به گزارش خبرگزاری مهر، یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف در یادداشتی درباره مرحوم احمد حاتمی عضو هیات علمی پژوهشگاه فضایی ایران که در حادثه سقوط بالابر در مسجدالحرام دار فانی را وداع گفت، نوشت:
بسم الله خیرالأسماء، بسم الله ربّ الأرض و السماء...
حدود ساعت ۸ صبح روز دوشنبه یکی از همکاران و اساتید محترم دانشگاه تهران زنگ زد و با گریه شدید از من درباره «خبر» پرس و جو میکرد. گفتم قطعا دروغ است و احتمالا برخی بدخواهان صرفا آرزوی پلیدشان را نشر دادهاند. قرار شد با منزل دکتر حاتمی تماس بگیرم و سپس به آن همکار گریان خبر دهم. هنگامی که تلفن منزل دکتر حاتمی برداشته شد، در پاسخ سؤالم یکی از نزدیکان ایشان با گریه گفت «بله احمد آقا رفت ...» و سپس شوکی عجیب...
البته شخصا «رفتن احمدآقا» را انتظار داشتم. بارها در ذهنم مرور میکردم، از بین اطرافیان و همکاران اگر قرار باشد دشمن با ارزشترینشان را ترور کند چه کسی را انتخاب میکند؟ قطعا دکتر حاتمی جزو بالاترین افراد چنین لیستی بود؛ هم بخاطر موضوعات فعالیتشان و هم بخاطر شیوه و رویکرد جهادیشان: دانشمند برجسته فضایی، مسؤول چندین طرح ملی و راهبردی، ۲۸ سال سابقه مدیریتی و تخصصی، مسؤول پروژههایی که تا مدتها میبایست محرمانه بماند، نیروساز و مدیر، نابغه علمی و صنعتی به معنای حقیقی کلمه و تلاشگری بسیار مخلص، بیادعا، متعهد، متواضع، بامعنویت و...
حقیقتا نوشتن این متن بسیار برایم مشکل است. نگارش احساسات و مکتوب کردن عواطف برایم بسیار سخت است و در این مورد بسیار سختتر و چه بسا غیر ممکن. اما مرتب با خودم در حال کلنجار رفتن هستم و مرتب چهره خندان ایشان، خاطرات شیرینی که از او در طی بیش از دو دهه آشنایی و رفت و آمد خانوادگی داشتم و مهمتر از همه تعهد، خلوص و اخلاق بینظیر احمد پیش رویم مجسم میشود و به قول یکی از دانشجویان عزیز، در چنین مواردی «باید بنویسید و بگویید، و گرنه در گمراهی ما، شما هم شریکید».
لذا این متن را در ساعت ۱ نیمه شب، فقط برای رفع تکلیف مینویسم.
احمد، این متن را برای این مینویسم که دیگر چهره تو، با آن چشمهای مهربان و لبخند معصومانهات، از ذهنم محو شود.
احمد، این متن را برای این مینویسم که حداقل در حد همان رفع تکلیف، برای برخی که ظرفیت ادامه دادن راهت را دارند، اشارهای باشد، علامت کوچک و سرنخی باشد، برای یافتن یک الگو و یک گنج با ارزش... در همین نزدیکیهایشان.
و بعد میخواهم از ذهنم فراموش شوی!
میخواهم سنگینی عجیب و فشار دردآوری که هر بار با یادآوری واقعه و تصور جای خالی تو، قلبم را لِه میکند دیگر نباشد.
میخواهم بار گناه و عذاب وجدانی که با یادآوری تلاشها، اخلاص، اخلاق و ایمان تو و مقایسه آن با خودم و امثال خودم سراغم میآید دیگر نباشد...
یا دهر أف لک من خلیلی...
والله العظیم، در مدت بیش از بیست سال آشنایی با احمد حاتمی حتی یک مورد بدی از ایشان به خاطر ندارم.
در جلسات و فعالیتهای متنوع حتی یک بار از او دروغ، تهمت یا غیبت نشنیدم. حتی یک بار...
حتی یک بار، از او عصبانیت و تند مزاجی ندیدم...حتی وقتی که به حق شخصی او داشت جفا میشد. البته احمد بسیار با غیرت بود، اما تُندخو نه! به خاطر دارم در تظاهرات مخالفت با جنگ آمریکا و حمله به افعانستان در سال ۲۰۰۱ در لندن، یکی از سران و علمای مشهور و منحوس وهابی به همراه مریدانش، به طرف یکی از جوانانی که پلاکارد عکس آیت الله خامنهای با این جمله که «آمریکا صلاحیت رهبری جنگ با تروریسم را ندارد» حمله کرد و عکس را پاره کرد. احمد با نهایت شجاعت – اما با وقار و متانت بینظیر – روبروی او رفت. با لحنی با صلابت و قدرت – اما بدون عصبانیت و فریاد – چشم در چشم او دوخت و در حضور مریدان شیخ پلید ایستاد و گفت: «... إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار... » و برای یک لحظه شیخ پلید ماتش برد «فَبُهت الذی کفر».
احمد حاتمی اوج نبوغ و علم بود، اما نه از آن جنس که سرمایه خدادادی استعداد و امکانات خود را در عوض راحتی دنیا معامله میکنند و نه از آن گروه که منت میگذراند یا مرتب شکوه میکنند. به بسیاری از فرصتهای به ظاهر طلایی خارج و داخل «نه» گفت و به جایش کار پر خطر، اما پرُارزش برای ایران را برگزید. او که توانش و قابلیتهایش جهانی بود، حتی به دنبال کسب شهرت و اعتبار ظاهری داخل کشور هم نرفت. «فی الأرض مجهولون و فی السماء معروفون»
احمد حاتمی اوج اخلاق، عطوفت و مهربانی بود، اما نه از آن جنس که در عوض آن، غیرت و صلابت دینی و ملی کم دارند.
احمد حاتمی اوج تلاش، مجاهده و کار بود، اما نه از آن جنس که مجاهدتشان با هوشمندی، زیرکی و تیزبینی ممزوج نیست.
همیشه به کسانی که شهدا را دور از دسترس و رؤیایی توصیف میکنند انتقاد داشتم. اما وصف بسیار اندکی که در مورد احمد ذکرش رفت، افسانه و اغراق نیست؛ به قول یکی از همکاران و اساتید که میگفت ما ایشان را در حد معصومیت میدیدیم، وقتی که حتی یک مورد بدی طی آشنایی بیش از دو دهه از ایشان ندیدیم. این همان سرنخی است برای رسیدن به گنج...
خواهش متواضعانه بنده از دوستان، همکاران و خانواده مکرم احمد عزیز این است که بگویند و پیام رسانی کنند، از هنرمندان دلسوز و مسؤولان امر این است که این تابلوی نفیس و شاهکار زیبا را ثبت کنند و به نحو شایستهای نشر دهند. تا بیهنران و ضعیفانی مانند بنده احساس تکلیف نکنند... تا همه بدانند چه گنج عظیمی از ما گرفته شد. تا همه بشناسند چه الگوهای نورانی و زیبایی در همین نزدیکیهای ما هستند. الماسهای نورانی و درخشانی که معمولا پنهان هستند، اما بار اصلی کشور و یاری دین بر دوش آنهاست. چشمههای معنویتی که در میان اخبار خودخواهیها، خودمحوریها، حرص زدنها، دزدیها، خیانتها، جهالتها، سوء تدبیرها و غفلتهای افراد مختلف، زلال و شفاف باقی میمانند، زحمت میکشند و حیات میبخشند.
و در آخر، این مصیبت جانسوز را به امام زمان (عج)، رهبر معظم انقلاب، تمامی هممیهنان عزیز و خانواده مکرم و همکاران احمد تسلیت میگویم. اگر چه این کوچ ناگهانی – و البته مشکوک و مبهم که لازم است متخصصان و کارشناسان جوانب امر را دقیقا بررسی نمایند – تحملاش بدون مدد الهی ناممکن است، اما امید به وعده الهی داریم که:
«إن الذین ءامنوا و عملوا الصالحات إنا لانضیع أجر من أحسن عملا»
امضا محفوظ
یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف
نظر شما