود، راهي براي عرضه آثار و حيات هنرمندان وجود داردو آيا اساسا چيزي ، نكته اي و حرفي براي عرضه؟
نظر شما