خبرگزاری مهر - گروه استانها: در حالیکه از میان ۱۲ اثر راه یافته به بیست و ششمین جشنواره تئاتر فجر استان فارس دست کم ۴ نمایش از مراکز دانشگاهی به این رویداد هنری راه یافته یک مدرس بخش کارگردانی دانشگاه آزاد شیراز در گفتگوی تفصیلی با خبرنگار مهر با اشاره به اینکه آثاری نظیر «عزیزم دوست دارم حاضره»، «چاقوی دم کرده نیمه شب بذار»، «گویدا» و «نوستالژی» موید نقش دانشگاه ها در ساختار تئاتری فارس است.
سعید ذوالنوریان که مشاور کارگردانی نمایش «گویدا» به نویسندگی مسعود حیدری است در این گفتگو تاکید دارد که در کار هنری «یا باید دل داد یا دل کند».
*به عنوان کارشناس و مدرس ادبیات نمایشی و کارگردانی تئاتر، اینکه ۴ اثر راه یافته به بیست و ششمین جشنواره استانی فجر فارس از میان دانش آموختگان رشته تئاتر مراکز آموزش عالی است چه برآیندی به دنبال دارد، آیا این اتفاقی بوده یا به صورت هدفمند بوده است؟
وقتی از یک شیار مطمئن و تجربه شده مقوله هنری دنبال می شود می توان مطمئن شد که خروجی به بار می نشیند. به هرحال دانشگاه فضایی است که در آن تجربه روی می دهد؛ در واقع ما آن «کله معلق» هایی که می توان در ساحت تئاتر حرفه ای و در سالن مقابل دیدگان تماشاگر عادی داشته باشیم در دانشگاه تجربه می شود. حالا یا موفق می شویم یا نمی شویم و صرفا تجربه از آن کسب می شود.
از سویی دانشگاه فضایی است که در آن آموزش اتفاق می افتد، یعنی به هرحال می شود دانشگاه نرفت اما نمایشنامه خواند یا دانشگاه نرفت اما اثری را تحلیل کرد، می شود کتاب روانشناسی خواند یا فلسفه، جامعه شناسی و فرهنگ عامه خواند، اما موقعیتی که دانشگاه دارد این است که در آن فرد در یک غار تنهایی به آموختن نمی نشیند و در معرض چالش هم قرار می گیرد.
تئاتر نیز به عنوان هنری سیستماتیک، چندگانه که در خود هنرهایی چون نقاشی، معماری، عکاسی، موسیقی، حرکات موزون و از همه مهمتر ادبیات دارد از مجموع و تجمیع تمامی مباحث هنری تبدیل به یک هنر جدید می شود لذا، آزمون و خطا، تجربه، آموزش، نگاه آکادمیک و به روز بودن در قالب مناسب ترین فضا و کوتاه ترین راه دانشگاه است.
به طور قطع اگر از بین ۱۲ اثر ۴ نمایش از دانشجو یا دانش آموخته یک دانشگاه به این جشنواره راه یافته، گواهی بر این مدعاست که به هر روی دانشگاه بی تاثیر نبوده است، نه اینکه استاد یا مدرس این کار را کرده باشد، نه؛ اتمسفر دانشگاه موجب می شود دانشجو چنانچه از استاد به فراخور آموزش فراگیری داشته باشد، از همکلاسی خود نیز کم فرا نمی گیرد.
رابطه استاد و شاگردی در جای خود قرار دارد، اما فضا و اتمسفر صددرصد وقتی در کنار دانش، تجربه و رابطه استاد و شاگردی در شکل منطقی آن قرار گیرد خیلی هم شگفت انگیز نیست که این تعداد اثر نمایشی به نوعی به رشته تئاتر دانشگاه آزاد ربط پیدا کند.
*در بیست و ششمین دوره برگزاری جشنواره فجر استانی خروجی تئاتر شیراز و فارس چه میزان در کشور نمود داشته است؟
پر افتخارترین دوره تئاتر فارس به سال ۱۳۶۶ بر می گردد که استاد احمد سپاسدار با نمایش «قوهای وحشی» با بازی استاد رحیم هودی و محمود پاک نیت با نمایشنامه ای از عنایت الله هوشمند در جشنواره بین المللی تئاتر فجر کشور تقریبا تمامی جوایز این جشنواره را می گیرند و به شیراز می آورند.
از این پس، تئاتر ما فراز و نشیب داشته به شکلی که میلاد اکبرنژاد، امیررضا کوهستانی، اصغر زیبایی نژاد یا دیگرانی که به یاد نمی آورم به این جشنواره راه یافتند، اما عموما سیاست جشنواره در شکل بین المللی و ملی آن به سمت و سویی می رود که معمولا تئاتر شهرستان نادیده انگاشته می شود.
برای نمونه در بخش چشم انداز این جشنواره، آثاری که از منطقه ۲ کشور تمامی جوایز را درو کرده در بخش رقابتی این جشنواره قرار نمی گیرد. اما تئاتری که از تهران مستقیم شرکت یافته ممکن است ضعیف تر از آن تئاتر باشد به آسانی به رقابت پای می گذارد. درحالیکه تئاتر شهرستان به مراتب سخت تر است زیرا ابتدا باید یک اثر از جشنواره تئاتر استانی بالا بیاید در ادامه جشنواره منطقه ای را پشت سر بگذارد تا به نقطه ملی و کشوری برسد که دست آخر در بخش چشم انداز یا غیررقابتی قرار گیرد.
اینها سیاستهای خوبی نیست و تئاتر شهرستان چنانچه گفته شود شیراز یا استان فارس در کشوری چه اندازه درخشیده و آیا این درخشش خوب است یا نه؛ اساسا مکانیزم آن به نحوی است که به سود شهرستان و استانها نبوده است.
زمانی که شرایط یکسانی نیست چگونه می توان به ارزیابی این روند پرداخت. به هر روی باید پذیرفت با شدتها و ضعفهای موجود فارس استان هنرخیزی است که اساسا تئاتر هم در آن همیشه مطرح بوده است. من فکر نمی کنم آن اتفاقی که در سال ۱۳۶۶ برای احمد سپاسدار با نمایش «قوهای وحشی» افتاد برای هیچ یک از استانهای دیگر روی داده باشد.
*در گفتگویی که با هادی مرزبان (هنرمند عرصه تئاتر) داشتم وی نیز اشاره کرد که تئاتر فارس و شیراز نسبت به دوره طلایی خود فاصله بسیاری دارد؛ آیا این فاصله با وجود تعدد مراکز آموزشی و پرتوان شدن رشته تئاتر در دانشگاه ها منطقی است؟
تئاتر ما از آن دوره طلایی پایین تر نیامده، بلکه فقط هنرمندان این شهر دیگر اینجا نیستند. کوهستانی ها، لاریان ها، افشاریان ها، اکبرنژادها در تهران هستند و می شود به این فهرست دیگرانی افزود که از شیراز کوچ کرده اند و راهی مرکز شده اند.
*گسترده نبودن فضای کار اینجا باعث کوچ شده است؟
این تئاتر فارس نبوده که اُفت کرده، بلکه جغرافیای آن تغییر کرده است؛ فرهنگ مهاجرت را در هنر و هنرمندان ما چه کسی باعث می شود؟ به نظر من نبودن سالن یکی از این علل است.
شما فکر می کنید این شهر مخاطب تئاتر ندارد، وقتی حسن معجونی نمایش «ستوان اینیشمور» را چندی پیش به شیراز آورد اذعان کرد غیر از شیراز در هیچ یک از شهرهای ایران مخاطب جدی تئاتر پس از تهران وجود ندارد. همچنین سعید چنگیزیان عنوان کرد مگر تئاتر به جز شیراز در دیگر شهرستانها هم مخاطب دارد؟
فاصله بین هنرمند و مخاطب را متولی هنر می سازد. متولی فرهنگ این میان مشکل دارد و نمی تواند از هنرمندان حمایت کند. اوست که باید دست هنرمند را به گرمی در دست مخاطب بگذارد. هنرمند که نمی تواند به تنهایی تهیه کننده، برنامه ریز، سازنده سالن یا فروشنده بلیت خودش باشد.
از سال ۱۳۸۲ که توسط زنده یاد دکتر جعفر توکل در شیراز رشته تئاتر پایه گذاری شد، اکنون با تمام ایراداتی که بر پذیرش دانشجو و نگاه کمّی که بیشتر وجود دارد باید پذیرفت که فرهنگ و شعور دیداری و شنیداری این شهر در این ۱۲سال رشد داشته است. گرچه صرفا این کار را دانشگاه ها نکرده اند، زیرا اگر آن هم نمی بود فضا و جایگاه انسان معاصر به چنین سمت و سویی می رود، اما مطمئنا نقش دانشگاه به عنوان یک کاتالیزور کم نیست.
*اشاره شما به حسن معجونی یا سعید چنگیزیان که عنوان می دارند به جز شیراز در شهر دیگری مخاطب تئاتر نمی بینند، این میان چرخه معیوبی را نشان می دهد که به همان اندازه گروه های پایتخت نشین در شیراز اجرا دارند و موفق هستند، ما چند کار نمایشی توانسته ایم در سالن های تهران فارغ از جشنواره تئاتر فجر اجرای عمومی داشته باشیم؟
این کاملا موضوعی درست است و باید مانند یک معادله ریاضی دو مجهولی که متغیرهایی دارد به معلوم رسید. یکی از این متغیرها فضای به شدت ناسالم تئاتر است.
عوام به این موضوع عناوینی چون پارتی بازی، رانت خواری، باندبازی، لابری گری یا مافیایی داده اند. برای نمونه، میلاد اکبرنژاد که هنرمند قابلِ تئاتر و شش دانگ است و متنهایش هرکه را به حیرت وا می دارد امروز پس از دوسال که به تهران کوچ کرده به شدت در پی این است که کارش را به اجرا ببرد، اما موفق نشده است.
ما اینجا مشکل سخت افزاری یا متولی فرهنگی و هنری داریم که دست هنرمند در دست مخاطب گذاشته نمی شود با وجود جمعیت میلیونی شیراز به تناسب تهران ۱۵ میلیونی چه میزان سخت افزار وجود دارد؟ لذا شیراز و تهران هم به لحاظ سخت افزاری تفاوتی با یکدیگر ندارند. گرچه تهران به تناسب جمعیتی امکانات بیشتر دارد.
ضمن اینکه مخاطب در عین حالی که دارای شعور فرهنگی است به دنبال چهره می گردد. اگر «ستوان اینیشمور» در شیراز فروش می کند فارغ از ارزش حسن معجونی و گروه اش بپذیریم که وی در تلویزیون دیده می شود هنگامی که تئاتری به شیراز می آورد مخاطب در پی اوست. اما بازیگر شیرازی هنرمند زحمتکش در تهران شناخته نیست و معمولا هم در کشورهایی شبیه کشور ما به نام کارگردان و نویسنده خیلی نگاه نمی شود، بلکه بیشتر به نام بازیگر توجه می کنند.
*به عنوان کسی که در بدنه تئاتر و سینمای شیراز فعالیت دارید؛ فکر می کنید جشنواره هایی مانند پسامهر یا تئاتر فجر استانی چه اندازه توانسته اند نیاز آموزشی وتجربی اهالی تئاتر فارس را تامین کنند؟
اساسا جشنواره ها نیاز را برآورده نمی سازند بلکه بستر را فراهم می کنند. ما یک آموزش داریم که می تواند به صورت آکادمیک یا تجربی باشد. از سویی یک نیاز داریم که اجراست و یک بستر نیز داریم که سالن یا جشنواره است.
بدین خاطر نمی توان اول یا آخر گفت جشنواره بد یا خوب است، جشنواره از این جهت خوب است که بچه های مردم به هرحال دلشان می خواهد معرفی و دیده شوند، اما جشنواره از آن جهت خوب نیست که داوری ها، بازبینی ها و ضعفها تبعات دارند.
به زعم یک هنرمند وقتی دیده نمی شود یا وقتی دیده می شود، مطرح نشود احساس می کند حقش پایمال شده است. اول و آخر سلیقه نیز در میان قرار می گیرد و هرچه پای معیار، سنجش و خط کش در این بین باشد بازهم جاهایی گرفتار سلیقه خواهد شد. از این رو، بسیاری جاها این سلیقه ها تبعات بدی به بار آورده است.
*شاید این دخالت سلیقه به این خاطر است که ساختار جشنواره ها در کشور معیوب است و جشنواره ها اساسنامه یا آیین نامه مدونی ندارند.
هر دوره ای جشنواره ها به شدت تحت تاثیر مسایل سیاسی و اجتماعی است و با توجه به شعارها و دیدگاه ها و ایدئولوژِی هایی باز ساز خود را می زنند. یعنی ثبات ایدئولوژیکی در جشنواره ها وجود ندارد. مسئله دیگر اینکه وقتی اثری مخصوص سالن کف میزانسن داده شده، اما به آن سالن قاب صحنه ای اختصاص می یابد باید چه انتظاری از این جشنواره ها داشت. وقتی نمی شود به تعداد تماشاگر صندلی داشت از این سوی بام یا سوی دیگر آن می افتیم. درحالیکه تئاتری اجرا می شود، یک تماشاگر هم نمی آید، زمانی هم مانند تئاتر فجر جمعیت تماشاگر وصف ناپذیر می شود.
باید جشنواره تئاتر هم مانند جشن خانه سینما به جای اینکه سه نفر به داوری آثار بپردازند، در یک فضای کاملا دموکراتیک دیده و با تنوع و تکثر آرا و دیدگاه همراه شوند. جشنواره ها ایراد دیگری که دارند، مطمئنا از آنجا که هنرمندان انسانهای باجنبه ای هستند گاهی وقتها ممکن است کمی بی جنبه شوند. بسیاری وقتها شده که یک تقدیرنامه یا یک برگ کاغذ طرف را چنان دچار غروری کرده که متاسفانه استعدادش را به هرز می برد.
گفتگو: محمدحسین نیکوپور
نظر شما