خبرگزاری مهر، گروه هنر: نمایشگاه «از مردم استمداد می کنم» چندی پیش در گالری محسن برگزار شد و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد تا آنجایی که به گفته مدیر اجرایی این نمایشگاه حدود ۱۰ هزار نفر در یک هفته از آن بازدید کرده اند.
این نمایشگاه موضوعی را دستمایه قرار داد که شاید هرکسی به نوبه خود در زندگی با آن روبه رو شده باشد و آن نوعی گمشدن، گم کردن، جا گذاشتن و... است. سوژه و ایده اصلی این نمایشگاه که به صابر ابر تعلق داشت آگهی های گمشدگان دهه ۴۰ است که در نمایشگاه به نمایش گذاشته شد.
همچنین در کنار آن پرفورمنسی اجرا شد که در آن صابر ابر و پانته آ پناهی ها در دو اتاقک شیشه ای قرار گرفته بودند، اتاقکی که در آن یک تخت خواب، ظروفی برای غذا، تلفن، دفترچه یادداشت و... در نظر گرفته شده بود. این دو اتاقک شیشه ای روبروی هم قرار داشتند و گویی دو فرد جدا از هم در این دو باکس شیشه ای در زندگی همراه با نوعی انتظار به سر می بردند؛ انتظار برای پیدا کردن و یا پیدا شدن.
در نشستی که درباره این نمایشگاه در خبرگزاری مهر برگزار شد صابر ابر که ایده اصلی و بسیاری از عکس ها و اشیای نمایشگاه از اوست و امین دوایی گردآورنده و مدیر اجرایی به همراه دانش پورشفیعی حضور یافتند و از نمایشگاه خود و واکنش های مردم به آن سخن گفتند.
در قسمت نخست این نشست صابر ابر بیان کرد که قصد داشته است با این نمایشگاه و پرفورمنسی که داشته است به مردم تلنگر بزند که کسی را فراموش نکنند و اینکه چقدر در کنار هم بودن مهم است.
در قسمت دوم این گفتگو نیز این بازیگر سینما به تجربه خود در این نمایشگاه، مشورت هایی که برای برگزاری آن داشته است و همچنین مفهوم تنهایی در میان این گمشدگان و یا کسانیکه شخصی را گم کرده اند، اشاره کرد.
ابر در بخش دیگری از این گفتگو به ازدست رفتن چهره های ماندگار اشاره کرد و گفت ما حواسمان به این آدم ها نیست. با ما در بخش پایانی این میزگرد همراه میشوید:
*نمایشگاه شما دو مفهوم؛ یکی فرار و دیگری گم شدن را مطرح می کرد. در مساله فرار نوعی انتخاب وجود دارد ولی در گم شدن، اجبار. چرا این دو مفهوم را اینقدر ممزوج در هم مطرح کردید؟
ابر :آنهایی که فرار کرده اند برایشان انتخاب وجود داشته است ولی برای کسی که از پیش او رفته اند که دیگر انتخابی وجود نداشته است. برای آنها باز مساله گم شدن مطرح است که در آن اختیاری وجود ندارد. پس من از این زاویه به موضوع نگاه کردم.
وجود آدم ها در سن های مختلف در آن باکس ها و تابلوها دلیلش برای من این بود که یک نوع اشتراکی بین همه آنها وجود داشت. همه آنها یک نقطه وصل داشته و از یک رابطه آمده بودند. آنها آدم های تنهایی نبودند ولی از پس یک اتفاق آدم های تنهایی شدند. البته یک موضوع دیگری هم مطرح بود که من در مقدمه نمایشگاه به آن اشاره کردم و آن این بود که شاید اینها رفتند که به یک رابطه جدید وارد شوند و دیگر تنها نباشند. راستش را بخواهید ما هیچی درباره آنها نمی دانیم.
و اما درباره آوردن این دو مفهوم با هم در این نمایشگاه یک دلیل دیگر هم داشتم. من می خواستم مخاطب را با یک نگاه کامل درگیر کنم نه اینکه فقط درباره فرار یا مثلا یک سن خاص حرف بزنم. من برای موضوع این نمایشگاه هیچ پرانتزی باز نکردم ولی شاید روزی درباره یک موضوع خاص کار کنم.
*آبجکت هایی که در بخش پایین نمایشگاه به نمایش درآمد چگونه انتخاب شده بود؟
دوایی :از زمانی که صابر ابر ایده را مطرح کرد تا به نمایشگاه رسیدیم یک سال و نیم طول کشید و در این مدت بارها و بارها به صورت گروهی با هم مشورت کرده و ایده را مورد بررسی قرار دادیم. خیلی از بخش های ایده اولیه حذف یا تقویت شد. شاید یک بخشی از نمایشگاه از اول نبود و بعدا بدان اضافه شد و یا شکل پرفورمنس از ابتدا اینگونه نبود و پس از بارها اتود زدن به این شکل رسیدیم.
من سعی کردم به آن ایده کلی که در ذهن صابر ابر بود نزدیک شوم و گاهی هم مقاومت کردم تا اتفاقی نیفتد. ما می خواستیم این ایده به بهترین شکل ممکن عرضه شود و به همین دلیل در اجرای آن عجله نکرده و بارها و بارها آن را مورد بررسی قرار دادیم.
ابر: مجموعه چیزهایی که برای باکس ها جمع کرده بودم خیلی زیاد بود و برای انتخاب آن تعدادی که در نمایشگاه عرضه شد خیلی مشورت کردیم. ما درباره شکل باکس ها، تابلوها، کاغذ دیواری، پرده ها و... ساعت ها بحث و تبادل نظر کردیم. اساسا معتقدم اگر آدم ها مشورت کنند اتفاقات بهتری برایشان رقم می خورد. من هم با آدم های موفق مشورت کردم و از این همکاری خیلی لذت بردم و همه چیز به بهترین شکل و حرفه ای عرضه شد.
* آن قطعات و داستان هایی که برایشان نوشته بودید، چینشی بودند یا داستانی بود که مشخصا مربوط به همان عکس یا قطعه بالای آن باشد؟
ابر :نه نه! همه آنها حاصل تخیل من بود. ما فقط آگهی هایی داشتیم که بدون هیچ دخل و تصرفی از آنها استفاده کردیم. فرهاد فزونی کار گرافیک مجموعه را پیش برد و حتی فونت چاپ ها را هم شبیه همان دوره دهه ۴۰ انتخاب کرد.
*راستی چرا دهه ۴۰ را انتخاب کردید؟
ابر: خیلی سوال خوبی است. دهه ۴۰، دهه ۵۰ نیست که مساله انقلاب و جنگ مطرح باشد و دهه ۳۰ هم نیست که از تکنولوژی بی بهره باشد. دهه ۴۰ مرز است. وقتی است که آدم ها در حال مدرن شدن هستند و وارد دنیایی از جنس دیگری می شوند. این دهه اصلا شبیه دهه ۳۰ و ۵۰ نیست. همیشه دهه ای که در آن جنگ یا اتفاقات سیاسی وجود دارد انسان ها را از زندگی معمولی شان دور می کند. از نظر من دهه ۴۰ درست ترین دهه بود زیرا آدم ها زندگی معمولی و روتین خود را انجام می دادند. به اعتقاد من در همین روزمره گی که هیچ اتفاق بزرگی در آن نیست، انسان ها دچار فراموشی و ترک کردن می شوند.
*البته جنگ و حوادث طبیعی مانند زلزله بستر خوبی برای گم شدن هستند و می توانستند فرصت مناسبی برای سوژه شما فراهم کنند.
ابر: بله. این ایده خیلی گسترده است و می تواند با موضوعات مختلف ادامه یابد ولی برای من خیلی مهم بود که این نمایشگاه را به اتفاق خاصی وصل نکنم و این ذهنیت به وجود نیاید که مربوط به اتفاقات مشخصی است و مثلا اینها به قول شما به جنگ رفته یا دچار زلزله شده اند. اینها وقتی رفته اند که هیچ دلیلی از این جنس در میان نبوده است.
دوایی: مخاطب در طبقه اول با آبجکت هایی رو به رو می شود که نشانه ای از گم شدن یک فرد است و وقتی به طبقه بالا می آید و با پرفورمنس رو به رو می شود، می فهمد که آن ایده اولیه گسترده تر شده و حال باید به دنبال گمشده درون خودش بگردد. مفهوم گم شدن از طبقه پایین شروع و پس از فضاسازی ذهنی مخاطب در طبقه بالا با مفهوم بزرگتری مواجه می شود.
ابر: وقتی کسی یا چیزی برایمان مهم است و دوستش داریم امکان ندارد حواسمان به آن نباشد ولی وقتی آن محبت نباشد حواسمان از آن پرت می شود.
*همانطور که در بحث ها مطرح شد این نمایشگاه هم به مفهوم گمگشتگی اشاره دارد هم گمشدگی. همانطور که آقای دوایی اشاره کرد طبقه اول نمایشگاه بیشتر بر مساله گمشدگی و گم شدن تمرکز کرده است و در بخش پرفورمنس ما با مساله گمگشتگی که یک امر درونی است رو به رو می شویم. به اعتقاد من مفهوم گمشدگی در بخش پایین نمایشگاه ارتباط ساده تری با مخاطب برقرار کرد و این در حالی بود که بخش پرفورمنس از کیفیت بالاتری برخوردار بود.
ابر: گمگشتگی به درون آدم برمی گردد. گمگشتگی حسی است که ممکن است افراد مبتلابه آن باشند ولی به روی خودشان نیاورند زیرا پذیرفتن آن خیلی سخت است. البته ما یک مفهوم مثبت هم از گمشتگی داریم؛ مثلا یک نفر می گوید من وقتی نقاشی می کشم یا آواز می خوانم اینجا نیستم.
مساله گمشتگی مفهوم مهمی است که گاه خیلی ساده از کنار آن می گذریم. خیلی سخت است که آدم خودش را در خودش گم کند. من درباره همین مفهموم با چندین روانشناس مشورت کردم و توصیه آنها این بود که برای نمایشگاه از عنصر سکوت استفاده کنم. آنها می گفتند این سکوت است که آدم ها را به نقطه ای می رساند که خودشان را پیدا کنند. سکوت باعث می شود که فکر کنیم و به کشف و شهود برسیم. من هم فکر کردم جای این سکوت در پرفورمنس است و باید فقط از طریق نگاه کردن و موسیقی که اتفاقا بر اثر تکرار دیگر شنیده نمی شود با مخاطب ارتباط برقرار کنم.
درباره نظر شما که می گویید مخاطب با بخش پایین بیشتر ارتباط برقرار کرد باید بگویم برخی با بخش پایین و برخی هم با بالا ارتباط می گرفتند و خیلی سلیقه ای و شخصی بود.
دوایی :به هر حال نقطه مرکزی همان پرفورمنس بود که با حضور خود صابر ابر شکل می گرفت. اتفاقا من هم معتقدم بخش اصلی نمایشگاه همان پرفورمنس بود که به وجود صابر ابر و پانته آ پناهی ها وصل می شد و آن دو با تسلط شان به امر بازیگری آن را اجرا کردند. ولی باید به این نکته توجه کنیم که وجود این بازیگران ارتباط منطقی با دیگر بخش های نمایشگاه داشت و اینگونه نبود که برای جذابیبت به آن اضافه شده باشد.
*در همان دهه ۴۰ مسایل سیاسی مهمی مطرح بود که اتفاقا به سوژه شما هم می خورد. چرا به این مساله توجه نکردید؟
ابر: حتی وارد این فضا نشدم. اینقدر زندگی معمولی آدم ها برایم مهم بود که فقط به آن پرداختم. شاید اگر برایم مساله سیاسی جالب بود یک بخش برایش درنظر می گرفتم. ولی آدم های معمولی خیلی برایم مهم بودند. ضمن اینکه ما قرار نبود همه چیز را اعلام کنیم و گذاشتیم مردم برداشت های خودشان را داشته باشند.
.
دوایی :شاید هم تعدادی از آن آدم ها به واسطه مسایل سیاسی گم شده باشند. ولی ما اصلا به آن نپرداختیم چون با هدف ما همسو نبود.
*چند خرده ایده هم در نمایشگاه بود مانند تلفن ها، ضبط صدا و تصویر و تلویزیون هایی که در آخر نمایشگاه گذاشته بودید. به نظرم این ایده ها به اندازه ظرفیت شان دیده نشدند.
دوایی :ما یکسری ویدیو آرت دیگر هم داشتیم که خیلی جذاب بودند ولی تصمیم گرفتیم از آنها استفاده نکنیم. درباره تلویزیون ها هم باید بگویم از ایده هایی بود که قرار نبود بیش از این به آن بپردازیم ولی درباره تلفن ها معتقدم خیلی برای مردم جالب بود و واکنش های جالبی نسبت به آن داشتند.
ابر :بهاره مصدقیان و میثاق زارع هر روز به طور زنده از اتاق دیگری به تلفن ها زنگ می زدند و با هر کسی دیالوگ متفاوتی را برقرار می کردند.
دوایی: وقتی از آنها پرسیده می شد گمشده شما کیست واکنش های جالبی داشتند. بعضی ها تلفن را قطع می کردند و خیلی ها هم منقلب می شدند.
در بخش ضبط صدا و تصویر هم افراد در ۱۵ ثانیه با گمشده شان صحبت می کردند که ما همه آنها را گردآوری کرده و در قالب یک فیلم ۹۰ دقیقه ای در اختتامیه به نمایش گذاشتیم.
*آقای ابر چطور شد برای بخش پرفورمنس با خانم پناهی ها کار کردید؟
ابر: من هر کاری در زندگی ام بکنم او باید باشد. او خیلی شبیه من است و درکم می کند و با کمترین صحبت به نقطه مشترک می رسیم. خانم پناهی ها کارش را بلد است، درجه یک است. نابغه عجیبی است.
*اسم نمایشگاه چطور انتخاب شد؟
ابر: من مجموعه ای اسم داشتم که نمی توانستم از بین آنها انتخاب کنم. دوست داشتم یکی از تیترهای تکرارشونده در آگهی ها را برای نام نمایشگاه انتخاب کنم و اول عنوان «عکس بالا» مدنظرم بود ولی در جلسه ای مشورتی اسامی پیشنهادی را گفتم و «از مردم استمداد می کنم» بیشترین رای را آورد.
دوایی: عناصر مردم و استمداد در آگهی ها خیلی تکرار شده بود.
ابر :در آگهی های خاص که داستان داشتند خیلی تکرار می شد.
*آیا با همین ایده باز هم نمایشگاه برگزار می کنید؟
ابر: حتما در این عرصه تا جایی که بتوانم اتفاقی را به وجود بیاورم، کار خواهم کرد و با احترام به کسانی که در هنرهای تجسمی کار می کنند در کارهای بعدی ام هم بخش پرفورمنس را خواهم داشت زیرا من با این بخش نمایشی خوم را تمام می کنم.
*درباره خانم ژاله علو و تاثیری که روی شما داشتند هم توضیح می دهید.
ابر: من خیلی دوست داشتم بخش پرفورمنس با صدای خانم علو باشد زیرا او در سال های دور هم بخش گمشدگان را در رادیو داشت که متاسفانه فایل آن برنامه ها موجود نیست. خانم علو و صدایش می تواند آدم ها را دچار یک اتفاق جدید کند؛ اتفاقی که بارها برای من رخ داده است.
دوست دارم در این بخش به موضوع دیگری هم اشاره کنم. به طرز ترسناکی آدم های مهم از میان ما می روند و هیچ کس هم حواسش نیست. این هم نوعی از دست دادن است و کسی به آن دقت نمی کند. آدم های بزرگ و ماندگار و آنهایی که سهمی از اینکه ما اینجا هستیم، دارند از دست می روند و ما حواسمان نیست.
* عزیزترین چیز یا فردی که مفهوم گم شدن را به ذهن شما متبادر می کند، چیست؟
ابر: واقعیتش این است که نمی توانم جواب بدهم. من بیشتر از اینکه گم کردن چیزی ناراحتم کند از دست دادن آدم ها اذیتم می کند.
* پس بگذاریم راز بماند.
ابر :بله.
*و رسیدیم به حرف آخر!
دوایی: همه همکاران ما زحمت زیادی کشیدند تا نمایشگاه به بهترین شکل برگزار شد و برای من هیچ افسوس و ای کاشی باقی نماند.
ابر: من هم برای پایان بحث می خواهم این خبر را بدهم که مجموعه عکس های خیلی خوبی از سوی عکاسان حرفه ای از این نمایشگاه تهیه شده که ما تصمیم گرفتیم طی فراخوانی از مردم بخواهیم داستان های ۴۰ کلمه ای خود را برای ما بفرستند تا با این عکس ها در قالب فوتو رمان در یک کتاب به چاپ برسند. همچنین افرادی هم در شکل گیری این کار نقش و یا همکاری داشتند که از شما می خواهم نام آنها را ذکر کنید.
تهیه کننده: احسان رسول اف، گردآورنده و مدیر اجرایی: امین دوایی، برنامه ریزی و کنترل پروژه: غزال قاضی، مدیر فنی: ،Garage Lab خشایار بختیاری نژاد، مدیر صدا و تصویر Nullsight، علی پناهی، گرافیک: استودیو تهران فرهاد فزونی، روابط عمومی: مانا پیام، طراحی وب سایت: حمید شوارعان، چاپ: آرتهران، هویار اسدیان، مستندنگاری: علیار راستی، عکاسی: ریحانه طراوتی، مونتاژ ویدیوآرت: سیاوش نقشبندی، طراح لباس اجرا: آتوسا قلم فرسایی، دستیار طراح لباس اجرا: شقایق پورامین، طراح نور اجرا: صبا کسمایی، صدای اجرا: الهام کردا و کاوه عابدین، صدای گالری: بهاره مصدقیان و میثاق زارع، ضبط صدا: استودیو صبا، ترجمه به انگلیسی: نیروانا پرویزی.
از این افراد هم تشکر می کنم: مهدی عبدالکریمی، ابوطالب ایراندوست، بنفشه جعفری، المیرا حمیدی، سامان ابر، سحر ابر، مصطفی احمدی، آراد خدابنده لو، ژاله علو، هومن مرتضوی، شیده تامی، سارا آهنی، ثمین مهاجرانی، بابک چمن آرا، آرش چمن آرا، سارا ابری، مهکامه امیرچوپانی، نگین فامیلی، آزاده اخلاقی، پرستو صادقی.
گفتگو از نغمه دانش آشتیانی
نظر شما