به گزارش خبرگزاری مهر، یکی از ابعاد تفکری حضرت امام خمینی(ره)، نگاه جهانی داشتن به ارزشهای انقلاب اسلامی است. جملات معروف حضرت امام مانند «جنگ ما جنگ عقیده است، مرز و جغرافیا نمی شناسد» و یا «اهتزاز پرچم لا اله الا الله بر قله های جهان» نشان دهنده ایمان و اعتقاد حضرت امام به جهانی اندیشی در اندیشه انقلاب اسلامی است. برای فهم بهتر این موضوع گفتگویی با دکتر مظفر نامدار انجام شده است. مدرک دکترای وی در رشته علوم سیاسی است و سوابق پژوهشی فراوانی مانند دبیری کنگره ملی علوم انسانی در کارنامه او دیده می شود. متن کامل گفتگو با وی در ادامه می آید:
*جهانی اندیشی در گفتمان حضرت امام خمینی(ره) چه نقشی دارد و ضرورت صدور انقلاب اسلامی چیست؟
اگر فکر، جهانی باشد پدیده های فکری جای خودشان را متناسب با ابعاد جهانی باز می کنند. ادیان ماهیت جهانی دارند، پیامبران برای یک قوم خاص نیامده اند، بلکه برای همه بشریت آمده اند. هر جنبش و نهضتی تحت تأثیر ادیان باشد می تواند نهضتی برای همه انسان ها در یک نقطه زمین باشد. به این اعتبار بود که امام خمینی(ره) فرمودند انقلاب ما جهانی است. صدور را اگر به این مفهوم بگیرید بله درست است، اما صدور را اگر به مفهوم بسط جغرافیایی بگیرید نه! این اصطلاح یک اصطلاح فرهنگی است، بحث ژئوکالچر Geocultural و (تقابل گفتمانی) است و از این جنبه درست است.
*با توجه به اینکه اندیشه حضرت امام جهانی کردن گفتمان انقلاب اسلامی بوده است، چرا مسئولین به این بخش از تفکر امام بی توجهند و به امور فرعی و حاشیه ای مشغولند؟
مسئولان باید جواب این سؤال را دهند، بنده جزء مسئولان نیستم. من مثل برخی مسئولان فکر نمی کنم و معتقد هم نیستم که باید به حواشی پرداخت، ولی آدم ها متفاوتند و همه مثل هم فکر نمی کنند، آن هایی هم که به هر طریقی امور مردم را به دست می گیرند، لزوماً مثل امام یا رهبری فکر نمی کنند. شاید آن ها بومی فکر می کنند، مثل بعضی آقایانی که در همین دولت ها هستند و می گویند ما به جای این تفکر جهانی و درگیر شدن در امور مستضعفین یا مباحثی که به عقیده ما و به آرمان های این انقلاب برمی گردد، بیشتر به مسائل داخلی خودمان فکر کنیم. طبیعی است که ممکن است بعضی دولتمردان نیز چنین تفکری داشته باشند ولی آن ها در نظام جمهوری اسلامی تعیین کننده نیستند.
*جریان فکری حاکم بر این گروه های صرفاً درون نگر چیست؟
بعضی از این افراد ممکن است منطقه ای و یا برخی دیگر ممکن است بومی فکر کنند. بعضیهایشان هم فقط تمایلات درونی دارند یعنی فکر می کنند اقتضای دگرگونی داخلی کشور این است که به مسائل داخلی بپردازند. آنها درکشان از جهان یک مقدار ضعیف است. به دلیل اینکه الآن در هیچ جای دنیا در یک جزیره ای به تنهایی نمی شود ایستاد یا اینکه نمی شود در یک گوشه ای خودمان را از دنیا بری کنیم و تحت تأثیر تحولات دنیا قرار نگیریم.
آنهایی که می خواهند در این عصری که در آن زندگی می کنیم تحولی حتی در یک نقطه بومی از جهان اتفاق بیافتد باید وسعت دیدشان وسعت جهانی باشد وگرنه در مسائل داخلی خودشان هضم می شوند. مثل خیلی از کشورها که این ادعا را کردند و مضمحل شدند. شوروی بهترین نمونه است. به محض اینکه از آن نگاه جهانی عدول کرد و به مسائل و اختلافات داخلی خودش پرداخت، ده سال هم دوام نیاورد و از هم پاشید و مضمحل شد.
*با توجه به این سخن شما، در کنار توجه به مسائل داخلی باید به بحث جهانی شدن بیاندیشیم. یعنی این طور نمی شود که ما بگوییم اول به پیشرفت داخلی برسیم و بعد جهانی فکر کنیم، بلکه باید توأمان باشد. آیا عقیده شما این است؟
من سئوال را این طور طرح می کنم که آیا ما می توانیم پیشرفت داخلی داشته باشیم، قبل از اینکه فکر ما فکر جهانی باشد؟ این امکان اصلاً وجود ندارد. در عصری که اکنون در آن به سر می بریم و از طرق دالانهای ارتباطی همه چیز به هم مرتبط است. اقتصاد، سیاست و کلی چیزهای دیگر در یک نقطه دنیا اتفاق می افتد و در آن سر دنیا تأثیر میگذارد. قاعده به ما نشان می دهد که بدون تفکر جهانی اندیشی، نمی شود امور را پیش برد.
مسائلی که الآن دارد در دنیا اتفاق می افتد به هم مرتبط است، مثلاً یک تحرک کوچک در تونس که با خودکشی یک جوان اتفاق افتاد، تمام منطقه را بهم زد، در صورتی که این یک اتفاق معمولی بود. یا آن شخصی که در یمن خودش را آتش زد که در پی آن تمام نظامهای ما در منطقه دچار دگرگونی شد. نشان می دهد که تحولات ماهیت منطقه ای یا ماهیت بومی ندارند، بسیاری از تحولات ممکن است در یک نقطه ای که اصلاً بی ربط هم باشد اتفاق بیافتد ولی تأثیر بگذارد و خیلی جاها را به هم بریزد.
*وضعیت جهانی اندیشی در الگوی رقیب جمهوری اسلامی چیست؟ آیا کشورهای سردمدار الگوی لیبرالیسم مثل آمریکا، سرشان به کار خودشان است یا آنها هم نگاهی جهانی دارند؟
اگر ما داعیه جهانی شدن داریم و مدعی هستیم که افکار، اندیشه ها و باورهای ما باید فراگیر شود و ماهیت فراگیری جهانی دارد، به طور طبیعی دیگران هم همین ادعاها و دغدغه ها را دارند. هم لیبرالیسم این ادعا را دارد و هم سوسیالیسم این ادعا را داشت. به هر حال کشور آمریکا الآن سردمدار یک ایدئولوژی فراگیر در جهان است و کسی این را نمی تواند انکار کند. یعنی این ادعا نیست، حتی ممکن است در فیلم هایشان هم نشان دهند، ولی در کل یک روحیه خود آزاری هم دارند.
من فکر می کنم هر اتفاقی که در هر جای دنیا بیافتد اینها خودشان را مورد پرسش قرار می دهند که چرا جلوی آن اتفاق را نگرفتیم. این روحیه خودآزاری در آمریکاییها وجود دارد و این را فیلسوفهای آمریکایی هم میگویند. ولی صرف نظر از نگاه از این زاویه، آنها سردمدار یک ایدئولوژی جهانی هستند و این با توجه به داعیه تازه ایدئولوژی، طبیعی است این ادعاها را کنند که این یک ایدئولوژی آخرالزمانی هم هست. یعنی دیگر پایان همه ایدئولوژیهاست. البته آمریکاییها همیشه توهم دارند، یعنی شهروندان خودشان را از طریق رسانه ها در مرز خیال و واقعیت می برند. معمولاً آن ها چون سردمدار جهانی هستند این روحیات را دارند، ولی ما از این زاویه نگاه نمی کنیم.
*نهادهای داخل کشور ما چگونه میتوانند برای جهانیاندیشی، فرهنگ سازی کنند؟
این یک سئوال سخت و پیچیده است، به خصوص که انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است. ما الآن سیسال است در این حوزه با هم کلنجار میرویم و به قاعده مشخصی نرسیدیم. من معتقدم لزوماً ما نباید منتظر این باشیم که اقدامی از ناحیه سازمانهایی که به نوعی متصل به دولت هستند، اتفاق بیافتد. اینها میتوانند کمک حال باشند، ولی بیش از اینکه بخواهد از آن نقطه شروع شود یک جریان فرهنگی از درون خانوادهها باید شکل بگیرد. یعنی باید از نظام آموزش ما در دوران ابتدایی و نوع تربیت ما درون خانواده شروع شود تا به مقاطع بالاتر و بزرگتر برسد.
جریانهای دولتی در ایران که آن قدر منابع مالی ندارند، از سوی دیگر هم مدام در حال دگرگونی و تغییرند یعنی مسئولینشان عوض میشوند، الزاماً همه هم شبیه هم فکر نمیکنند. اینکه انتظار داشته باشیم این تحول از درون این نهادها اتفاق بیافتد به نظر من انتظار خیلی به جایی نیست. البته دولت باید در این حوزه ها سیاست گذاری داشته باشد اما لزوماً سیاستگذاری است و حوزه اجرا ماهیت دولتی ندارد.
*جمعیتهای دانشجویی و حوزوی برای تولید اندیشه جهانی و نهادینه کردن جهانی اندیشی، چه زیرساختهایی لازم دارند؟
سئوال شما ناظر بر این است که اینها تولید اندیشه کنند. تولید نیاز به سرمایه دارد. وقتی شما سرمایه نداشته باشید نمیتوانید تولید کنید. سرمایه معمولاً از چند راه به دست میآید. این حصر عقلی است، حصر استقرایی نیست. یعنی احتمال راه دیگری نیست. این تنها راه است. یا سرمایه را شما با رجوع به ذخایر خودتان به دست میآورید، یا باید وام بگیرید، یا ترکیبی از این دو. کسی که بخواهد تولید کند اگر از طریق وام بخواهد تولید کند بخش اعظمی از این تولیدات را به بازپرداخت سود و اصل اختصاص دهد. ما اگر می خواهیم با رجوع به فرهنگهای دیگر وام بگیریم یعنی با رجوع به فرهنگ دیگری، آن را به عنوان سرمایه قرار دهیم برای تولید، هرچقدر هم که تولید ما خوب باشد باید آن را به بهره و سود سرمایه برگردانیم.
به نظر من بهترین کاری که الآن باید انجام شود و اتفاق نمیافتد، شروع یک نهضت از درون خانواده ها است تا سازمانهای اجرایی و سازمانهای دولتی. ما تولیدات مان ناظر به منابع و ذخایر و سرمایه هایی است که خودمان داریم در داخل و بسیار هم عظیم است، ما یک ملت با سابقه تاریخی هستیم و هزاران سال ما در جامعه بشری تولید فرهنگ کرده ایم. متأسفانه ما به سرمایه های خودمان رجوع نمیکنیم و مدام میخواهیم با وام گرفتن از سرمایههای دیگران و از بیگانگان دست به این تولیدات بزنیم و این هم نحیف است. یعنی این طور تولیدات نحیف است چون تراکم سرمایه در آن ها به وجود نمیآید. تراکم سرمایه از سرمایه به وجود می آید، تراکم سرمایه هیچ گاه از وام به وجود نمیآید. این یک نقطه ضعف است. باید به ذخایر و سرمایههای خودمان بازگردیم و با نگاه به ذخایر شروع به تولید کنیم.
*نقش رسانهها در فرآیند آماده کردن ذهن ها برای جهانی اندیشی چیست؟ آیا شما هم معتقدید که رسانه های ما در این مقوله کم کار کرده اند؟
من نمیخواهم این نکته را رد کنم، اما نمیشود روی آن خیلی تکیه کرد. ما الآن بیست و چند کانال داریم که جهانی هم هستند. بیست شبکه ملی و تا دلت بخواهد شبکههای مختلف حاشیهای. یا جمهوری اسلامی در حال کمک به تولیدات آنهاست و یا آنها به نام ما، کمی بازتر به تولید محتوا می پردازند. این همه ابزاری است که دست ماست و متأسفانه همین را درست استفاده نمیکنیم.
*نکته بنده هم همین است که ما ابزار رسانهای هر چند کم داریم، اما از همین ابزار موجود هم خوب استفاده نمی کنیم و خوب آنها را تغذیه نمی کنیم.
علتش این است که به ذخایر خودمان رجوع نمیکنیم. وقتی شما برای تولید از فرهنگ های دیگر وام میگیرید مگر چقدر میتوانند برای جامعه ایرانی گشایش ایجاد کنند؟ به نظر من خیلی نمیتوانند. چون همه شان محدود هستند و در خیلی جاها با ما سازگاری ندارند. چون به فرهنگ خودمان رجوع نمیکنیم دچار این نقطه ضعفیم.
*صدور انقلاب ما به جهان و جهانی اندیشی در ابعاد تفکر انقلابی، تا چه اندازه موجب پایداری انقلاب اسلامی می شود؟
اول باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما انقلاب را صادر نمیکنیم، ما توانایی صدور انقلاب را نداریم. انقلاب چون ماهیت فرهنگی دارد خودش صادر می شود. اصلاً فرهنگ میرود و هیچ کس نمیتواند جلوی فرهنگ را بگیرد. فرهنگ ماهیت فراگیر دارد و جای خودش را باز میکند و هیچ کس نمیتواند جلویش را بگیرد. اینکه بعضیها میگویند چرا جلوی فرهنگ را نمیگیرند، مگر میشود جلوی فرهنگ را گرفت؟
ما یک اصطلاحی در ادبیات دینی داریم که میگویند همان علتهایی که یک حرکت اجتماعی، یک انقلاب، یک نظام را به وجود میآورند همانها میتوانند عامل بقایش باشند. وقتی این انقلاب از هم میپاشد که به تعبیر فقها آن علت موجده، آن علت به وجود آورنده را نادیده بگیریم. ما بسط فکر را بسط جغرافیایی نمیدانیم، قلمرو میدانیم. اصطلاحش هم قشنگ است. قلم رو، یعنی هر جایی که قلم برود. هرجایی که قلم برود یعنی هرجایی که فرهنگ برود. فرهنگ هرچه به اصطلاح متعالی باشد جای خودش را باز میکند و میرود.
بلا استثنا تمام رهبران جنبشهای اجتماعی دوران معاصر ما از مرحوم میرزای شیرازی تا متفکران دوران معاصر و در رأسشان حضرت امام، فکرشان ماهیت قلمروی داشته است. یعنی میرفت، نه بسط جغرافیایی، قلم رو شبیه محیط فیزیکی جغرافیا نیست. ما به آن میگوییم ژئوکالچر یعنی محیط فرهنگی جغرافیاست.
نظر شما