به گزارش خبرنگار مهر، مطلب زیر با عنوان دلایلی بر شیعه امامی بودن ابن سینا عنوان مقاله ای از رحیم نوروزی دانشجوی دكتری دانشگاه آزاد تبریز است که اکنون آنرا با هم می خوانیم.
ابن سینا(۳۷۰- ۴۲۸ه ق) در محیطی آشفته از نظر سیاسی می زیست اما برخلاف فارابی گوشه عزلت برنگزید و به متن رویدادهای سیاسی گام نهاد و تا پذیرش منصب وزارت نیز پیش رفت. او به قضایا و رویدادهای سیاسی و همچنین به مسأله قدرت با دیدگاه محض فلسفی نگاه نمی كرد و سیاست را به تجربه آمیخت و مرز بین رویا و واقعیت را بازشناخت.
همانگونه كه می دانیم فارابی نخستین فیلسوف عالم اسلام بود كه به سیاست پرداخت و حكیمی است مرجع همگان و ابن سینا ازجمله پیروان معلم ثانی بوده و در مورد مسایل جامعه مدنی و اموری كه به سعادت و شقاوت انسانها ارتباط دارد سخن گفته است. این حكیم فرزانه در كتاب اقسام العلوم و رساله نبوت و در پایان كتاب شفا و النجاة، از مدینه عادله صحبت می كند. وی در دیدگاهش از نظرات افلاطون و ارسطو نیز تأثیر پذیرفته است.
به عقیده ابوعلی سینا، خانواده سنگ زیرین جامعه بشری است و جامعه ها از گسـترش واحد خانواده كل می گیرد. اساس فرمانروایی و دولت از آنجا ناشی می شود كه با گسترش خانواده رئیس و بزرگ خانواده دیگر خود را در حد صاحب یك خانواده نمی بیند. رئیس باید سیاستمداری هوشمند و مصلحت اندیش باشد و به حسن تدبیر امور جامعه را رهبری كند تا زندگی اجتماعی مردمش انسجام یابد و كارشان استقامت پیدا نماید. ابن سینا معتقد به تزكیه نفس است و اصلاح اجتماع را به اصلاح فرد منوط دانسته است.
هرچند ابن سینا بحث سیاست را به مانند فارابی و به گونه ای مستقل مطرح نمی كند اما سیاست را از مباحث فرعی نبوت به شمار می آورد. فرض اولیه ابن سینا درباره جامعه مدنی آن است كه جامعه بشری محصول تقسیم كار اجتماعی است و تعاون نیز جز با اختلاف و تفاوت در تواناییهای افراد حاصل نمی شود. از نظر ابن سینا برابری مطلق از بین برنده عدالت و نظم اجتماعی می باشد. وی در كتاب السیاسة می نویسد: «جامعه یكسان و بی طبقه و فاقد اختلافات و تمایز كه همه افراد آن در وضعیت یكسان و برابر باشند سرنوشتی جز اضمحلال و نابودی ندارند.» ابن سینا برای عدالت جنبه وحیانی قائل است. وی به تعاریفی از عدالت ازجمله «اعطائ كل ذی حق حقه» اعتقاد داشته و عدالت را به معنای برابری مطلق نمی داند بلكه در زمینه استحقاقهای متساوی، تساوی و نفی تبعیض را لازم می داند و به جای برابری مطلق و تغالب به تفاوت و تعاون در بین انسانها عقیده دارد.
زندگی پر فراز و نشیب بوعلی سینا علی رغم معدود ایامی كه سمت وزارت و مشاورت و طبابت سلاطین سامانی را عهده دار بود، ولی گاها نیز از ترس جان و ترس از حاكمان در فرار و تبعید بوده و بی دلیل نیست كه طرح مدینه عادله و آرمانی توسط وی ترسیم شده است. در الگوی مدینه فاضله ابن سینا می توان به طور غیرمستقیم تعبیر قرارداد اجتماعی را تفسیر نمود زیرا هیچ فیلسوف مسلمانی قبل از وی نظم سیاسی را بر اساس یك قرارداد تعریف نكرده است و مبنای این قراردادها سنت و عدل است و اجراكنننده آن نیز قانونگذار عادل و طبعا قانونگذار در نزد وی مقامی متعالی تر از افراد عادی داشته و تنها ذات احدیت تشریع كننده احكام است.
مدینه فاضله و اجتماع مدنی با نبی شارع آغاز می شود و با بحث نبوت ارتباط اساسی درد. سیاست از نظر ابن سینا جز از مجرای قانونگذاری برای تأسیس مدینه فاضله(عادله) امكان پذیر نیست و بارزترین و عالی ترین نمونه این قوانین قانون شریعت و واضع آن پیامبر است. بنابراین رئوس بحث سیاسی ابن سینا، یكی ریاست سیاسی و اداره امور مدینه و دیگری نبوت (بحث در تشریع) تقسیم میشود. ابن سینا در بحث جانشینی پیامبر عقیده دارد «پس از پیامبر جانشین شایسته وی باید زندگی سیاسی و اجتماعی مردم را سامان دهد.»
مفهوم خلیفه یا امام در نزد ابن سینا اینجا روشن می شد و از سویی، نظریه وی در باره اعتبار نص و لزوم عصمت و افضلیت خلیفه یا امام، دلیلی است بر شیعه امامی بودن ابن سینا. ابن سینا به همان نسبت كه هوادار رهبر آرمانی و با فضیلت است از فرمانروایی زورسالار نیز بیزار است و كشتن وی را روا می داند. بنابر این یكی از اصول اندیشه سیاسی در نزد ابن سینا خروج بر حاكم جائر است و معتقد است اجرای این امر مایه تقرب الهی است.
اندیشه سیاسی ابن سینا بر كیهان شناسی و انسان شناسی و فرشته شناسی او استوار است. ابوعلی سینا درباره انواع سیاست اجتماعی بحث كوتاهی در رساله «حكمه العروضیه» وجود دارد كه چهار نظام سیاسی تشریح و توضیح داده شده است: حكومت دموكراسی كه تساوی همه افراد در حكم بوده و مضرات و مواهب حكومت به نحو متساوی عاید همه می گردد. رئیس چنین حكومتی توسط همه مردم یا روسای درجه دوم انتخاب می شود. حكومتهای كه تحت سلطه ریاست های پست و منحط قرار دارند و رئیس اول آن برعهده پست ترین مردم است. چنین حكومت و بالطبع جوامعی كه چنین حكومتهائی را پذیرفته اند خود دارای انواع متعددی می باشند نظیر چنین حكومتی را در حكومت جامعه جاهله فارابی می توان یافت كه به شش جامعه: ضروریه، حریه، كرامیه، تغلییه، خسیسه و متبدله تقسیم شده است.
حكومت استبدادی و پادشاهی كه در عبارت بوعلی به «وحدانیة الریاسة» تعبیر شده است و هدف عمده ریاست، اطاعت و انقیاد كامل مرئوسین می باشد .حكومت اشرافی كه در كلمات بوعلی به حكومت و یا ریاست فاضله تعبیر شده است در چنین نظامی با فضیلت ترین افراد رئیس اول جامعه بوده و باقی مردم به نسبت برخورداری از فضیلت و كمال اخلاقی در سلسه مراتب اجتماعی قرار داده می شوند. ابن سینا نوع سوم یعنی حكومت پادشاهی را پسندیده و پس از آن انتخاب و اختیار یعنی حكومت دموكراسی در رتبه دوم و پس از آن حكومت كرامیه و سرانجام حكومت غلبه و حكومت احرار (مدینه حریه) را به عنوان پست ترین شیوه حكومتی شماره می كند.
تلاش عمده ابن سینا متوجه رهبری جامعه است و این كه چه كسی باید حكومت كند. و از سوی دیگر اندیشه سیاسی وی از یك سو با عقل و توضیح جایگاه نبوت در پیوند است و از سوی دیگر با مساله مدنی الطبع بودن انسان. ابن سینا پیرامون بحث «عقل قدسی» می گوید این موهبتی است الهی كه به افرادی نادر اختصاص می یابد و نبوت را به این عقل قدسی نسبت می دهد و آن را عالیترین درجه عقل بشری توصیف می كند.
ابن سینا در تركیب فلسفه عقلی یونان و شریعت اسلامی و پیوندی كه میان نبوت و سیاست برقرار كرد از فارابی فراتر رفت و به وحدت فلسفی دست یافت یعنی نسبتی كه فارابی میان عقل و وحی برقرار كرده بود در فلسفه ابن سینا دستخوش دگرگونی شد و در نهایت الزامات شریعت بر بحث عقلی چیرگی پیدا كرد و سیاست همواره در نزد او از زاویه شریعت تحلیل شد. در واقع او به دنبال شرعی كردن عقل بود تا عقلی كردن شریعت. از همین رو هدف نهایی وی شرعی كردن سیاست است، اما با همه اهمیتی كه فلسفه سیاسی ابن سینا دارد برخی برای ان ارزشی نه به اندازه فارابی قائل شده اند و در واقع فلسفه سیاسی ابن سینا را درامتداد فلسفه سیاسی فارابی می دانند.
نظر شما