۲۰ دی ۱۳۸۴، ۹:۱۶

برای شهید احمد کاظمی و یارانش

...از غم کنم گریبان چاک

...از غم کنم گریبان چاک

الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله. نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت - زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک.

خوب شد. یعنی بهتر از این نمی شد. برای مثل تویی مردن در بستر به ننگ مانندتر بود تا به مرگ. تو باید پیش تر و در آن غوغای هشت ساله مزد کرور، کرور خلوص پاکت را از حضرت جل و علا می گرفتی و تا بیکران های عشق پر می کشیدی و جرعه نوش می الست از دست دلبر می شدی و عرشی می شدی و آسمانی و کبریایی و بر ما زمینیان و برجای ماندگان رشک می بردی ولی گویا تقدیر الهی بر این قرار گرفته بود تا چندی دیگر ملازم رکاب اسلام و انقلاب و ایران بمانی و در کسوت فرمانده نیروی هوایی و زمینی سپاه منشاء خدمات منحصر به فرد و به یادماندنی شوی و در زلزله ویرانگر بم در نجات زلزله  زدگان سر از پا نشناسی و یک صد ساعت بیدار بمانی و خواب در مقابل چشمان همیشه بیدار تو سر تسلیم فرود بیاورد و فقط از هوش رفتن بتواند برای ساعاتی کوتاه تو را از تقلای خدمت بی منت بازدارد. وقتی شنیدم که تو در کمال گمنامی و تواضع میدان دار اصلی امداد و نجات در چهار روز نخست زلزله بم بودی، هیچ تعجب نکردم چراکه از سبیل اخلاص و جوانمردی و ایثار جز این انتظاری نمی رفت و کسی چه می داند که تو در آن صد ساعت بیداری چه حالی داشتی و چه حالی کردی و چه کیفی می کردی از اینکه حنجره ات از تک و تا افتاده بود و حریف عزم جزم تو نمی شد و کم می آورد و من چه غبطه ها که نخوردم به حال و روز تو. و اینکه می دیدم تو چقدر از فرش کنده ای و درحال عرشی شدن هستی. راستی را که تو خستگی را خسته کرده بودی!
وقتی دیروز از سعید _ یادگار تو _ شنیدم که شب قبل از پرکشیدنت تجدید دیداری داشتی با یاد رفقای رفته مان ناخودآگاه به یاد حرف هایت در حلقه دوستان و همرزمان در نیمه ماه مبارک رمضان افتادم و حس و حال عجیب تو که بوی رفتن و کندن و پرکشیدن می داد. آن شب وقتی تو از باکری می گفتی و چگونگی شهادتش، رنگ و بوی شهید گرفته بودی و این نه برداشت فردی من که ورد زبان همه رفقا بود و برای همه ما مسلم شده بود که دیری نخواهد پایید که ما از فیض حضور تو محروم می شویم و تو به آرزوی دیرینه ات نائل می شوی و قدم به محفل انس یاران آسمانی ات می گذاری.
تمامی گل های این دسته گل از قبیله شقایق ها بودند که در فصل «لبیک» با معرفت به رفیق اعلی پیوستند. طوبی لهم و حسن مآب.

سردار شهید اسلام سرلشکر احمدکاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه

-----------------------------------------

منبع:روزنامه همشهری 20/10/84

کد خبر 276368

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha