به گزارش خبرنگار مهر، موضوع تمدن نوین اسلامی و عناصر و اجزای آن و یا امکان تشکیل آن از جمله مقولاتی است که در سالهای اخیر و با تاکید رهبری معظم انقلاب توجه ویژهای به آن شده است. در این خصوص به بهانه هفته علمی تمدن نوین اسلامی به سراغ دکتر کوشکی عضو هیئت علمی دانشگاه تهران رفتیم تا به موضوعاتی مانند معیار سنجش تمدن، گامهایی که باید برای تمدنسازی برداریم، جایگاه علوم انسانی در تمدنسازی، بحرانها و چالشهای مسیر تمدنسازی و... بپردازیم. متن زیر مشروح مصاحبه مهر با این استاد دانشگاه است؛
*چه زمانی میتوانیم بگوییم یک جامعه دارای تمدن است؟ آیا معیاری برای سنجش آن وجود دارد؟
اگر جامعه ای بتواند بر اساس آنچه که دارد، به آنچه را که نیاز دارد پاسخ دهد، این جامعه متمدن خواهد بود. یعنی جامعهای که میتواند بر اساس داشتههای خود به خواستههای خود برسد. نشانه جامعه متمدن رضایتمندی است و نشانه اینکه در جامعهای تمدنسازی وجود ندارد، نارضایتی است. چون افرادی که در آن جامعه زندگی میکنند نمیتوانند به نیازهای خود پاسخ گویند. اما در جامعه متمدن افراد میدانند که میشود به نیازها پاسخ داد و چگونگی پاسخ به نیازها را نیز میدانند.
در حال حاضر تمدن سازی در جامعه ما وجود ندارد چراکه نیازهایی هست ولی پاسخی برای رفع آنها وجود ندارد. به همین خاطر در جامعه ما نارضایتی هر روز انبوه و انبوه تر میشود.
در این بین جامعهای که میخواهد به سمت تمدن حرکت کند، جامعهای است که در آن اکثریت افراد جامعه به یک تعریف فراگیر از خود رسیده باشند. یعنی یک هویت فراگیری در آن جامعه ایجاد شده باشد و افراد این هویت را پذیرفته باشند و نسبت به آن اقناع شده باشند. گام دوم این است که بر اساس تعریف اول، جامعه باید نیازهای خود را بشناسد. یعنی همه مجموعهای از نیازها را به رسمیت میشناسند و این امر نیز باید فراگیر باشد.
گام سوم این است که امکانات خود را بشناسند. چون گفته شد که جامعه متمدن جامعهای است که از داشتهها به خواستهها میرسد. لذا باید داشتههای خود را بشناسد و امکانات بومی خود را که بر اساس آن هویت خود، تعریف کند. یعنی اگر جامعهای برای خود هویت دینی قائل است مسائلی از قبیل ربا، توریسم جنسی و... جز امکانات آن محسوب نمیشود. مرحله چهارم این است که راه ارتباط بین داشتهها و خواستهها را پیدا کند که به آن حل مسئله یا تولید علم میگویند.
معمولا در جوامع داشتهها در حد معمولی وجود دارد ولی خواستهها زیاد هستند. به همین خاطر باید در کنار داشتهها وزنه و عنصری قرار بگیرد که خواستهها با داشتهها متعادل شوند و این وزنه نظم است. نظم یعنی اولویت بندی خواستهها.
مرحله پنجم هماهنگی در جامعه است. جامعهای که میخواهد تمدنسازی کند نیاز به هماهنگ کننده دارد، چراکه در جامعه همه یک استعداد و یک سطح از توانایی ندارند و عمق درک افراد از آن تعریف فراگیر هویت به یک اندازه نیست. هماهنگی یعنی باید یک نیرویی باشد که بتواند این جامعه را مدیریت و هماهنگ کند تا این جامعه بتواند به تمدن برسد. هماهنگ کننده باید در خصوصیات چهارگانه قبلی سرآمد باشد.
مرحله ششم آغار فعالیتهای عملی است. تا این مرحله تمام اتفاقات ذهنی و علمی و انتزاعی بوده است. هر حرکتی در ابتدای خودش با مقاومتهایی روبرو است و در ابتدای مسیر باید تلاش فوق العادهای شود. لذا باید در این مرحله سخت کوشی داشته باشیم.
در مرحله هفتم جامعه بعد از سخت کوشی به محصولاتی دست مییابد که قرار است پاسخ به نیازها باشد. در نهایت در گام هشتم این محصولات باید ارزیابی شوند که آیا این همان چیزی است که ما نیاز داشتیم و پاسخ به نیاز ما هست یا نه؟ در واقع مرحله آخر مرحله نقد و ارزیابی محصولات تمدنی است. اگر این محصولات پاسخگوی نیازها باشند به آن نیازها پاسخ میدهند و جامعه یک فاز تمدنسازی را پشت سر میگذارند. اما ممکن است که در مرحله آخر پاسخها رفع کننده نیازها نباشند که در مرحله نقد و ارزیابی باید اشکال کار در این مراحل هشت گانه احصا شود.
در هرکدام از این مراحل اگر خللی وجود داشته باشد، مراحل تمدن سازی پیش نخواهد رفت.
*به نظر شما منزلت و جایگاه علوم انسانی در این مراحل هفت گانه که ذکر کردید، چیست؟
گام اصلی و اولیه تمدن سازی با علوم انسانی است. اینکه هویت فراگیر ایجاد بشود و ارائه شود و جامعه نسبت به آن اقناع شود کار علوم انسانی است. تمام مراحل هفت گانه که ذکر شد، شناخت نیازها و امکانات، حل مسئله، نظم، شایسته سالاری، سخت کوشی و... کار علوم انسانی است. علوم دیگر سهم محدودتری دارند و بعنوان ابزار مطرحاند. تمدن غرب قبل از اینکه خود را وامدار مهندسان و تکنسینها بداند خود را وامدار متفکرانش میداند.
*پس با این تعریف تا تحولی در حوزه علوم انسانی اتفاق نیفتد و علوم انسانی ما اسلامی نشود، عملا هیچ کاری در حوزه تمدن سازی نمیتوان انجام داد؟
اگر قرار است ما تمدن اسلامی داشته باشیم باید علوم انسانی ما اسلامی شود. اگر می خواهیم غربی شویم باید علوم انسانی ما نیز غربی شود. هنوز جامعه چنین انتخابی نکرده که کدامیک از این دو راه را میخواهد طی کند. هر موقع جامعه اجماع نظر پیدا کند که میخواهد کدام مسیر را طی کند از این دوراهی خارج میشویم. جامعه ما سال های سال است که سر دوراهی و چند راهی ایستاده است. یک راه به سمت تمدن غرب، یک راه به سمت تمدن دینی و یک راه به سمت تمدن ترکیبی هیبریدی و التقاطی که این اصلا شدنی نیست و غرب و اسلام قابل همسازی نیستند که بتوان آنها را با هم مخلوط کرد.
ما شناخت درستی از تمدن اسلام و تمدن غرب نداریم. اگر میتوانستیم دقیق اینها را بشناسیم، میشد یکی از این دو راه را انتخاب کرد و یا حتی امکان اختلاط آنها را بررسی کرد. اینکه بعضی میگویند می شود این دو را مخلوط کرد از این جهت است که این دو را نمیشناسند.
*دیده می شود که موضوع تمدن را در نسبتسنجی با گزارههای دیگر مورد ارزیابی قرار میدهند، بعضی معتقد به این هستند که مثلا مسئلهای مثل عدالت مقدم بر تمدنسازی است، نظر شما در این خصوص چیست؟
ابتدا عدالت در مرحله اول و در تعریف هویتی باید معنا شود. بعد برای بدست آمدن عدالت مراحل بعدی تمدنسازی که ذکر شد باید طی گردد. یعنی عدالت می تواند یکی از محصولات تمدن باشد، البته در صورتی که آن تمدن عدالت را جز نیازهای خود تعریف کرده باشد. اگر بگوییم عدالت مقدم بر تمدنسازی است، جامعهای که متمدن نیست عدالت را چطور بوجود میآورد؟ جامعهای که عدالت را ایجاد کرد جامعهای متمدن است. لذا عدالت یکی از محصولات تمدن است. معنویت، رفاه، خوشبختی، سعادت، عدالت و... همه میتوانند محصولات تمدنی باشند. همه تمدنها چنین محصولاتی ندارند چون در آن بسته هویتی خود ممکن است نیازی به آنها پیدا نکرده باشند.
*اگر انقلاب اسلامی را مرحله گذار به سوی تمدنسازی درنظر بگیریم، ظرفیتهای تمدنساز انقلاب اسلامی از نظر شما چیست؟
انقلاب اسلامی پاسخی بود به بحران هویت جامعه ایرانی که از عصر صفوی بوجود آمده بود. دوران صفوی آخرین دوران تمدن سازی جامعه ایرانی بود. پس از دوران صفوی این افول آغاز میشود و جامعه ایرانی در زمان قاجار درک میکند که دچار بحران هویت است. در آن دوره چند پیشنهاد برای برونرفت از این وضعیت وجود داشت. یک عده میگفتند از تمدن غرب الگو بگیریم، عده دیگر گفتند بسته هویتی غرب مطلوب نیست و نکاتی در تمدن غرب مطلوب است و نکاتی نیز در تمدن گذشته ما قابل توجه است لذا این دو را با هم مخلوط کنیم و تمدن ترکیبی درست کنیم.
عده دیگری نیز میگفتند باید تمدن دینی-ایرانی بسازیم. در این مورد چهرههایی مثل شیخ فضل الله و شهید مدرس و نمونه جامع آن حضرت امام خمینی(ره) بر این باور بودند.
در این مسیر باید پاسخ بیتمدنی و بیهویتی جامعه ایران را با شروع تلاش برای تمدنسازی دینی میدادیم که این یعنی انقلاب اسلامی. در واقع انقلاب اسلامی میخواست جامعه ایران را به سمتی سوق دهد که بر اساس تمدنسازی دینی به نیازهای خود پاسخ گوید و بسته هویتی خود را از دین بگیرد.
به همین خاطر پس از سقوط پهلوی و تشکیل انقلاب اسلامی امام در سال 58 به مردم میفرمایند: «نگویید حکومت اسلامی! کشور ما اسلامی نشده است ما میخواهیم یک حکومت اسلامی و تمدن دینی بسازیم.» وقتی امام می گوید می خواهیم بسازیم این معانی در آن مستتر است که ممکن است ساخته نشود و یا ناقص ساخته شود. در نهایت انقلاب اسلامی تلاشی است که جامعه به سمت آن تمدن اسلامی برود.
*در گذار به این تمدن اسلامی با چه بحرانها و چالشهایی مواجه هستیم و راهبرد غلبه بر آنها چیست؟
ما هنوز اجماع نظر در خصوص اینکه بسته هویتی مان چه باشد، نداریم. اکنون نیز مانند آنچه در سوال قبل به آن اشاره شد با سه دیدگاه مواجه هستیم. تا بر سر این موضوع به اجماع نرسیم، بسته هویتی در جامعه فراگیر نخواهد شد. راهبرد خروج از این وضعیت نیز اجماع نخبگان است.
نظر شما