مجله مهر: هنوز میهمان تابستان نشدهایم ولی گرمای طاقتفرسایش روی كوچه و خیابانها مانور قدرت میدهد، جنوب شهر هم كه باشی دیگر نور علی نور میشود. حوالی میدان شوش مثل اكثر روزهای جمعه، سكوت حكمفرما است و خبری از جشن به چشم نمیخورد حتی تا پشت درهای ورزشگاه هرندی هم هیچ جنب و جوش خاصی نیست. در محوطه زمین چمن ورزشگاه، یکی دو گروه ۲۰ نفره از کودکان روپوش سورمهای و چند مدیر جوان و یک مرد لباس عروسکی مشغول تمرین برنامههایشان هستند. اما ماجرا با ورود به سالن فوتسال ورزشگاه هرندی رنگ و بویی دیگر به خودش میگیرد.
انگار که برای دیدن الکلاسیکو قدم در نیوکمپ گذاشته باشی، صدای سوت و جیغ و دست و هورا آن چنان گوشها را آزار میدهد که تا چند دقیقه بعد به جز سوت، چیز دیگری شنیده نمیشود. تمام محوطه سالن فوتسال برای این مراسم صندلی چیده شده كه غالبا توسط بچهها اشغال شدهاند. پخش آهنگ حسابی بچهها را سر ذوق آورده، اما بر خلاف مراسمهایی از این دست، از میان بچه های کار کسی آهنگ ها را بلد نیست تا با خواننده همراه شود. اینجا، فقط حرکات موزون شیرین و کودکانه موج میزند.
بازی حق كودكان است
یک گوشه ورودی سالن را به محل توزیع بستههای تغذیه اختصاص دادهاند، و به دست هر بچهای که وارد میشود، یک بسته خوراكی حاوی ساندویچ، نوشابه و خوراكیهای كودكانه داده میشود. بچه ها در گروههای مختلف ۲۰-۳۰ نفره به همراه معلمان خود وارد سالن اصلی میشوند و بعد از نشستن در جایگاههای تعیین شده، برای شروع مراسم آماده میشوند. یکی از مربیان درباره نحوه گزینش بچهها این طور توضیح میدهد. «بچههای این گروه، همگی كودكان کار مدرسهمان هستند که ما آنها را برای شرکت در این برنامه انتخاب کردیم.»
با اینكه تعداد صندلیهای اشغال شده، بیشتر از قبل به نظر میرسد ولی هنوز صندلیهای خالی بیشتر به چشم میآیند. البته تعداد قابل توجهی از بچهها روی صندلی ننشستهاند و چند قدم آن طرفتر مشغول شیطنتهای بچگانه هستند. بیشتر بچهها با لباس مدرسه در مراسم حاضر شدهاند. اما برخی دیگر کاورهایی پوشیده اند که پشت آن نوشته شده «بازی حق کودکان است»
بیخیال بریم سركار
گرمای هوا، همه را کلافه کرده، پرچمهایی که چند دقیقه پیش با ریتم آهنگ اینور و آنور میرفتند حالا تبدیل به بادبزن شدهاند. تاخیر در شروع مراسم هم، علت دیگری شده تا حوصله بچهها سر برود و پچپچههای «بریم خونه» به گوش میرسد. بعضی از بچه ها قصد برگشت به خانه را میکنند که با ممانعت مسئول انتظامات، به محل بازیشان برگشت میخورند. یكی از بچهها كه از این ناهماهنگیها حسابی شاكی است میگوید.« اولا که حوصلهمون سر رفته، بعدشم باید برم سر کار، بارها رو تحویل آقا بدم. حتما الان بدجور شاکیه از دستم.» با تعجب از بیاطلاعی صاحب كارش از وجود چنین مراسمی میپرسم.«خبر داره که اینجام و همچین برنامهای هست، اما آنقدر اجازه نمیده بهم كه همچین كارهایی بكنم. میگه خیلی وقتمو الکی میگذرونم، این پنج روزی که برنامه بود، همه را جزو مرخصیم حساب کرد.» علی پسرك كوتاه قدی که تا حالا آرام کناری ایستاده و فقط به صحبتهایمان گوش میداد، خودش را وارد ماجرا میكند.«شما نمیدونید که. ما الان از صبح تا حالا میتونستیم کلی کاسبی کنیم ولی به جاش اینجا تو گرما نشستیم.»
خانم فاطمی، یکی از مربیان درباره نحوه تعامل با صاحب کار بچهها و پدر و مادرشان توضیح میدهد. «برای حضور این بچهها هماهنگیهای لازم با سرپرست آنها در خانه و محل کارشان انجام شده. حالا اگر میخواهند اینجا را ترک کنند و دلیل هم میآورند، بخاطر شیطنت های بچگیشان است» وقتی كه سر میچرخانیم تا با بچهها بیشتر گپ بزنیم، متوجه میشویم دور و برمان خالی است. همان بچهها خودشان را از نردهها بالا میکشند و خود را از این همهمه و شلوغی رها میکنند.
شادی با طعم پنگول
با یک ساعت و ۴۵ دقیقه تاخیر جمعیت حاضر در سالن به احترام سرود ملی ایران روی پاهای خود میایستند تا به نوعی این کار، نوید شروع برنامه را بدهد. قرآن هم توسط نفر اول مسابقات قرآن نوجوانان تلاوت میشود.
حالا، نوبت گروه ارکستر یک نفره است که سالن را به هوا بفرستد. گرمای هوا فراموش شده و بچهها قید رفتن به خانه را زدند و کنجکاوانه مراسم را دنبال میکنند. شایعه ها تبدیل به واقعیت شده اند و گروه «رنگین کمان» با حضور غافلگیرکننده خود، حال بچه ها را حسابی جا میآورد. عروسک محبوب پنگول، به همراه خاله نرگس با اجرای خوب و خواندن آهنگهای شاد، آدرنالین خون بچهها را چند درجه ارتقا داده اند. صحت این گفته وقتی معلوم میشود که با گذشت حدود یک ساعت و سی دقیقه از شروع مراسم، بچه ها که با دیدن خاله نرگس و دوستان به وجد آمده اند، به هر سوالی، با صدای بلند جواب میدهند. کار رنگین کمانی ها که تمام میشود، مجری برای اعلام آیتم بعدی بالای سن میرود و «آقای خنده ایران» را به اجرای برنامه فرا میخواند. حسن ریوندی برنامهاش را اجرا میکند اما بچهها خسته تر از آن هستند که بتوانند پیغام «دست و جیغ و هورای» آقای خنده را لبیک بگویند. در این بین چند نفر از بچه ها، پای سن میروند و از حسن ریوندی تقاضای آهنگ درخواستی میکنند. ریوندی انگار فضای مناسبی را برای تمرین پیدا کرده و بی توجه به سن و سلیقه مخاطبانش، هر کاری را در حد ۱۰ تا ۱۵ ثانیه اجرا میکند. همین موضوع باعث میشود کنترل جمعیت را از دست بدهد.
ساعت از ۱۲ ظهر گذشته که یکی دو گروه از بچهها حین اجرای آیتم طنز سالن را ترک میکنند. در میان اجرای ریوندی سالن رو به خلوتی میرود و به جز ۲-۳ ردیف، بقیه صندلی ها خالی است. آقای خنده هم به این موضوع واكنش نشان میدهد و رو به مجری میگوید: «دستت درد نکند، امروز فهمیدم اجرا برای صندلیهای خالی چه حسی دارد.» سالن فوتسال دیگر کاملا خالی شده. چهره خندان بچهها نشان میدهد از مراسم راضی بوده اند. بچه ها از سالن بیرون آمده اند تا دیر تر نشده باید خودشان را به محل کار برسانند وگرنه هم از کاسبی جا می مانند هم شاید دیگر صاحب کارشان اجازه مرخصی برای کارهای واجب تر به آنها ندهد!
نظر شما