۲۰ آبان ۱۳۸۲، ۱۲:۰۹

بايد اول بسيجي بود ، بعد هنرمند

بايد اول بسيجي بود ، بعد هنرمند

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر:« مهدي فلاحت پور » فيلمبردار روايت فتح ، پيش از شهادت ( سال 1364 در لبنان در بمباران هواپيماهاي صهيونيستي ) مصاحبه اي مكتوب با سعيد جانبزرگي ( شهادت 1381 ) عكاس جبهه و جنگ انجام داده است كه متن كامل آن را به يادگار از دو شهيد ، مي خوانيم .

آقاي جانبزرگي ، اين ورق را خوب بخوان و خوب فكر كن.

                                                                            بسم رب الشهدا


بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
سلام عليكم؛
پس از عرض سلام اميدوارم حالت خوب  باشد و درخدمت به اسلام و مسلمين به خدمت مشغول باشيد.

سعيد آقا من هر چه فكركردم دلم راضي نشد آنطور كه گفته بوديد مطالب خواسته شده را جواب بدهم وبنا به اصرار شما و اينكه نكند مثل قد يمتر ها نصيحتهاي شما را گوش نمي كردم و پشيمان مي شدم باز اشتباه از من سربزند لذا  جواب  سوالات شما را در غالب جواب يك نامه برايت مي نويسم و اين را هم به عنوان يادگاري و جهت احترام به شما نوشتم وخواهشي كه دارم از كاري كه مي خواستي بكني بگذ ر و اين را هم جزء نامه هاي ياد گاري پيش خودت نگه دار.
سعيد آقا اين موضوع را جدي مي گويم و يك بار هم شده حرف مرا گوش كنيد، ان شاءالله پشيمان نمي شوي .

سعيد آقا اين چند مين بار است كه مي گويم خوب فكر كن و شرايط من را هم درك كن و اين نامه را پيش خودت محفوظ كن.

  

                                                            

                                                            بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان

باز هم متذكر ميشوم همانطور كه درنامه قبل گفتم فقط جهت ياد گاري برايت نوشتم و پيش خودت محفوظ باشد. راستش براي اين راضي به مصاحبه نيستم كه اگر اين حقير را هم جزء بسيجيان هنرمند مي داني از خصوصيات بسيجيان مظلوميت آنهاست . بسيجي هنرمند هم مثل ديگر بسيجيان ، شهيد جبهه و مظلوم شهر بوده وهست و انگار اين مظلوميت از خصوصيات بارز يك بسيجي است، بدترين چيز براي آنها اسم و رسم است كه به مزاجشان سازگار نيست و ضررش بيش از نفعش مي باشد.

شهيد سعيد جانبزرگي

 راستش با آنكه بيش از 3 سالي كه توفيق حضور بين بهترين بند گان خدا را داشتم ولي از خودم خجالت ميكشم كه نتوانستم آنجور بايد و شايد به وظيفه ام عمل كنم . شايد من هم جزو كساني باشم كه با سستي و ندانم كاريها، باعث شديم كه امام زهر تلخ صلح را آنگونه بنوشد.
درجواب اين سوال كه پرسيده بودي ، اكنون بچه هايي كه از آنها بعنوان هنرمند بسيجي ياد مي كنيم چه خصوصياتي دارند ، بايد بگويم: فرق بسيجيهاي هنرمند با ديگر هنرمندان در اينست كه آنها هنرشان را در بطن جنگ و سختيها آموختند همانگونه كه درآحاد يث داريم كه مسئوليتها و سختيها ميدان آزمايش مردان است و استادان اين هنرمندان شهيدان هستند چرا كه هنرمندان واقعي شهيدانند كه حيات واقعي را به ظواهر فريبنده دنيا نفروختند، امام درحق آنها فرمود: هنر مردان خدا شهادت است .

جزو اولين استادان فيلمبرداري من فيلمبردار شهيد سيد جمال حسيني بود كه در فاو به شهادت رسيد و اين درس را با رفتنش به من آموخت كه بايد چون بسيجيها بود تا توانست آنها را به تصوير كشيد.
بايد اول بسيجي بود ، بعد هنرمند . اول تزكيه بعد تعليم و تعلم. اين جمله امام هميشه آويزه گوش دلم بوده كه : هنر تجلي روح هنرمند است .

 

شهيد فلاحت پور

آن نوري كه در فيلم خام دوربين ثبت وقايع ميكند در واقع نوري است كه انعكاس  دل فيلمبردار مي تابد. اگر ديده ظرف دل پاك و خدايي نشود چگونه ميتواند پاكان را پشت ويزور دوربين واضح ببيند . در واقع فيلمبردار آن چيزي را ثبت ميكند كه چشم دل مي بيند ، و اين فيلمبرداران بيش از تكنيك كار به قوي و عميق تر كردن ديد مي پردازند.
بنياد هنري بسيجي هنرمند بر اساس تجربه استوار بوده است نه بر اساس كلا سهاي مدرن و مجهز در تهران، كلاس درس و آزمونش در ميدان خون و نبرد برقرار ميشد . به طور نمونه درعمليات كربلاي 8 در منطقه شلمچه بود كه درعملياتهايي كه حضور داشتم هرگز آتش دشمن به آن شد ت بر روي يك جاده را نديده بودم ، به قول بچه ها زمين شخم ميزد (البته خودت بودي) وقتي از صدها جنازه عراقي كه دركانال تنگي ريخته بود مي خواستم فيلمبرداري كنم، نمي دانستم كه دوربين را بايد روي دست بگيرم و با تمام سختي همانطور ايستاده فيلمبرداري مي كردم تا اينكه سرم به تير آهن يكي از سنگرها خورد و با درد شديد تازه به پيشنهاد فاضل دوربين را روي دست گرفتم و اينگونه زير آتش سنگين تجربه كسب مي كرديم و نظاير آن بسيار است كه بماند .

يادم هست اول باري كه فيلمبرداري را شروع كردم درعمليات والفجر 8 در فاو بود ، كه با يك دوربين كهنه و قديمي  سوپر 8 بود با فيلمهاي تاريخ گذشته وخراب كه گير مي كرد ، الان كه يادم مي آيد افسوس مي خورم كه چه صحنه هايي و چه رشاد تهايي را به خاطر نبود امكانات اوليه نتوانستيم ثبت كنيم در حالي كه در تهران بهترين امكانات خاك مي خورد و بلا استفاده مانده بود.
يكي از مشكلات عمده  ما در طول جنگ اين بود كه يك تبليغات منسجم و حساب شده نداشته و نداريم.
دهها سازمان و گروه با عناوين مختلف در امر تبليغات مشغولند و خرجهاي كلان مي كنند كه اگردقيق و با آمار بررسي كنيم تاثير چنداني ندارند و علت اصلي آن اينست كه امر تبليغات در جامعه جايگاه اصلي خود را پيدا نكرده است و بيش از آنكه در جهت ترويج شعائر اسلامي گام بردارند در فكر تبليغ سازمان و گروه خود ميباشند و بيش از كيفيت كار به كميت ها اهميت ميدهند، هركدام  آمار ميدهند كه اينقدر كاركرديم ولي يكبار بررسي نمي كنند كه اين كارها چه تاثير مثبتي در فرهنگ جامعه داشته است. متاسفانه تبليغات در 8 سال دفاع مقدس از همه غريبتر و مظلومتر ومحرومتر بوده است در حالي كه شاهد يم دشمنان اسلام از همه طرف و با تمام قوا به فرهنگ اسلامي ماحمله ميكنند، هيچ حركت تبليغي مثبتي در جهت خنثي كردن حربه آنها برداشته نمي شود و هر كسي سنگ خود را به سينه مي زند.
در هر جامعه اي بعد از علماء و سياستمداران ، هنرمندان هستند كه جامعه را در راستاي اهداف خود هدايت ميكنند ، ولي درجامعه ما به خاطر حركت جهش دار انقلاب، هنرمندان از قافله عقب ماندند. مثلا در مورد سينماي در خدمت جنگ ، در حالي كه جنگ تحميلي با همه چيز مردم ما گره خورده بود ، آقايان از كنار آن بي اهميت رد مي شدند و اگر كاري هم مي شد ، فرسنگها راه با حقايق و معنويت و ابعاد ديگر جنگ فاصله داشت. و بهتر بگويم بيشتر فكر گيشه بودند تا خدمت به جامعه .

علت اصلي آن اين بود كه اين كارگردانها حتي يك بار هم پايشان به جبهه نرسيده بود تا جنگ را آنگونه كه هست ببينند نه آنگونه كه مي خواهند. حتي از دور هم دست بر روي آتش نگرفته بودند، در اتاقي دربسته به روي حقايق با تقليد كامل از فيلمهاي خارجي ، بدور از محتوي و هدفي با يك لعاب اسلامي، هر چه ضد ارزش بود بنام ارزش به فكر مردم مي خوراند ند . به طور مثال فيلمهايي چون فيلم پلاك كه به نظر من به تمسخر گرفتن رزمندگان بود. بماند آنكس است اهل بشارت كه اشارت داند.

 اما در مورد تجليل از اين هنرمندان سوال فرموده بودي ، بايد بگويم تجليل واقعي از بسيجيان هنرمند در شعار و سمينار و جايزه و غيره نمي گنجد ، بلكه اگر واقعا مي خواهيم قدم مثبتي برداريم راهش اينست كه تسهيلاتي جهت ارتقاع هنري وعلمي و طي تحصيلات دانشگاهي و با كيفيت ، آنها را در اين زمينه رشد دهيم تا بتوانند با تخصص همراه تعهد، حماسه هاي بياد ماندني جبهه ها را بازسازي كنند و آن ناديد نيها را كه اينان توفيق ديدار داشتند را به مردم نمايش دهند.

  آن نوري كه در فيلم خام دوربين ثبت وقايع ميكند در واقع نوري است كه انعكاس  دل فيلمبردار مي تابد. اگر ديده ظرف دل پاك و خدايي نشود چگونه ميتواند پاكان را پشت ويزور دوربين واضح ببيند .

شهيد مهدي فلاحت پور

حيف است بچه هايي كه به خاطر نياز جبهه و جنگ، سلاح هنر بدست گرفتند و به سمت وقايع جنگ پرداختند و زماني چزو پيشكسوتان جهاد و شهادت با هنر خود بودند در پيچ و خم زندگي به فراموشي سپرده شوند و اين سلاح هنر را زمين بگذارند .

آقا سعيد در مورد بهترين كارم سوال كرده بودي ، بايد بگويم زيباترين كاري كه با همكاري برادر ابراهيمي و قد مي تهيه كرديم فيلم مستند داستاني دسته ايمان از گردان حبيب لشگر 27 حضرت رسول بود . كه جا دارد از همكاري صميمانه مسئولين گردان حبيب و تبليغات لشگر و عزيزان روايت فتح بخصوص استاد بزرگوارمان حاج آقا آويني كه با تدوين زيبايشان به فيلم جذابيت خاصي بخشيده بودند كمال تشكر را بكنم در واقع كار از آنها بود و ما مجري بيش نبوديم . اين فيلم 2 بار پي در پي در 3 برنامه در برنامه روايت فتح پخش شد و به خاطر مستند داستاني بودن فيلم جذابيت خاصي نسبت به ديگر فيلمهاي مستند جنگي اخير پيدا كرده بود.
جهت تهيه اين فيلم بيش از 2 ماه در سخت ترين شرايط جوي و در برف و باران شديد غرب كشور مشغول كار شديم و (البته خاطره اين سفر بيادماندني را برادر قدمي نويسنده و عكاس گروه با قلم زيباي خود در هفته نامه بشير چاپ ميكنند) ما به خاطر اينكه بچه ها با دوربين مانوس شوند و در مقابل آن حركات مصنوعي انجام ندهند و با ما صميمي شوند مجبور بوديم در تمام راهپيمايي ها و رزم شبانه و صبحگاهها شركت كنيم و البته به نتيجه مطلوب هم رسيديم . هر چند اولش بچه ها فكر ميكردند از تلويزيون آمديم و با ما احساس غريبي ميكردند ولي به مرور زمان كه جا افتاديم فهميدن كه ما نيز مثل خودشان هستيم فقط به جاي اسلحه دوربين دستمان است و به شوخي به آنها مي گفتم تيربار چه كسي به اندازه تيربار ما 25 فريم در ثانيه شليك ميكند؟
آنقدر صميمي شده بوديم كه عضوي از دسته به حساب مي آمديم و اگر براي صبحگاه دير حاضر مي شديم جريمه مي شد يم و پا مرغي مي رفتيم . جا دارد كه از شهيدان هنرمند دسته ايمان كه مدت كوتاهي توفيق حضور در جوار آنها را يافتيم يادي كنيم كه از بهترين دوران زندگيمان به حساب مي آمد، واقعا هنرمندان حقيقي آنها بودند و تنها اثر هنري كه از آنها مانده يك راه ناتمام است. كه اميدوارم رهروي پاك آن شهيدان باشيم . يه باد  ياد آوران شهيد علي اكبري، حجت عراقي ، محسن مجيدي، نقاد، سيد صاعد يان، شهيد اماميان و مفقود الاثر روح ا... رمضاني و ديگر عزيزان .

در روزهاي عمليات و در سخترين شرايط ياد سخن حضرت زينب (س) مي افتادم كه بعد از واقعه كربلا با آن مصيبت عظيم فرموده بود : من جز زيبايي چيزي نديدم ، ما هم جا دارد بگوئيم در سالهايي كه حماسه نگار تبليغات لشگر 27 محمد رسول ا... و روايت فتح بودم جز زيبايي چيزي ند يدم حتي بدترين صحنه ها و شهيد شدن بهترين دوستانمان نيز خود نوعي زيبا بود.

حالا مي فهم كه زندگي همان روزهايي بود كه زود گذ شتنش را آرزو مي كرديم . و از آن همه تنها خاطراتي بس تلخ و شيرين باقي مانده كه خيلي از آنها هم قابل ذكر نيست چرا كه نامحرماني كه حتي لحظه اي در آنجا نبود ند و حتي دلهاي مرده شان هم سفري به آنجا نكرده بود تحمل شنيدن آن عنايات الهي را ندارد . جه بسا كه به خاطر بي معرفتي آنها را به تمسخر بگيرند.
هيهات مصبيتي است تنها ماندن               هنگام رحيل همرهان جا ماندن
سخت است زبان زهجرت هم قفسان          مهبوت قفس شدن زره  وا ماندن
خوب اميدوارم از ما راضي شده باشي آقا سعيد و اين مطالب را هم به عنوان يادگاري و درد دل به عنوان شايد آخرين نامه برايت نوشتم و اميدوارم درمورد حرفهايي كه زدم خوب فكر كرده و دست از سر ما يكي برداشته باشي.

آقا سعيد  ما شما را خيلي دوست داريم و اميدواريم هميشه در كارهايت موفق و مويد باشيد.
در آخر تقاضايي كه دارم ما را هيچوقت از دعاي خير خود محروم نكرده و هميشه در دعاها ياد ما بيچاره ها هم باشي .

 از جنگ فقط همين دوستيها برايمان ماند و با ديدن شما و ديگر عزيزان رزمنده ياد آن خاطرات فراموش نشدني مي افتم ايشاا... كه در راستاي حركت اسلام ناب محمدي حركت كرده و همچون شهدا تا پاي جان مطيع امر امام عزيز كه اسلام مجسم هست باشيم.

برادر كوچك شما مهدي فلاحت پور 3/8/1367


شركت در عملياتهاي: والفجر 4، والفجر 8، بيت المقدس 4 ، كربلاي 1- 4-5-8 تكميل كربلاي 5 ، مرصاد- والفجر 8- غدير

 از كي دوربين بدست گرفتيد؟ از عمليات والفجر 8 (فتح فاو) 

 بهترين كارم دسته ايمان از گردان حبيب ابن مظاهر لشگر 27

کد خبر 27380

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha