پیام‌نما

كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * * * جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر و لازم شده، و حال آنکه برایتان ناخوشایند است. و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است، و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما بد است؛ و خدا [مصلحت شما را در همه امور] می‌داند و شما نمی‌دانید. * * * بس بود چیزی که می‌دارید دوست / لیک از بهر شما شرّی دو توست

۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۹:۳۹

یادداشت؛

نگاه کلی به سیر سه مرحله‌ای فلسفه در غرب

نگاه کلی به سیر سه مرحله‌ای فلسفه در غرب

عبدالرزاق حسامی‌فر در این یادداشت سیر سه مرحله‌ای فلسفه در غرب را به صورت مختصر بیان و توجه به وجودشناسی و معرفت‌شناسی را در هر دوره مشخص می‌کند.

به گزارش خبرگزاری مهر، متن پیش رو بخشی از جزوۀ تجربه گرایی، درس‌گفتارى از عبدالرزاق حسامی فر در باب سیر شکل گیری سنت تجربه گرایی در غرب است.

این درس‌گفتار حاصل سلسله جلسات سطح دو سیزدهمین دورۀ آموزشى تربیتى «والعصر» مى باشد که در تیرماه۱۳۹۰برگزار شده است که به همت مؤسسه علمی فرهنگی سدید پس از پیاده سازى و ویرایش در اختیار علاقه‌مندان قرار مى گیرد.

در فلسفه دو موضع را کاملاً از هم مشخص می‌­کنیم که یکی وجودشناسی و دیگری معرفت‌­شناسی است؛ یعنی فیلسوف یا در مقام شناخت واقعیت‌­های خارجی است که وجودشناسی نامیده می‌­شود و یا در مقام شناخت ذهن است که معرفت‌­شناسی نامیده می­‌شود. در تاریخ فلسفه، فیلسوفان سه مرحلۀ حرکتی داشتند. در مرحلۀ اول، وجودشناسی برایشان محور بود و می­‌خواستند ببینند واقعیت جهان چیست. در این دوره چنین نیست که فقط به خارج توجه کنند، بلکه به ذهن و زبان هم توجه دارند، اما مسئلۀ اصلی، جهان خارج است که اصطلاحاً وجودشناسی یا «آنتولوژی» نامیده می­‌شود.

 پس از قرن هفدهم، معرفت­‌شناسی و شناخت‌­شناسی محور شد و به تعبیر دیگر فیلسوفانی که تا قبل از این فکر می­‌کردند ذهن فقط مانند یک آینه است و ما کسانی هستیم که از طریق پنجره‌­هایی، جهان خارج را می‌­بینیم، ناگهان این سؤال برایشان پیش آمد که چقدر می‌­توان به ذهن و شناخت توجه داشت؟ آیا می­‌توان به شناخت اعتماد کرد یا خیر و به تعبیری خود شناخت زیر سؤال رفت. این امر، تحولی جدی در فلسفه بود. پیش از این دوره، فیلسوفان دربارۀ شناخت با هم بحث می‌­کردند و هر کس شناخت خودش از واقعیت را درست می‌­دانست، اما از قرن هفدهم به بعد، جهانِ خارج محوریت خود را از دست داد و فیلسوفان سراغ ذهن رفتند و این پرسش مطرح شد که آیا شناختی که ذهن به ما می­‌دهد معتبر است یا خیر؟ این تغییر رویکرد، نقطۀ عطفی در فلسفه بود.

 در قرن هفدهم مسئلۀ شناخت، برجسته می­‌شود و تا قرن بیستم ادامه پیدا می­‌کند تا این‌که در قرن بیستم، ذهن فیلسوفان معطوف به یک مسئلۀ جدید می‌­شود که عبارت است از زبان و نقش آن در تفکر. فیلسوفان در گذشته تصور می­‌کردند ذهن، خنثی است، اما پس از مدتی متوجه تأثیر ذهن شدند، به مرور زمان به بی­‌طرف نبودن زبان پی بردند و دریافتند که خود زبان در شناخت مؤثر است. به همین دلیل، فلسفۀ زبان به وجود آمد و فیلسوفان، نظریه­‌هایی دربارۀ زبان ارائه کردند.

علاقه مندان صوت این جلسه را می توانند از اینجا خرید کنند!

کد خبر 2858595

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha