موتور سيكلت "ارزان" است و "سريع" ، "ترافيك" و "محدوديت" هم نمي شناسد...! به خاطر همين ويژگي ها ، موتور مي تواند بهترين "مركب" خبرنگاران باشد... با موتور از خيابان شلوغ و پرترافيك و سيل زده انقلاب و آزادي مي گذرم، به سر خيابان اسكندري مي رسم ، پشت چراغ قرمز متوقفم و باران را تماشا مي كنم كه... ناگهان زن ميانسالي با گريه و هراسان روبرويم سبز مي شود و با همان حال اضطراب عجيب مي پرسد: موتوري؟! و بدون اينكه منتظر جواب من بماند، پشت موتور مي نشيند ...
-بچه ها ! تورو خدا بريد توي اتاق پشتي ! من موتور گرفتم دارم خودم رو مي رسونم!! هنوز آب مي زنه بيرون؟؟ اي خدا...!
اين كلمات را با فرياد آميخته با گريه، با صداي بلند مي گويد...!
-بي آن كه نقش خودم را يعني "پيك موتوري!" را برهم بزنم و توضيح بدهم كه اشتباه گرفته ، مي پرسم : حاج خانم! كجا مي رويد؟ چي شده ؟!
بريده بريده، لابلاي گريه و دعا و...جواب مي دهد: خدا خيرت بدهد پسرم! شاه عبدالعظيم هستيم، ميدان معلم، از كف خانه آب مي زند بيرون، بچه هايم در خانه تنها هستند، در را هم روي شان قفل كرده ام، هفته قبل دو كوچه بالاترمان، خانه نشست كرد و ريخت...الان نگران بچه هايم هستم.
-بعد از دوساعت، تحمل ترافيك و سرما ... بالاخره مي رسيم، درب را بازمي كند، دو دختر دوقلوي 8 ساله در حالي كه رنگشان از ترس، سفيد شده، به آغوش مادر، هجوم مي برند...! آب از سقف و كف خانه مي ريزد و مي جوشد...!
-موقع حساب كردن كرايه است كه ميهمان ناخوانده مي فهمد " پيك موتوري " نيستم...
"باران" در شمال شهر و پائين شهر، دو معناي متفاوت دارد...نبايد تعجب كنيم اگر بدانيم پائين شهري ها از آمدن باران ، خوشحال نمي شوند...موقع باران همه سيلاب وآشغالها و فاضلاب شهر، روي به پائين و جنوب سرازير مي شود و...
نظر شما