پیام‌نما

وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * * * و حقّ خویشاوندان و حقّ تهیدست و از راه مانده را بپرداز، و هیچ گونه اسراف و ولخرجی مکن.* * * ز مسكين بكن دستگيرى تو چند / بده حق ابن السبيل نژند

۱ اسفند ۱۳۸۴، ۱۳:۰۰

مشكلات و معضلات ايثارگران در آيينه رسانه‌ها (26)

اين تاول‌ها اگر سر باز كنند، حكايت بي‌پايان مي‌شوند ...

اين تاول‌ها اگر سر باز كنند، حكايت بي‌پايان مي‌شوند ...

«مسؤولان كشوري! مسؤولان امور ايثارگران! ما براي اين وطن «آقايي» آورده‌ايم. امروز اگر خبري از بيگانگان و مزدوران نيست، قيمتش خون جوانان و رشادت ايثارگران بوده است. اگر شاهد پيروزي را پس از صداي مهيب بمب و موشك‌ها از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، در آغوش كشيده‌ايم، پشتوانه‌اش پايداري و غيرت بوده است...»

گروه دفاع مقدس خبرگزاري مهر؛ در ادامه مجموعه اخبار «معضلات و مشكلات ايثارگران در آيينه رسانه‌ها» اين‌بار مطلبي از خبرگزاري دانشجويان ايران «ايسنا» منتشر مي‌شود . اين گزارش با عنوان « اين تاولها اگر سر باز كنند، حكايت بي‌پايان مي‌شوند...» روز يكشنبه 30 بهمن در سرويس اجتماعي خبرگزاري ايسنا منتشر شد. متن اين گزارش به شرح ذيل است :

مدتي در منازل ديگران كار كردم تا اوضاع زندگي‌مان بهتر شود اما ناراحتي روحي‌ام اجازه نداد .ما چيز زيادي نمي‌خواهيم. فقط مي‌خواهيم آبرومندانه زندگي كنيم

همسر جانباز

ارسلان حداد، جانباز 25 درصد، با سابقه 21 ماه حضور در خط مقدم جبهه‌ است كه هربار ناحيه‌اي از بدنش، در چهار عمليات مجروح شده و آن طور كه خود مي‌گفت با داشتن همسر و 3 فرزند، ماهانه 35 هزار تومان مستمري از بنياد شهيد و امور ايثارگران مي‌گيرد. مي‌گفت : 14 سال بيشتر نداشتم كه به عنوان بسيجي، داوطلبانه به جبهه رفتم و حالا 13 سال پس از مجروحيتم، خواب آرام ندارم. 8 تركش در سرم باقي مانده كه امكان خارج كردن آنها به خاطر احتمال كوري مادام‌العمر يا مرگ فراهم نيست. مشكلات روحي‌ من و خانواده‌ام روز به روز افزايش مي‌يابد و هيچ مركزي به خاطر اين كه جانباز اعصاب و روان هستم، حاضر نيست به من كار بدهد.»


روي شانه‌ها و پشتش پر از تاولهاي آثار شيميايي بود كه اگر سر باز كنند، حكايتي بي‌پاياني مي‌شوند از عشق به وطن. دستهايش پينه بسته و زخمهاي قرمز رنگ روي آنها را حاصل دوران كارگري سخت خود مي‌دانست و مي‌گفت: «وضعيتم در ادامه كار، هر روز وخيم‌تر مي‌شد. اگر جانباز شيميايي نبودم همان كار «جمع‌آوري زباله» را كه به من پيشنهاد داده بودند، براي سيركردن شكم زن و فرزندم قبول مي‌كردم، اما باور كنيد كه نتوانستم.»

اگر جانباز شيميايي نبودم همان كار «جمع‌آوري زباله» را كه به من پيشنهاد داده بودند، براي سيركردن شكم زن و فرزندم قبول مي‌كردم، اما باور كنيد كه نتوانستم  

جانباز ارسلان حداد

كنج اتاق خانه‌ كه در نقطه‌اي دوري در حصارك كرج قرار گرفته بود، «فرحناز»، دختر نوجوانش، حرفهاي پدر را مي‌شنيد و سري به تاسف تكان مي‌داد. دست شكسته‌اش را كه به خاطر نداشتن هزينه درمان، به حال خود رها كرده بود تا همان طور شكل بگيرد، با دست ديگر گرفت و گفت: «12 سال دارم و تا كلاس چهارم درس خوانده‌ام؛ به خاطر فقر مالي و مشكلات روحي پدرم، ترك تحصيل كرده‌ام. آنچه پدر گفت قطره‌اي از درياي مشكلات ماست. پدر براي تامين نياز خانواده هر كاري كه از توانش برآمد، انجام داد. تامين نياز روزانه‌ ما هم به سختي ممكن است، چه رسد به تامين هزينه درمان دست من.»

چهره‌ مادرش از سختي‌هاي طاقت‌فرسا خبر مي‌داد. با گوشه چادر، در حالي كه به سخنان همسرش گوش مي‌داد، اشك چشمانش را پاك كرد و گفت: 14 سال ناراحتي اعصاب و روان همسرم را تحمل كردم و خودم دچار ناراحتي شديد روحي شده‌ام. اما بيكاري و فقر مالي از همه مصائب سخت، سخت‌تر است. مدتي در منازل ديگران كار كردم تا اوضاع زندگي‌مان بهتر شود اما ناراحتي روحي‌ام اجازه نداد. پدرم اين اتاق كوچك را داد تا سرپناهمان باشد و ما 5 عضو خانواده در يك اتاق، روز را شب مي‌كنيم.

اين همسر جانباز جنگ تحميلي افزود: ما چيز زيادي نمي‌خواهيم. فقط مي‌خواهيم آبرومندانه زندگي كنيم ... »  .

کد خبر 292217

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha